eitaa logo
کانال جانبازِ شیمیائی
575 دنبال‌کننده
2.2هزار عکس
1.9هزار ویدیو
28 فایل
ثواب بازنشر مطالب (بدون ذکر منبع)،هدیه به بقیه الله الاعظم ارواحنافداه بلامانع است ادمین: جانباز شیمیایی بهروز بیات @janbaz_shimiaee
مشاهده در ایتا
دانلود
🚨 ♦️ هر کس مبارز است، هم دشمن دارد، هم بد خواه. دغدغه نصیب هر کس نمیشود و همین موضوع حسادت زاست.                                                          شهید بهشتی(ره) : 🔷 طوفان توییتری در حمایت از امیر حسین حاجی نصیری و مدافعان حرم به عنوان قهرمانان واقعی و اعلام انزجار از حامیان فتنه اخیر. #⃣ با دو هشتگ : 🔶 محور های عملیات : ✅ حمایت از امیر حسین حاجی نصیری به عنوان قهرمان واقعی در مقابل هجمه رسانه ای ایجاد شده علیه این بزرگوار. ✅ حمایت از رزمندگان، جانبازان و شهدای مدافع حرم. ✅ اعلام برائت و انزجار از رفتار برخی از سلبریتی های گرین کارتی ⏰ زمان: ، پنجشنبه ۱۵ دی ماه ساعت: ۲۱:۰۰ الی ۲۳:۰۰ انتشارمطالب بدون ذکرمنبع هدیه به بقیه الله الاعظم ارواحنافداه بلامانع است @janbaz_shimiaee
🔸سلبریتی ها سمت راستی را اسطوره میخوانند و سمت چپی را ناشناس. 🔹اینکه جانباز بزرگوار را "ناشناس" خطاب کرده، در واقع اعتراف به حقیقت جالبیست. در خطبه 102 نهج البلاغه، حضرت علی در توصیف این مجاهدین نزد متکبرین از همین تعبیر استفاده می‌کنند: فِي الْأَرْضِ مَجْهُولُونَ وَ فِي السَّمَاءِ مَعْرُوفُونَ انتشارمطالب بدون ذکرمنبع هدیه به بقیه الله الاعظم ارواحنافداه بلامانع است @janbaz_shimiaee
دکتر علی اکبر ولایتی رئیس هیات امناء دانشگاه آزاد اسلامی و ده ها پست دولتی 😳😱 مدعی انقلابیگری و از ارکان اصولگرایی در اغتشاشات اخیر ساکت بود. برای نجات دکتر قره حسنلو ، پزشک قاتل شهید عجمیان به رهبری نامه نوشت. و روزنامه فرهیختگان تحت نظارت او : به بهانه صحبتهای جانباز مدافع حرم امیرحسین حاجی نصیری (اسماعیل) به طیف انقلابی اهانت شرم آوری نموده است : اگر آنالیز ذی‌نفعان را درمورد کسانی که به سر قطب دیگر ماجرا چسبیده‌اند هم انجام بدهیم، به کسانی بر می‌خوریم که ذیل عناوین مقدس و محترمی مثل مقاومت و ولایت‌پذیری ، روی دیگر سکه ایران‌اینترنشنال و همه لات ‌و لوت‌های این قبیله هستند. در فضایی که آدم‌ها به اندازه سواد و هوش‌شان اجازه صحبت کردن و تاثیرگذاری داشته باشند، این مجانین که حتی گاهی عقده‌گشایی‌هایشان از بیماری‌های روانی را به حساب مبارزه سیاسی می‌گذارند، به‌جای استودیوهای تلویزیونی باید در اتاق تراپیست‌ها و روانپزشکان صحبت کنند. آقای دکتر علی اکبر ولایتی ؛ چه اتفاقی افتاده که مواضع مخفی شما در حال عیان شدن است. انتشارمطالب بدون ذکرمنبع هدیه به بقیه الله الاعظم ارواحنافداه بلامانع است @janbaz_shimiaee
☑️پخش مستند زخم اسماعیل از شبکه سه/ امیر حسین حاجی نصری که بود؟ یار حاج قاسم و از جان برکفان انقلاب و اسلام. عزیزی که به فیض جانبازی در راه حق نائل شد و حالا مورد هجمه گسترده توپخانه تبلیغاتی دشمن قرار گرفته است. شبکه سه سیما در حمایت از جانباز مدافع حرم، امیر حسین حاجی نصری امروز مستند زندگینامه وی را روی آنتن می‌برد. این مستند ساعت۱۳ از شبکه سه پخش خواهد شد. انتشارمطالب بدون ذکرمنبع هدیه به بقیه الله الاعظم ارواحنافداه بلامانع است @janbaz_shimiaee
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
مرگ یا شهادت!؟ آرمان های ما تفاوت مارا نشان می دهند 🍃🌷🍃🌷 انتشارمطالب بدون ذکرمنبع هدیه به بقیه الله الاعظم ارواحنافداه بلامانع است @janbaz_shimiaee
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
تقدیم به همه مدافعان حرم شیرمردان باغیرت و شجاعی که با ارزش ترین چیز زندگی یعنی جان خود را در راه خدا و برای دین و خاک و ناموس مسلمین در طبق اخلاص گذاشتند. درود و رحمت خدا بر شما انتشارمطالب بدون ذکرمنبع هدیه به بقیه الله الاعظم ارواحنافداه بلامانع است @janbaz_shimiaee
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
تقدیم به همه مدافعان حرم شیرمردان باغیرت و شجاعی که با ارزش ترین چیز زندگی یعنی جان خود را در راه خدا و برای دین و خاک و ناموس مسلمین در طبق اخلاص گذاشتند. درود و رحمت خدا بر شما انتشارمطالب بدون ذکرمنبع هدیه به بقیه الله الاعظم ارواحنافداه بلامانع است @janbaz_shimiaee
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
