eitaa logo
رویدادها و تحلیل‌ها
3.8هزار دنبال‌کننده
24.4هزار عکس
18.2هزار ویدیو
271 فایل
 خط اغفال به خصوص خواص و نخبگان از تاثیر دشمن ، یکی از خطوط القائی و تبلیغاتی دشمن است.امام خامنه ایی دامت برکاته 🕛 مدیریت کانال @azizghazan رویدادها و تحلیل‌ها https://eitaa.com/joinchat/1676804212C6788504d95
مشاهده در ایتا
دانلود
🍃 👌قصه‌های زندگانی امام زمان(عج) به امام باقر علیه السلام گفتم: _ ای مولا و ای فرزند فرستاده‌ی خدا، مگر همه‌ی شما امامان قیام کنندگان به حق نیستید؟ حضرت با لحنی سرشار از اطمینان فرمود: _ چرا، ای ابوحمزه ثمالی! همه‌ی ما این‌گونه‌ایم. پرسیدم: _ پس چرا تنها امام زمان (عج) قائم نامیده شده است؟ امام پنجم که بر او باد درود همه‌ی مردم، پاسخ داد: _ زیرا هنگامی که جدم، حسین‌بن علی علیه السلام شهید شد، فرشته‌های آسمان به شدت گریستند و با ناله و اندوه به پروردگار گفتند: «خداوندگارا! آیا آنان را که برگزیده‌ترین آفریده‌ات را کشتند، به حال خود رها می‌کنی؟» خداوند بلند مرتبه به آنان پیام داد که «آرام باشید! به عزت و‌جلالم سوگند که از آنان انتقام خواهم گرفت، هرچند پس از گذشت زمان و روزگار درازی باشد» سپس پرده و حجاب را از دیدگانشان برداشت و فرزندان حسین علیه السلام را که وارثان مقام امامت بودند، به آنان نشان داد فرشتگان از نگریستن به این صحنه خرسند شدند و دیدند که یکی از امامان به نماز ایستاده است. سپس خداوند به فرشته‌ها فرمود: «این پیشوای قائم، از آنان انتقام خواهد گرفت» 🔰جمعه‌ها، منتظر روایت‌هایی از زندگی امام زمان (عج) باشید... 📕برگی از کتاب امام زمان (عج) صفحه ۷۴ و ۷۵ ✳️جنگ نرم ودشمن شناسی https://eitaa.com/joinchat/1676804212C6788504d95
🍃 👌قصه‌های زندگانی امام زمان(عج) محمدبن یوسف برایم نقل کرد که: یک‌بار زخمی چرکین در بدنم پدیدار شد، برای درمان آن نزد پزشکان رفتم و هزینه‌ی زیادی هم پرداختم. اما بهبودی نیافتم. آنگاه نامه‌ای به پیشگاه مبارک امام زمان (عج) نگاشتم و از ایشان درخواست دعا کردم. امام مهدی که درود همگان بر ایشان باد، پاسخی برایم فرستادند که در آن نوشته بودند: «خداوند به تو‌ تندرستی عطا فرماید و در دنیا و آخرت تو را با ما قرین و‌همراه قرار دهد.» هنوز بیش از یک هفته از این ماجرا نگذشته بود که زخم‌ من کاملا بهبود یافت. در همین زمان محل آن زخم را به یکی از دوستانم که پزشک بود، نشان دادم. او‌ با صراحت اظهار داشت که ما، به راستی برای چنین زخمی هیچ دارویی نمی‌شناسیم، بنابراین باید بگویم که بهبود یافتن آن تنها از سوی پروردگار مهربان بوده است. 🔰جمعه‌ها، منتظر روایت‌هایی از زندگی امام زمان (عج) باشید... 📕برگی از کتاب امام زمان (عج) صفحه ۷۵ و ۷۶ 🔰جنگ نرم ودشمن شناسی https://eitaa.com/joinchat/1676804212C6788504d95
