🌱
✍چند سال پیش برای هماهنگی برنامه #نماز_ظهر_عاشورا رفته بودیم پادگان شهرمان
مسئول #عقیدتی_سیاسی پادگان، حاج آقا روحانی خوش مشربی بود و چون شور و علاقه #جوانی ما را دید خوب تحویلمان گرفت و با خاطره ای از نماز حسابی #شارژمان کرد.
👈 ایشان نقل کرد زمان #جنگ یک بار در منطقه ای از #کردستان ماموریت بودیم و مشغول #نماز_جماعت و منم امام جماعت...
✅ وسط نماز جماعت بود که #دشمن حمله هوایی سنگینی شروع کرد و با سر و صدای ایجاد شده و شلوغی فضا، متوجه شدم مأمومین یا برای حفظ جان یا برای رفتن سر پست و انجام وظیفه نماز جماعت را شکسته اند و دقت که کردم احساس کردم دیگر کسی پشت سرم نمانده است!!
🤔 منم کمی سبک سنگین کردم و روی وظیفه #حفظ_جان نماز را شکستم که وقت هست بعدا میخوانم و خواستم بدوم طرف سنگرها که ......
😔 حاج آقا به اینجای خاطره که رسید #عرقی سرد روی پیشانیش نشست و با گوشه دست قطرات #اشک بی اختیارش رو پاک کرد و گفت:
👈 منم نماز را که شکستم بدوم طرف سنگرها، دو قدم که برداشتم دیدم هنوز #یک_نفر سر نماز جماعت #ایستاده بود!!!!
با دیدن این صحنه برگشتم و با شرمندگی این بار من امام جماعت، نماز را به این مأموم #ایستاده_در_میدان اقتدا کردم!!!
👌 آن #یک_نفر، آن یک نفر که تا آخر استوار مانده و سر نماز #ایستاده و #دل مرا هم مثل خیلی ها #صید کرده بود، فرمانده متواضع ارتشی شهید #صیاد_شیرازی بود
🏆 "بپیوندید" ↙️
" JOIN "👇
http://eitaa.com/jangenaarm