آقا گذر ثانیه‌ها به قدیمی شدنِ نوکری‌ات می‌ارزد ... انتشارمطالب بدون ذکرمنبع هدیه به بقیه الله الاعظم ارواحنافداه بلامانع است @janbaz_shimiaee
🔴 پیدایش کردم😍 یکی از کسانی را که امام در سال ۴۲ گفتند یاران من اکنون در گهواره هستند ،اینجاست.‌‌.. بهشت زهرا آرام گرفته شهید علی زمانی تاریخ تولد ۱۳۴۲ تاریخ شهادت ۱۳۵۷/۱۰/۱۶ همین امروز هم سالگرد شهادتش بدست دژخیمان پهلوی هست انتشارمطالب بدون ذکرمنبع هدیه به بقیه الله الاعظم ارواحنافداه بلامانع است @janbaz_shimiaee
داستان جذاب و آموزنده از پیشکسوت جهاد و شهادت برادر بسیجی حسن عبدی (ابوتراب) از گردان خط شکن کمیل ل ۲۷ بارون۰۰۰ داستان دنباله دار من و مسجد محل قسمت شصت و هشتم اَگه بخایم کاری بکنیم بایدتُو روز باشه احمد گفت:خُوب اینکه کارماروسخت می کنه،علی یه نگاهی به من انداخت وگفت حسن من یه فکری دارم مامی تونیم تُو روزروشن هرپنجاه مترچند تالاستیک مستعمل آتیش بزنیم ،لاستیک های بزرگ دودسیاه زیادی ایجاد می کنن همراه با آتیش لاستیک ها ،چند تا انفجار هم ایجادکنیم تادیده بان های عراقی روبه اشتباه بندازیم ، پی ام پی روخوب استتارمی کنیم و با کمک انفجارودودسیاه لاستیک هااون روعبورمیدیم ، یه نگاهی به آقای قلعه قوندانداختم باسر پرسیدم نظرتون چیه ،گفت باید با آقای کریمی مشورت کنم ، بلافاصله بیسیم رو برداشت و با حاج کریمی صحبت کرد ،پرسیدم حاجی چی گفت ؟جواب داد راه پر ریسکیه ،ولی چاره نیست بایدآزمایشش کرد ،ما پی ام پی رو واسه شب حمله می خایم ،نهایتا" اگه نشد ، یه قبضه ثابت دیگه نصب می کنیم ،با شنیدن این حرف یه کم خیالم راحت شدچون تُو این چند روز آخر تردد کم شده بود وحتی' دیگه واسه ما غذای گرم هم نمی آوردند وبهمون جیره خشک داده بودن واین مشخص می کرد که تا شب عملیات زمان زیادی نمونده ،پیشنهادی رو که علی داده بودروعملی کردیم ، فضای اطرافمون رودود سیاه بزرگی پر کرد ،بچه های تخریب با استفاده از دَبه های بنزین چندین انفجار پر سر وصدا راه انداختن وبا شلیک گوله هوایی تا می شد سر وصدا ایجاد کردن تاما بتونیم اون یک کیلومتر آخر رو رد بشیم بلاخره پی ام پی رو انداختیم تُوچاله ایی که پشت خاک ریز آماده کرده بودیم ، و روش رو با هرچی دَم دست داشتیم استتاروپنهان کردیم ،من ومحمد همون شب قبضه خمپاره رو ،روش سوار کردیم و کار شاخص بندی شوانجام دادیم ،بیشتر هدفمون اون بیست تاکاتیوشایی بود که عراقیا کنار هم کاشته بودن ُ وهم زمان کل خط اول ما رو زیر آتیش می گرفتن ، گفتم محمد ؟ حساب کردم بیست ِ ضربدر چهل ، میشه هشتصد ، نامردا ، هم زمان می تونن هشتصد کاتیوشا به سمت خط ما شلیک کنن ، محمد گفت ، در عوض پر گردن هشتصد گوله کاتیوشا می دونی چقدر وقت می خواد ، گفتم واسه همینه اونا هم زمان ده ده تا شلیک می کنن و اگر فاصله فرود هر گوله با گوله بغلیش ده متر باشه چهل تا ده متر ، میشه چهارصد متر ، ده تا ماشین اگه هم زمان شلیک کنه ده تا چهار صد متر ، یعنی چهار کیلومتر از خط ما رو میزنن ، محمد گفت چند روز پیش وایساده بودم خط آتیش عراقیا رو رو عقبه خودمون تماشا می کردم شکر خدا تقریبا" میشه گفت که هشتاد درصد شلیکشون خطا زده می شد و این از نظر من که دیده بانم اونم یه دیده بان کم تجربه ُ و ضعیف یعنی اینکه دیده بان ها و بیسیمچی های عراقی یا تجربه ندارن یه دیدشون رو مواضع ما دید کوره ، یعنی ما کاملا" تُو دید اونا نیستیم وگرنه با این فاصله کم می تونستن نقطه زنی کنن ، گفتم محمد قرآن می فرماید (و ما رمیت اذ رمیت و لکن الله رمی' ) ، بلافاصله گفت بله این خداست که گوله رو هدایت می کنه و مشخص می کنه گوله کجا بیفته ، گفتم دربندی خان عراق یادته ما اون گوله ایرانی تازه تولید شده رو با ناامیدی واسه نابود کردن یه زاغه مهمات فرستادیم ولی خدا اون رو هدایت کرد و پنجاه متر اونورتر زد روی یه قبضه توپ چند میلیون دلاری فرانسوی ، دیدم محمد زود به سجده افتاد ُ و سجده شکر بجا آورد ، من هم بلافاصله سجده کردم و خدا رو شکر کردم ، روز بعد واسم عجیب بود تُو روزهای آخر بهار و اول تابستون هوا سیاه ُ و اَبری شد ، یه بارون شدید و رگبار بهاری حدود نیم ساعتی بارید ، زار ُ و زندگیمون رو آب برداشت ، چاله پی ام پی پر آب شد کف سنگر رو که تُو گودی ساخته بودیم تا کمتر تُو دید باشه آب گرفت ، آقا قلعه قوند گفت :حسن جان چراغ خاموش ُ و بااستتار بروبالای خاکریز ویه نگاه