🍃 👌قصه‌های زندگانی امام زمان(عج) حضرت امام جعفر صادق علیه السلام رو به من کرد و فرمود: _ ای زراره! مهدی کسی است که گروهی درباره‌ی به دنیا آمدنش تردید روا می‌دارند، برخی خواهند گفت که پدرش از دنیا رفته و جانشینی برای خود به جا نگذاشته است و گروهی بر این باور خواهند بود که او به هنگام درگذشت پدرش در شکم مادر خود بوده است و افرادی نیز خواهند گفت مهدی دو سال پیش از رحلت پدر خویش به دنیا آمده است. باید دانست که منظور خداوند حکیم از فرمان دادن به غایب شدن حضرت مهدی پس از ولادتش، این است که بدین گونه، شیعیان را بیازماید و پیروان راستین، ثابت قدم، خالص، برجسته و ممتاز او باز شناخته شوند. آنگاه من از امام ششم پرسیدم: _ اگر من تا آن روزگار بودم، بهتر است چه کاری انجام دهم؟ امام صادق علیه السلام پاسخ داد: _ این دعا را بخوان «اللهم عرفنی نفسک فانک إن لم تعرفنی نفسک لم اعرف نبیک...» (بار خدایا! خودت را به من بشناسان که اگر خویشتن‌ را به من نشناسانی، نمی‌توانم پیام‌آورت را بازشناسم. پروردگارا! پیامبرت را به من بشناسان که اگر او را به من نشناسانی، توانایی شناخت حجت تو را نخواهم داشت. کردگارا! حجت خود را به من بشناسان. زیرا اگر حجت خویش را به من نشناسانی، دین خود را از دست خواهم داد و‌گمراه خواهم شد.» 🔰جمعه‌ها، منتظر روایت‌هایی از زندگی امام زمان (عج) باشید... 📕برگی از کتاب امام زمان (عج)، صفحه۷۶و ۷۷ و ۷۸ ❣اینجا است؛ کانال رسمی حرم مطهر امام رضا(ع) 🆔 @razavi_aqr_ir ✳️جنگ نرم ودشمن شناسی https://eitaa.com/joinchat/1676804212C6788504d95
🍃 👌بهترین مخلوقات امام رضا علیه السلام فرمودند: ای اباصلت، آنگاه که خداوند آدم را گرامی داشت و فرشتگان را به سجده بر او واداشت و وارد بهشتش کرد، وی با خود گفت که: آیا خداوند بشری برتر و بهتر از من آفریده است؟! خداوند دانست که آدم پیش خود چه می اندیشد، پس او را صدا کرد و فرمود: ای آدم سرت را بالا بگیر و به پایه عرش بنگر. آدم سربلند کرد و دید بر آن نوشته شده است: معبودی جز خداوند یکتا نیست و محمد(ص) رسول خداست و علی بن ابی طالب(ع) امیرمؤمنان است و همسرش فاطمه(س) سرور زنان جهان است و حسن و حسین (ع) سرآمد جوانان بهشتی اند. آدم گفت پروردگارا! این ها کیست‌اند؟ خدای عزوجل فرمود: این ها از نسل توأند. از تو و از همه مردمان بهترند و اگر این چند تن نبودند، تو را نمی آفریدم و بهشت و آتش و آسمان و زمین را خلق نمی کردم 📚 چشمه معارف رضوی (گزیده عیون اخبار الرضا) ص 100 ❣️اینجا است؛ کانال رسمی حرم مطهر امام رضا(ع) 🆔 @razavi_aqr_i  ✳️جنگ نرم ودشمن شناسی https://eitaa.com/joinchat/1676804212C6788504d95
🍃 😥هر کس به کاری راضی باشد، همانند کسی است که آن را انجام داده است.... عبدالسلام بن صالح هروی می گوید: به امام رضا (ع) عرض کردم: نظرتان درباره حدیثی از امام صادق (ع) که فرمودند: "وقتی قائم (عج) قیام کند، فرزندان قاتلان حسین (ع) را به جرم پدرانشان خواهد کشت" چیست؟ امام (ع) فرمودند: چنین است که می گویند. پرسیدم: در این صورت معنای آیه «وَلَا تَزِرُ وَازِرَةٌ وِزْرَ أُخْرَىٰ» (هیچ کس بار گناه دیگری را به دوش نمی کشد) چه خواهد بود؟ فرمودند: خداوند در تمام گفته هایش صادق است؛ اما فرزندان قاتلان حسین (ع) به اعمال پدرانشان خشنودند و به آن می بالند و هر کس به کاری راضی باشد، همانند کسی است که آن را انجام داده است. اگر کسی در مشرق عالم کشته شود و دیگری در مغرب عالم به این قتل رضایت دهد، وی نزد خداوند شریک قاتل است. قائم (عج) پس از قیام، آن فرزندان را که به جنایت پدرانشان خوشنودند، خواهد کشت. 📚 چشمه حکمت رضوی (گزیده عیون اخبار الرضا) ص 240 ❣️اینجا است؛ کانال رسمی حرم مطهر امام رضا(ع) 🆔 @razavi_aqr_ir  ✳️جنگ نرم ودشمن شناسی https://eitaa.com/joinchat/1676804212C6788504d95
