eitaa logo
جان دارند
79 دنبال‌کننده
10 عکس
4 ویدیو
0 فایل
نوشته هام يُسَبِّحُ لِلَّهِ مَا فِي ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَمَا فِي ٱلۡأَرۡضِۖ لَهُ ٱلۡمُلۡكُ وَلَهُ ٱلۡحَمۡدُۖ وَهُوَ عَلَىٰ كُلِّ شَيۡءࣲ قَدِيرٌ حرفی بود در خدمتم @fmoosa
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
هدایت شده از شعر و کودکی
در حالی که لباسشو شبیه چفیه به صورتش بسته و چوب پرچمشو دست گرفته و آماده پرتاب کردنشه، روی صندلی نشسته و از سمت راستش به من نگاه می کنه و می گه: + بابا فکر کنم دیگه منم می تونم برم فلسطین با اسرائیلیا بجنگم. - چرا؟ + چون رئیس‌شون (شهید سنوار) فقط با یه چفیه و چوب، اسرائیلیا رو شکست داد. حسین/ شش ساله @sherokoodaki
قربان دست کوچک آن دختری که نرم می بست زخم های پدر را و می گریست قربان آن نگاه که می گشت گاه گاه در خاطرات تار پی مادری که نیست قربان رد مشک بر آن شانه نحیف قربان پینه ای که بر آن دست خسته زیست رفتی و در فراق تو محراب نوحه خواند رفتی و در وداع تو مسجد بسی گریست هم بی قرار زمزمه ات سنگ آسیاب هم تشنه نماز شبت خانه ی گلیست  در بغض چاه زخم صدایی نهفته است در بغض چاه زمزمه حضرت علی است: بالله که شهر بی تو مرا حبس می شود ای فاطمه بدون تو دنیای من تهی است از اشک تو ضمیر کسانی معذب است از خطبه تو قامت تلبیس منحنی است زینب به کربلا همه پژواک مادر است پیداست این عقیله صفت از تبار کیست ما بر مزار خالی خود گریه می کنیم بر کوزه ای که بر لب دریای تو تهی است 1390
سلام ای مرگ ای پایان غير قابل انكار سلام ای در، در دنیای مخفی پشت این دیوار سلام ای روح محبوسم برای دیدنت بی تاب سلام ای دست های خالی ام از دیدنت بیزار اگر جویای احوال منی باید بگویم که مرا وابسته خود کرده این دنیای لاکردار شب و روزم گره خورده به هم، در زندگی غرقم سرم خیلی شلوغ است و حسابی کار دارم، کار ببین هي پنبه می سازم از این نخ ها که می ریسم به دندان می کشد ساعت مرا در چرخه تکرار بعید است اینکه در سجده به دنبالم بیایی نه سجودم چیست جز مرغی که تُک تُک می زند منقار پرستو کاش بودم هر نفس در فکر کوچیدن و می دیدم تو را هر لحظه مانند اولی الابصار ولی بی و بال پر افتاده ام سنگین ته دره و عمرم می رمد از من شبیه اسب بی افسار کمی دیگر به من مهلت بده مهلت بده لطفا بگردم بالهایم می شود پیدا در این آوار به امید دلی آماده پرواز و دستی پر به امید زمانی که نترسم من از آن دیدار https://eitaa.com/jandarand
هدایت شده از محمد شهریاری
51.13M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🏳السلام علیک یا مولا یا صاحب الزمان 🎬 فرصت دیدار 🎤محمد شهریاری ✍استاد محمدعلی مجاهدی(پروانه) 🎹حسن دینا 🎞محمدجواد هاشمی ✅کاری از دبیرخانه شعر و ادبیات آیینی @mohammadshahryari
در رفتن جان از بدن گویند هر نوعی سخن...
در این کابوس دور از تو،دقایق کند و بی عارند تمام راهها بن بست، درها عین دیوارند پر از حزن است دیروزم پر از ترس است فردایم و حالم حال آنهایی که پای چوبه دارند خوشم دلشوره دارم، ناخوشم دلشوره دارم باز ببین دلشوره ها دست از سر من برنمی دارند سرم سرگرم این دنیا، سرم بازار مسگرهاست "اگر"ها در سر من دانه تشویش می کارند دلم دل نیست دور از تو، دلم انبار باروت است میان خواستن هایی که با هم گرم پیکارند نگاهم کن، شبیه ماهی افتاده در تورم چقدر این آرزوها دست و پاگیرند سربارند تو را گم کرده ام هرجا، سر سجاده هم حتی سرسجاده ام مشغول صحبت جمع اغیارند خجالت می کشم از این عبادتهای بی روحم تمام سجده هایم بندگی از من طلبکارند غلط کردم اگر دل کندم از آرامش یادت که بی یاد تو غم ها از در و دیوار می بارند اسیر نفس نامردم صدایم کن که برگردم بخوانم، پیش از اینی که مرا در خاک بگذارند دلم را قرص کن با جرعه ایمانی، پناهم باش بگو تلواسه ها اینقدر جانم را نیازارند کنار پرتگاهم، تا نلغزیدم صدایم کن ته دره پی لغزیدنم یک مشت کفتارند صدایم کن صدایم کن که برخیزم از این کابوس  به حق چشم های خیس آنانی که بیدارند https://eitaa.com/jandarand
انا علی العهد جمعه روز قدس | عضوشوید 👇 http://eitaa.com/joinchat/443940864Cf192df24f0
هدایت شده از شروق
بچه ها را آورده بودند روی سن. مسابقه جمله سازی بود. قرار بود هر کدام از بچه ها یک جمله درباره روز قدس بگوید. هفت هشت پسر بچه ده دوازده ساله بودند. هر کدامشان جمله‌ای گفت، یکی به بچه های غزه قول داد که آزادشان میکنیم. یکی به اسراییل مرگ فرستاد، یکی به آمریکا. چندتایی هم آرزو کردند که در قدس نماز بخوانند. به آخری که رسید، چند لحظه مکث کرد. پسربچه بود، ده یازده ساله شاید. معلوم بود لباس های عیدش را پوشیده. لبخند معصومانه‌ای روی لب هایش نشسته بود. مجری میکروفون را که به دستش داد.‌خیلی آرام و شمرده، چشم در چشم جمعیت گفت: «هر کی از ظلم دفاع کنه، بخشی از اونه» مجری چند لحظه سکوت کرد، همهمه جمعیت کمتر شد. مجری دوباره میکروفون را روبروی پسر گرفت: یه بار دیگه میگی عمو جون؟ پسر شمرده تر از قبل دوباره تکرار کرد: « هر کی از ظلم دفاع کنه، بخشی از اونه» جمله خیلی سنگین بود. کلی آدم آمد جلوی چشمم. آنهایی که از روز قدس ۸۸ شعار نه غزه نه لبنان دست گرفته‌اند، آنهایی که می گویند فلسطینی ها سنی هستند و دفاع ندارند، آنهایی که می گویند تقصیر خودشان است می خواستند خانه‌هایشان را نفروشند، آنهایی که می گویند ماجرای هفت اکتبر خودکشی بود، آنهایی که ... با خودم فکر می کنم گاهی آدم درست در اوج آن قله‌ای که فکر می کند خیلی آزاد و حق طلب است، خودش توی پازلی بازی می کند که قسمتی از ظلم می شود... https://eitaa.com/shoruq