به دریاچه بنداز،دوربین برداشتم بامقداری گونی سنگر سازی خودم رواستتار کردم ُ و رفتم بالای خاک ریز ،دیدم آب دریاچه یه متری بالا اومده ، و یه مقداری ازبدنه خاکریز رو گرفته ،یه کمی نگران شدم چون اَکه آب به این طرف نفوذ می کرد دار ُ و ندارما رو می برد ، اون موقع مَقر پنهانی ما لُو می رفت و کاسه کوزه ما بهم می ریخت ، سر دوربین رو دادم کمی بالاتر و دور تر رو نگاه کردم ، عراقیا زیاد تُو دید این دوربین با بُرد کم من نبودن ولی خوب که دقت کردم دیدم لودرشون داره کارمیکنه مشخص بودکه اوضاع خوبی ندارن ،سریع اومدم پائین ُ وبه حاجی ماجراگفتم،حاجی گفت یه تماس بایاسر بگیر یاسریکی ازدیده بانای مانزدیک عراقیا بود ، بیسیم رو برداشتم و گفتم (یاسر یاسر ، حسن) یاسر جان بگوشی یا که رفتی آب بفروشی ، حاجی ُ و بچه ها که ازبارون خیس شده بودن ُ و وضع خوبی نداشتن زدن زیر خنده ،یه دفعه یاسر جواب داد: باباحسن جان اومدم حموم دومادی جات خالیه ، فهمیدم که زیر بارون حسابی خیس شده ... ادامه دارد؛ حسن عبدی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴 واکنش سردار قاآنی به ماهیگیری دشمنان از آب گل‌آلود بی‌حجابی انتشارمطالب بدون ذکرمنبع هدیه به بقیه الله الاعظم ارواحنافداه بلامانع است @janbaz_shimiaee
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
♨️انتقاد حجت الاسلام والمسلمین محامی از مولوی عبدالحمید 🔹نماینده ولی فقیه در استان سیستان و بلوچستان نسبت به سخنان اخیر عبدالحمید واکنش نشان داد و گفت: چه بسا از علائم آخرالزمان باشد که عده‌ای در لباس عالم دین با اجرای احکام دینی مخالفت می‌کنند و از داعشی صفتان حمایت کنند. انتشارمطالب بدون ذکرمنبع هدیه به بقیه الله الاعظم ارواحنافداه بلامانع است @janbaz_shimiaee
🔴دروغِ ترورِشیطان مقدمه شروع جنگ هیبریدی 🔷شایددرساعت مخابره خبرترور رشدی کمتر کسی بوده باشد که اظهارنظری نکرده باشد اماچند سوال 🔷چرامحل سخنرانی رشدی به این مجهزی (درحالیکه نصب دوربین درآمریکایک امرپیش پاافتاده است)نبایدچنددوربین مخفی داشته باشد؟ آیا معقول است؛جلسه به این مهمی را کسی فیلم برداری نکرده باشد؟ چرافیلم ترورفقط بایک گوشی درچند ثانیه ضبط شده است؟ چرابعد ازآن ترور،یک فیلم ویاخبری دال بر آسیب دیدن رشدی،نیامد بیرون؟ 🔷فقط یه عکسی که،مشخص نیست این پانسمان ساختگی بوده باشدیا واقعی. انگاروقتی محورغربی دید ایران زیربارشروط تحمیلی برجام نمیرودسعی کرد ابتدا ایران را ازلحاظ حقوقی تحت فشارقراردهد در ادامه سعی کرد ،یک جورسانه ای راه بیندازدتا ایران درمذاکرات کم بیاورد ♦️نکته:جالب است بدانیداولین مواضع ضد اسلامی امیددانا وتوهین های این فردعلیه کشورو‌اسلام،از ترورساختگی سلمان رشدی شروع شدودرادامه که بحث مهساپیش امد (همین فردی که تادیروزساکت بود) بهانه توهین به زنان چادری راپیدا کرد 🔷اماچرا امیددانا؟عزیزان امیددانا چندین سال است که مشغول جذب بدنه مذهبی و ایجادگفتمان خاصی بودوکاملا بابقیه احمق های اپوزیسیون فرق داشت ودارد. 🔻امیددانابرعکس بقیه ،درحال زیرسازی و تولیدمحتوا وادبیات جدید درسطح جامعه هست وحتما حالاهم میدانیددرحال تفسیر قران برای نسل جوان است..... درمجموع آنچه مشخص است اینکه ترور ساختگیِ رشدی بخشی ازمقدمه ی ناآرامی ها وفشارهای اخیرداخلی و خارجی علیه کشور بود انتشارمطالب بدون ذکرمنبع هدیه به بقیه الله الاعظم ارواحنافداه بلامانع است @janbaz_shimiaee
با حکم فرمانده معظم کل قوا انجام شد؛ انتصاب سردار سرتیپ رادان به فرماندهی کل انتظامی جمهوری اسلامی ایران حضرت آیت‌الله خامنه‌ای در حکمی سردار سرتیپ احمدرضا رادان را به فرماندهی کل انتظامی جمهوری اسلامی ایران منصوب کردند. متن حکم فرمانده کل قوا به این شرح است:   بسم الله الرحمن الرحیم سردار سرتیپ احمدرضا رادان با پایان یافتن دوران مأموریت سردار اشتری و با ابراز قدردانی و رضایتمندی از خدمات ایشان، شما را به فرماندهی کل انتظامی جمهوری اسلامی ایران منصوب می‌کنم. توصیه اکید این‌جانب، جلب رضایت خداوند متعال و در امتداد آن، جلب رضایت مردم عزیز در حراست از امنیت و تأمین آسایش عمومی است. ارتقاء توانائیهای سازمان و صیانت از شأن کارکنان و پرورش پلیس تخصصی برای بخش‌های گوناگون امنیت توصیه مهم دیگر است. از دستگاههای گوناگون کشوری انتظار می‌رود با سازمان انتظامی کشور، همکاری لازم را مبذول دارند. توفیق همگان را از خداوند متعال مسألت میکنم. سیّدعلی خامنه‌ای ۱۷ دی ۱۴۰۱ انتشارمطالب بدون ذکرمنبع هدیه به بقیه الله الاعظم ارواحنافداه بلامانع است @janbaz_shimiaee
🔴داشتم به این فکر میکردم که چی میشه bbc پشت ی مداح در میاد و صدای اعتراضش رو منتشر می‌کنه که یهو با این عکس رو ب رو شدم... 🔺طرف راست شیرازی انحرافی با حمیدرضا علیمی انتشارمطالب بدون ذکرمنبع هدیه به بقیه الله الاعظم ارواحنافداه بلامانع است @janbaz_shimiaee
لونه موش لاکچری😂😂 انتشارمطالب بدون ذکرمنبع هدیه به بقیه الله الاعظم ارواحنافداه بلامانع است @janbaz_shimiaee
داستان جذاب و آموزنده از پیشکسوت جهاد و شهادت برادر بسیجی حسن عبدی (ابوتراب) از گردان خط شکن کمیل ل ۲۷ من‌ هیچی نیستم۰۰۰ داستان دنباله دار من و مسجد محل قسمت شصست و نهم ۰۰۰ بابا؟حسن جان؟اومدم حموم دومادی جات خالیه ،فهمیدم که زیربارون حسابی خِیس شده ُ وداره وضعش روزیر بارون تعریف میکنه،گفتم یاسرجان حتما" ساقدوش ُوسُلدوشتم دوتا حوری عراقیه ،می خای واست حوله خشک و لباس بفرستم ،رفت آره دو تاحوری سبیل کُلفت عراقی، همه زدیم زیرخنده ،گفتم یاسر جان ؟ حاجی میگه وضع بادمجون های جالیزمون زیر بارون چطوره ؟از اینج دیدیم که تراکتورا دارن جالیز روشخم می زنن ، یاسر گفت آره داداش ، آب جالیزمون روگرفته ، چند تا تراکتور آوردن تا آب هارو جمع کنند ،جالبه ما فکر میکردیم موشای کور رفتن ُ ولونه هاشون رو دفعه پیش خراب کردیم ولی مثل اینکه بازم داشتن لونه می ساختن ،ایندفعه آب دوش حموم خدا خرابشه کرد ، گفتم یاسر جان مطمئنی ؟ گفت دارم با چشم مصنوعیم می بینم ، عینکم رو هم زدم ، به آقا قلعه قوند گفتم : چه شانسی آوردیم ، نامردا دوباره داشتن تونل حفر می کردن ، ایندفعه هم تیرشوت به سنگ خورد ولی نمی دونم چرا اصرار دارن از زیر دریاچه تونل بزنن ، محمد گفت خوب این کار از نظر علمی امکان پذیره ولی امکانات زیادی لازمه داره تا حالا چند نمونه تُو دنیا داشتیم ، ولی تُو میدون جنگ خیلی کمه ، آقای قلعه قوند گقت : من شنیدم بچه های مقاومت لبنان ُ و فلسطین واسه آوردن غذا و سوخت ُ و مهمات از زیر پای اسرائیلی ها تونل می زنن ، اون هم تونل های طولانی ، محمد گقت : خوب با توجه به اینکه این دریاچه ماهی مصنوعیه و توسط صدام حسین زده شده هم کم عمقه هم وسعت کمی داره و مشخصه که با برنامه خاصی زده شده و با توجه به جنگ طلب بودن صدام حسین ، حتما" با برنامه ساخته شده ، ما باید حواسمون جمع باشه ، من گفتم ببین به نظر من یکی از مهمترین هدف ها اینه که شلمچه یه منطقه مسطح و بدون کوه و تپه و ماهوره و مشخصه که جای خوبی برای عملیات گردان تانگ ها و نفر بر ها و نیروی پیاده چون تُو دسترس تیر مستقیمه بدون نفر بر کارایی نداره ، پس باید نیروی پیاده سوار تانگ و نفر بر بشه تا بتونه عملیات انجام بده و چه چیزی می تونه تانگ و نفر بر ُ و زمین گیر کنه تا بشه اون رو نابود کرد ، حاج آقا قلعه قوند گفت خوب زمین ، محمد ادامه داد زمینی که گِل و شُل باشه و چه چیزی زمین رو گِل ُ و شُل می کنه ، گفتم آب زیاد ، پس مشخصه این دریاچه مصنوعی برای روز مبادا اینجا ساخته شده تا از آب اون برای گِل و باتلاق کردن منطقه استفاده بشه تا نیروی مقابل رو زمین گیر کنه ، آقای قلعه قوند گفت : نقشه اصلی صدام هم همینه ، وگرنه وسط صحرای خشک کِی میاد دریاچه پرورش ماهی ایجاد کنه ، گفتم خوب پس این تونل می تونه راهی باشه واسه زمانی که اطراف دریاچه رو آب بستن تا بتونن نیروی پیادشون رو به این ور دریاچه یعنی به خط ما نزدیک کنن اون هم از یه نقطه متروکه و بلا استفاده،اوناهنوزمتوجه نشدن که مانقشه شون رو رَمزگشایی کردیم ومعلومه که نتونستند از میثم هم اطلاعات بگیرن ،آقا قلعه قوند گفت موضوع روبایدهرچه سریع تر به حاجی کریمی اطلاع بدیم چون این تونل نبایدکارش به پایان برسه لاآقل تازمان عملیات مانباید تموم بشه بعداون اَگه ماخط بعثی ها روتصرف کنیم می تونیم ازاین تونل برای اهداف خودمون استفاده کنیم ،محمد گفت :اما یه مشگل داریم واون اینکه نمی شه این حرف ها و پشت بیسیم زد ،تنها راهش اینکه پیک بفرستیم ،من گفتم ولی بچه های مامسیر رو نمی شناسن و ممکنه گُم بشن ،آقا قلعه قوند گفت :چرا یه نفر هست که می شناسه وقبلا" یه باراین مسیر رو اومده ،گفتم خوب اره درسته مهدی بخشی این مسیرروبلده ،ولی تنهایی ممکنه موفق نشه،باید دونفرباشن که اَگربه هردلیلی واسه یکی مشگلی پیش اومداون یکی بتونه اطلاعات رو برسونه ، محمدپرسید ، کِی ؟گفتم اَگه حاج آقا اجازه بده من خودم حاضرم بامهدی بخشی برم ، یه هو حاجی رو انگار برق گرفته باشه از جاش پرید ُو گفت : تو ؟ نه نه ، تو نه ، تو رو من اینجا لازم دارم ، من قبضه پی ام پی رو به توسپردم ،شب حمله پی ام پی قراره کاریه چله چله ُ وکاتیوشاروانجام بده هم باید شلیک کنه واگر لازم شدموتور روشن جاش روعوض کنه ،تونباشی خیال من راحت نیست ،محمد که دو تاکار به دوششه وهدایت آتیش روداره ، بیسیم چی هم هست ،بقیه هم باقبضه ثابت کارمی کنن ، نباشی اعملا" فلج میشیم ، پیش خودم گفتم آقاقلعه قوندبه من لطف داره وگرنه من خودم می دونم که انقدر کارایی ندارم ، خواستم بگم حاج آقا محمد از من بهتر می تونه این کارها رو انجام بده که یه هو محمد پرید وسط حرفم ُ و گفت : حسن ؟ آقا راست میگه تو نباشی ممکنه کار پی ام پی بخوابه ، راستش رو بخاید از خودم خجالت کشیدم که من یه اشتباهی کردم که اینها اینطور برداشت کردند ، من خودم می دونن که ناقابلم و هیچی نیستم .... ادامه دارد ؛ حسن عبدی
🇮🇷🇮🇷🔹 آب بهتر است یا طلا؟🇮🇷🇮🇷 ✍ دکتر محمد قربانی مقدم خیلی سعی کردم در جنجالی که این روزها به خاطر یک کلمه جانباز عزیز به راه افتاده اظهار نظر نکنم اما متاسفانه بعضی از این سلبریتی ها از مرحله «دست پیش را گرفتن» هم خیلی جلوتر رفتند! جانبازی که جانش را کف دست‌ش گرفته، برای این مرز و بوم فداکاری کرده به دلیل ریش بلند متهم به مفت‌خوری می‌شود، چرا؟ چون یک کلمه گفته «علی دایی خیلی کار خاصی انجام نداده شرایط جسمی او طوری بوده راحت‌تر گل‌زنی می‌کرده» صرف نظر از صحت و سقم این مطلب، چرا مدعیان آزادی بیان که آن را ابزار هر دروغ و تهمت خود قرار داده‌اند، تحمل یک کلمه انتقادی هم ندارند؟ 🔻آب بهتر است یا طلا؟ 🔹 ارزش ریالی یک مثقال طلا میلیون‌ها برابر ارزش ریالی آب یا هوایی است که تنفس می‌کنیم. با این حال بدون طلا هیچ کس نمی‌میرد اما بدون آب و هوا زندگی غیرممکن است. از این‌جا معلوم می‌شود ارزش آب و هوا ذاتی است اما ارزش طلا اعتباری است. فوتبال و سرگرمی های دیگر مانند فیلم و سریال هم، به دلایلی ارزش اعتباری زیادی پیدا کرده‌اند اما همه می‌دانیم که بدون فیلم و فوتبال (مخصوصا فوتبال دیدن و خوشحالی یا ناراحتی از اینکه یک نفر به یک نفر دیگر گل زده است) چیزی از زندگی مادی و معنوی انسان کم نمی‌شود. اما امنیت ارزش ذاتی دارد به نحوی که انسان حاضر است همه‌ی ارزش‌های اعتباری (پول و طلا و پست و مقام و...) را فدای آن کند. بنابراین حافظان امنیت نیز دارای ارزشمندی حقیقی هستند. پس اینکه یک نفر (مثلاً آقای دایی) به دلایلی از گل زدن می‌تواند میلیاردها تومان پول مملکت را به جیب زده است، با کسانی که امنیت ایران و ایرانیان را با جان‌فشانی خود حفظ کرده‌اند (و اتفاقا سطح زندگی پایینی دارند) اصلا قابل مقایسه نیستند. ولی متأسفانه سلبریتی پول پرست (همه را نمی‌گویم) برای اینکه پول بیشتری به جیب بزند، باید ارزش اعتباریات را باد کند و کار خود پر اهمیت‌تر جلوه دهد. اما مردم خوشبختانه بیشتر مردم می‌فهمند که چه چیزی ارزش ذاتی دارد و چه چیزهایی ارزش اعتباری. انتشارمطالب بدون ذکرمنبع هدیه به بقیه الله الاعظم ارواحنافداه بلامانع است @janbaz_shimiaee
••• گفت ولی دشمن روی سکوت تو حساب ویژه‌ای باز کرده...!👌😔 انتشارمطالب بدون ذکرمنبع هدیه به بقیه الله الاعظم ارواحنافداه بلامانع است @janbaz_shimiaee
🔴 به مامان چیزی نگو؟! 🔹‌ ولی به مامان روح الله، آرمان، حسین زینال زاده و دانیال رضازاده و شهدای دیگه، هم گفتند هم نشون دادن! انتشارمطالب بدون ذکرمنبع هدیه به بقیه الله الاعظم ارواحنافداه بلامانع است @janbaz_shimiaee
داستان جذاب و آموزنده از پیشکسوت جهاد و شهادت برادر بسیجی حسن عبدی (ابوتراب) از گردان خط شکن کمیل ل ۲۷ احمد ۰۰۰ داستان دنباله دار من و مسجد محل قسمت هفتاد ۰۰۰ راستش روبخاید ازخودم خجالت کشیدم که حتما" من یه کاراشتباهی کردم که اینها این طورراجب من فکرمیکنن واین برداشت روکردن که من نیروی پرتوانی هستم من خودم میدونم که ضعیف ُوناتوانم وهیچی نیستم ولی عزیزان من،من روقابل وباارزش میدونن ورومن حساب بازکردند ، پرسیدم پس کِی بره ؟ آقا قلعه قوند یه فکری کرد وگفت بهتره احمد رو بفرستیم، چون نیروی چالاکیه وچون مداح هم هست حفظیاتش خوبه می تونه اطلاعات روحفظ کنه ونیاز به برگه ونوشته نداره ، محمد گفت : فکرخوبیه،یه نفربابرگه اطلاعات کتبی که مهدی بخشی باشه ،یه نفر بااطلاعات شفاهی که احمدرشیدی باشه ، اگربه هر دلیلی خدایی نکرده واسه یکی شون اتفاقی افتاد اون یکی بتونه خودش روبه عقبه برسون ، حاج آقا قلعه قوندگفت :حسن جان فوری احمد ُ ومهدی رو صداکن بیان ،هر چه زودترراه بیفتن بهتره، وقت زیادی نداریم ، محمد گفت : من خبرشون می کنم ، تُوفکر فرورفتم راستش رو بخاید یه کم می ترسیدم ،یاد خواب آب سقا خونه مشهد افتادم ، آخه به احمد هم مثل ناصر از آب سقا خونه امام رضا(ع) دادن ولی به من ندادن می ترسیدم واسه احمد اتفاقی بیفته ، احمد ُ و مهدی اومدن ، حاج آقا قلعه قوند سیر تا پیاز قضیه رو واسشون توضیح داد ، محمد تمام ماجرا رو به صورت خلاصه و کمی هم به زبان رَمز واسه حاج آقا کریمی نوشت و برگه رو به مهدی بخشی داد ، زیر چشمی داشتم به جمشید نگاه می کردم چشاش از گریه واسه شهادت ناصر ورم کرده بود بی تاب بود ، یه جوری به احمد نگاه می کرد که انگار احمد داره میره که شهید بشه و دیگه بر نمی گرده ، آروم رفتم کنارش پرسیدم جمشید جان حالت خوبه ، کاری هست من بتونم واسه ات انجام بدم ، می خای با هم بریم کنار ناصر یه زیارت عاشورا بخونیم ، دیدم خوشحال شد سرش رو بلند کرد ُ و گفت یعنی میشه ، گفتم‌ : اره از آقا قلعه قوند خواهش می کنم اجازه بده ، با حاج آقا صحبت کردم ُ و اجازه گرفتم ، با هم اومدیم کنار ناصر ، ناصر قشنگ من که سرش رو فرشته برده بودن به آسمون آروم خوابیده بود یه چفیه کشیده بودیم روش تکه های بدنش رو از این ور و انور جمع کرده بودیم ، دست راستش رو پیدا نکردیم ، وقتی بی تابی بچه ها رو دیدم گفتم ان شاء الله بعد از عملیات حتما" می گردیم و هر طور شده پیداش می کنیم ، چفیه خونی بود هنوز خون تازه به نظر می رسید ، خونی که باید تُو چند دقیقه لَخته ُ و سفت بشه بعد از گذشت چند ساعت هنوز سفت نشده بود ، جمشید زد زیر گریه ، به سختی آرومش کردم شروع کردم به زمزمه کردن زیارت عاشورا ، السلام علیک یا ابا عبدالله ،،، با اینکه هوا تاریک تاریک بود و ماهی تُو آسمون نبود اطرافمون روشن شد هر بار که اسم سیدالشهداء رو می آوردم حس می کردم که اطرافمون روشن تر میشه با تعجب به پشت سرم نگاه کردم ببینم این نور از کجاست ولی دیدم از شعاع یک متری ما به بعد همه جا تاریک و ظُلماته ، چیزی به جمشید نگفتم ُ و زیارت نامه رو ادامه دادم ، جمشید با دست راستش دست چپ ناصر رو که یه انگشتش قطع شده بود رو گرفته بود ُ و با من زمزمه می کرد ، به انتهای دعا رسیده بودم که دیدم زمزمه جمشید قطع شده و صدایی ازش در نمی یاد یه نگاهی بهش انداختم دیدم چشمش باز مونده در سکوت داره می خنده ، بوی عطر گُل محمدی اطرافمون رو پر کرده بود ، یه هو جمشید که به یه نقطه ی خیره شده بود گفت : نه ناصر ، زوده الان نرو ، یه کمی دیگه پیش ما بمون ، دلم خیلی گرفته ، یه هو گفت : نه ، کجا می خای بری ؟ چی ؟ می خای بری دنبال احمد ؟ با احمد چیکار داری ، چی ؟ تو رو فرستادن دنبالش ، واسه چی ؟ احمد ُ و آقا قلعه قوند فرستاد دنبال ماموریت ، یه ماموریت خیلی واجب ، ناصر ؟ احمد ُ و با خودت نبری ها ، احمد هم بره من میمیرم ، حال جمشید اصلا" خوب نبود شروع کرد به گریه کردن ، بغلش کردم ، جمشید جان ؟ چی شده ، با کِی داری حرف می زنی ؟ کسی به جزء من و تو اینجا نیست ، یه نگاه به من انداخت ُ و گفت : حسن ؟ نزار بره ، تو رو خدا حسن نزار ناصر بره ، داره میره احمد رو با خودش ببره ، میگه فرستادنش دنبال احمد ، احمد تُو میدون مین منتظرشه ، جمشید رو بغل کردم ، هر دو تامون زدیم زیر گریه ، می دونستم احمد بر نمی گرده ، اما خجالت کشیدم این موضوع رو به حاجی قلعه قوند بگم ، واسه همین اصرار داشتم خودم برم ، چند ساعتی گذشته بود بعد از نماز صبح حاج آقا قلعه قوندبه علی شاهرخی گفت بیسیم رو بیاره ،قرار بود تااونجاکه امکان داره تماس رادیویی بامقر نداشته باشیم تایه موقع مورد شُنوددشمن قرارنگیریم،حاجی گفت حسن جان؟چاره ایی نیست یه تماس بگیرببین بچه ها رسیدن ، بیسیم رو برداشتم ، دلم مثل دل گُنجشک می زد ، صدام می لرزید ،محمد وقتی حال منو دیدبیسیم رو ازم گرفت ُ و گفت : ۰۰۰ ادامه دارد ، حسن عبدی
سفیر جدید روسیه در تهران استوارنامه خود را به رئیس جمهور تحویل داد. تغییر سفیر روسیه در ایران پس از سال‌های طولانی و آمدن فردی که نزدیکی بیشتری به طیف ملی‌گرای روسیه دارد (بر خلاف سفیر پیشین که از نزدیکان بوگدانف و جریان غربگرای حاضر در سیاست روسیه بود) نشان از تغییری بنیادین در سیاست‌های روسیه و ایران دارد. اتفاقات بسیار مهمی که شاید بتوان آن را در اظهارات مقامات غربی، به ویژه نگرانی‌های آن‌ها از گسترش این روابط دید. عوامل آن‌ها در تهران و مسکو بدون شک بخشی از توافقات صورت گرفته را به اروپا و امریکا رسانده‌اند و می‌دانند معنای تجارت 80 میلیارد دلاری دو کشور و ساخت مشترک یعنی چه؛ مثلا ایران و روسیه سیستم‌های پدافندی مشترکی بر اساس تجربه باور 373 و اس500 بسازند، یا اینکه جنگنده مشترک تولید کنند یا به شکلی که خود غربی‌ها رسانه‌ای کرده‌اند، قرار باشد سوخو 30 و سوخو 35 در ایران ساخته (نه مونتاژ) شود... انتشارمطالب بدون ذکرمنبع هدیه به بقیه الله الاعظم ارواحنافداه بلامانع است @janbaz_shimiaee
🌹دعای اخرشب🌹 اللهم عجل لولیک الفرج 🤲🤲🤲خدایا دلهای مارابه نور قرآن روشن کن،قرآن راروزقیامت شفیع ما قرار بده،عمل های ماراقرآنی بگردان،خدایا به عزتت به آیه آیه های قرآنت قسم به کسانی که به قرآن بها میدهند به خودشون به خانواده هاشون به همسرو فرزندانشون صحت وسلامتی وعاقبت بخیری عطا بفرما،فرج آقامون امام زمان عج را نزدیک بگردان،دلهامون رابه نماز نزدیک بگردان،ذکر ویاد خودت را در روزوشب با ما عجین بگردان،همه مریضها،سرطانی ها، بیماران خاص وصعب العلاج بالاخص بیماران کرونایی روشفاعنایت بفرما.حاجت این گروه رو روابگردان،پدران ومادران وهمه اموات رو ببخش وبیامرز،پدرو مادر ازما راضی و خشنود بگردان،به مردمان سرزمینمون آرامش وآسایش عطا بفرما،خدایا بحق قرآنت جوانان ما را عاقبت بخیر وخوشبخت بگردان.مستاجرها رو صاحبخونه بگردان،کسانی که در حسرت فرزند دارشدن هستن خدایا دامنشون سبزبگردان وفرزندی سالم وصالح عطابفرما ... .الهی آمین التماس دعای خیر دارم ازهمگی شماخوبان 🤲🌺💫 شب رابه پایان‌ میرسانیم باسلام وعرض ادب به سیدالشهداآقام اباعبدالله الحسین‌(علیه السلام) و زیارت میکنیم ایشان را و میگوییم ❤️اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا اَباعَبْدِاللَّهِ وَ عَلَى الاَْرْواحِ الَّتى حَلَّتْ بِفِناَّئِكَ عَلَيْكَ مِنّى سَلامُ اللَّهِ اَبَداً ما بَقيتُ وَ بَقِىَ اللَّيْلُ وَ النَّهارُ وَ لاجَعَلَهُ اللَّهُ آخِرَ الْعَهْدِ مِنّى لِزِيارَتِكُم ❤️اَلسَّلامُ عَلَى الْحُسَيْنِ ❤️وَ عَلى عَلِىِّ بْنِ الْحُسَيْنِ❤️ وَ عَلى اَوْلادِالْحُسَيْنِ ❤️وَ عَلى اَصْحابِ الْحُسَيْن❤️ آقاجان عرض سلام در بین الحرمین را روزی جمع بگردان 🙏🏻 الهی آمین ◼️🌷 انتشارمطالب بدون ذکرمنبع هدیه به بقیه الله الاعظم ارواحنافداه بلامانع است @janbaz_shimiaee
🔴مستندات جدید از سوابق متعدد کیفری «محمدمهدی کرمی» 🔹️ مستندات موجود در پرونده محمدمهدی کرمی نشان می‌دهد، این محکوم‌علیه دارای چندین سوءسابقه و بازداشت از جمله شکایت خانواده‌اش علیه او بوده است 🔸️ در یکی از موارد شکایت خانواده کرمی علیه پسرشان در تاریخ ۲۵ مرداد ماه سال ۱۴۰۱ (کمتر از ۵ ماه پیش)، پدر محمدمهدی کرمی در ساعت ۹:۴۵ به گشت فوریت‌های پلیسی ۱۱۰ مراجعه کرده و عنوان داشته پسرش به مواد مخدر اعتیاد دارد و اقدام به تخریب وسایل منزل و تهدید اهالی منزل با چاقو کرده است. 🔹️ سوابق محمدمهدی کرمی به مصرف مواد مخدر و آزار و اذیت خانواده محدود نمی‌شود، نامبرده در تاریخ ۱۶ آبان سال ۹۸ به علت مصرف مشروبات الکلی بازداشت و برای او پرونده قضائی تشکیل شده است. 🔸️ در دوران خدمت نظام وظیفه کرمی نیز دو سابقه محکومیت قطعی به اتهام فرار از خدمت دیده می‌شود. او همچنین در سال ۹۴ به اتهام تهیه و توزیع سه کیلو گرم مواد منفجره (اکلیل سرنج) در دادسرای شهرستان نظرآباد پرونده قضائی داشته است. انتشارمطالب بدون ذکرمنبع هدیه به بقیه الله الاعظم ارواحنافداه بلامانع است @janbaz_shimiaee
داستان جذاب و آموزنده از پیشکسوت جهاد و شهادت برادر بسیجی حسن عبدی (ابوتراب) از گردان خط شکن کمیل ل ۲۷ عینک دودی۰۰۰ داستان دنباله دار من و مسجد محل قسمت هفتادو یکم محمدوقتی حال منودیدبیسیم روازمن گرفت ُو گفت:بزارمن تماس بگیرم،بعدادامه داد(حسن حسن،کریم؟)کریم جان بگوشی؟جوابی نیومد، دوباره پرسیدکریم جان داری منو،حسنم حسن، جواب بده ،این جمله روچندبار تکرارکرد ،یه هو صدای یه خواننده زن عربی ازپشت بیسیم شنیده شد،علی گفت :بعثی هااومدن رو خط بیسیم ،کانال روعوض کن برو روخط دوم، محمدیه نگاهی به برگه رَمز انداخت ُ وگانال بیسیم روعوض کرد ،دوباره گفت:(حسن حسن ، کریم ؟) کریم جان بگوشی ،کریم جواب دادآره حسن جان دارمت بگو ،محمد گفت :کریم جان قبل ازساعت صفرکفترامون رو پروندیم مثل اینکه نشستن روپشت بوم شما،درسته؟بیسیم چی از اون ورگفت من کفترندیدم بزار گوشی بدم به صاحب خونه ،یه هو صدای حاج کریمی ازاون وربیسیم شنیده شد،حسن جان چی شده یه باردیگه بگو ؟محمدگفت :قبل از ساعت صفر کفترای جَلدمون رو ناچارشدبپرونیم ،مثل اینکه نشستن روپشت بوم شما،طوق یکیش سیاهه و دومی هم عین بلبل می خونه ،منظور محمد از طوق سیاه مهدی بخشی بودکه بهش می گفتیم مهدی سیاه ،دومی هم که عین بلبل می خوند احمدبود که مداح بود،یه هو حاج آقاکریمی گفت:یه کفترطوقی روپشت بوم مانشسته اونم بالش زخمی شده ، ولی سالمه ، بچه ها دارن بهش آب ُ و دون می دَن ، دو دستی زدم توی سرم پاهام لرزید روی زمین نشستم ، جمشید زد زیر گریه ، علی رفت سراغ جمشید ، جمشید تند و تند می گفت حسن ؟ گفتم نزار احمد بره ، گفتم نزار بره ، گفتم ناصر اومده دنبالش ، حسن ؟ گوش نکردی حالا چه خاکی به سرمون بریزیم ، حاج آقا قلعه قوند گفت بهتر پیش داوری نکنیم ، ما هنوز نمی دونیم چه اتفاقی افتاده ، ان شاء الله هر دو تاشون سالمن ، حاج آقا قلعه قوند بیسیم رو از محمد گرفت ُ و خودش تُو تنهایی با حاج‌ آقا کریمی صحبت کرد ُ و به ما گفت بچه ها امشب بر می گردن ، باید منتظر بمونیم تا خبر بیارن ، یه هو صحنه عوض شد دیدم تُو شبستون مسجدم ، مش قربون زد تُو سرش ُ و نشست ُ و شروع کرد به گریه کردن ، آقای افکاری پرسید مش قربون چی شده ، چرا گریه می کنی ؟ مش قربون جواب داد : دکتر داره میمیره ، هنوز از کُما در نیومده ، خدا کنه دکترا از دستگاه جداش نکنن ، گفتم مش قربون ان شاءالله هیچ اتفاق بدی نمی اُفته ُ و دکتر حالش خوب میشه ، بعد از آقای افکاری پرسیدم چه خبر ، فرمانده حوزه رو دیدی ، باهاش صحبت کردی ، نتیجه رضایت بخش بود ؟ گفت بله صحبت کردم ُ و کارم رو هم شروع کردم ، پرسیدم کارت چیه ؟ گفت قراره‌ معاون فرهنگی حوزه باشم و به مسائل فرهنگی حوزه و واحدهای فرهنگی بیست و چهار پنج تا مسجد زیر نظر حوزه رسیدگی کنم ، گفتم خُوب اینکه خیلی خوبه ، گفت آره خوبه ولی حوزه امکانات زیادی نداره ، تقریبا" انبار واحد فرهنگی خالیه ، آرشیو یه مدرسه بیشتر از آرشیو حوزه ما امکانات داره ، گفتم خوب حالا می خای چیکار کنی ، گفت : یه لیست خرید وسایل اولیه دادم تا بخرن ، دکتر گفت پول میدم خودت بخر ، ولی من قبول نکردم ، گفتم من پولی از شما نمی گیرم ، چون خاطره خوبی از این قضیه ندارم ، ولی آقای عبدی ؟ دکتر فروزنده دوست فرمانده حوزه یه چیزی گفت که واسم عجیب بود ، پرسیدم چی گفت ؟ جواب داد ، دکتر گفت هر کاری خواستی انجام بدی اول از من اجازه بگیر ، یعنی اَگه من بخوام یه پونس یا میخ به دیوار بزنم باید اول از این آقا کسب اجازه کنم ، اینکه نشد معاونت ، معاون اُگه قدرت اجرایی نداشته باشه فرقی با خدمتکار نداره ، من می خواستم اول رو فضای فرهنگی داخل حوزه کار کنم ، می خواستم اول از همه یه محراب شهدای قشنگ داخل حوزه درست کنم که فضای داخلی حوزه یه فضای معنوی بشه ولی اینجوری که دکتر میگه نمی شه کار کرد ، اینطوری بهتره خود ِ دکتر با حفظ سِمت معاون فرهنگی حوزه هم باشه ، گفتم یعنی نظرت برگشته و نمی خای قبول کنی ، گفت نه فعلا" قبول می کنم ولی با شرط و شروط ، باید آزادی عمل بیشتری داشته باشم ، من می خام به نوبت به مساجد سر بزنم و به وضع فرهنگی شون نظارت کنم ، ولی با سیاست آقای فروزنده این کار امکان پذیر نیست ، گفتم آقای افکاری یه کمی متعادل باش و زیاد سخت نگیر ، اینطوری کار بهتر پیش می ره ، خندید ُ و گفت ، باشه به روی چِشم هر چی باشه شما از من بزرگتری و تجربه بیشتری داری ولی خوب من هنوزم نگران حرف ها و تعریف هایی هستم که آقای باصری از من پیش فرمانده حوزه کرده ، گفتم چطور مگه ؟ گفت : رفتار دکتر فروزنده با من یه جوری بود که انگاری سال های ساله من رو می شناسه و سعی میکنه به من میدون نده ، و یه جوری با تَحکُم و سفت صحبت کردن مثلا" سعی میکنه منو مدیریت کنه ، رفتارش مثل کسی می مونه که نگران معاونش جاش رو بگیره ، گفتم آقای افکاری فکر کنم داری با عینک سیاه به مسائل نگاه می کنی ۰۰۰ ادامه دارد ، حسن عبدی