🍃 🔹🔸🔹کرامتی از زبان دشمن اهل بیت علیه السلام ابونصر احمدبن‌حسین ضبّی که من ناصبی‌تر از او ندیده بودم و از شدت دشمنی‌اش با اهل بیت علیه السلام در صلوات بر جمله‌ی «اللهم صل علی محمد» بسنده می‌کرد و «آل محمد» را نمی‌گفت، برای ما روایت کرد که شنیدم ابوبکر حمامی فراء از اهل حدیث بود، در «سکة  ‌الحرب» می‌گفت: «شخصی نزد من چیزی به امانت گذاشته بود. من آن را در خاک پنهان کردم و بعد‌ها مکان آن را از یاد بردم. مانده بودم که چه کنم. مدتی از این قضیه که گذشت تا اینکه یک روز صاحب امانت نزد من آمد و مالش را خواست. اصل مطلب را برایش گفتم؛  اما او نپذیرفت و مرا به دروغ‌گویی متهم کرد. غمگین و سرگشته از خانه بیرون رفتم. دیدم جماعتی قصد رفتن به مشهد الرضا دارند. با آن‌ها همراه شدم و در حرم امام، زیارتی کردم و از خدا خواستم که جای امانت را به من بنمایاند. همان جا شبی در خواب دیدم که گویا کسی نزد من آمد و گفت: امانت را در فلان مکان دفن کرده‌اید، پس بازگشتم و نزد صاحب امانت رفتم و او را به جایی که در خواب به من گفته بودند، راه نمودم؛ در حالی که خود باور درستی به آن خواب نداشتم؛ اما او رفت و همان مکان را حفر کرد و مال خویش را با همان مهری که بر آن نهاده بود یافت. از آن پس، بارها این ماجرا را برای مردم باز می‌گفت و آنان را به زیارت مضجع شریف امام‌رضا علیه‌السلام که بر او سلام و تحیت باد، تشویق و تحریض می‌کرد. 📚  چشمه حکمت رضوی ❣️اینجا است؛ کانال رسمی حرم مطهر امام رضا(ع) 🆔 @razavi_aqr_ir  هفته بسیج گرامی باد بسیج شجره طیبه است به امید پیروزی ایران سربلند ✳️جنگ نرم ودشمن شناسی https://eitaa.com/joinchat/1676804212C6788504d95
🍃 🔹🔸🔹بگو لا اله الّا الله ابونصر مؤذن نیشابوری: به بیماری سختی دچار شده بودم که بر اثر آن، زبانم سنگینی می‌کرد و قدرت سخن گفتن نداشتم. به ذهنم آمد به زیارت امام رضا علیه السلام مشرف شوم و در کنار قبر ایشان، خداوند را بخوانم و حضرت را برای بهبودی بیماری و باز شدن زبانم شفیع و واسطه قرار دهم. بر الاغ سوار شدم و آهنگ مشهد کردم. به زیارت رفتم و بالای سر امام علیه السلام دو رکعت نماز خواندم و سر به سجده گذاشتم و باحال دعا و گریه و تضرع، صاحب قبر شریف را در درگاه خداوند واسطه قرار دادم که مرا از بیماری نجات بخشد و گره از زبانم بگشاید. در همان حال، خواب مرا در ربود و در رؤیا دیدم که گویا قبر از هم شکافته شد و مردی میانسال و سخت گندمگون بیرون آمد و به من نزدیک شد و گفت: «ای ابونصر، بگو لا اله الا الله.» با اشاره به او فهماندم که با این زبان گرفته چگونه «لا اله الا الله» بگویم! ناگاه بر سرم فریاد کشید و گفت: آیا قدرت خدا را انکار می کنی بگو «لا اله الا الله!» پس به یک‌باره زبانم باز شد و «لا اله الا الله» گفتم. از مشهد تا خانه‌ام را با پای پیاده بازگشتم و در راه یک‌سره «لا اله الا الله» می‌گفتم. آری، زبانم باز شده بود و پس از آن هیچ‌گاه بسته نشد. 📚  چشمه حکمت رضوی ❣️اینجا است؛ کانال رسمی حرم مطهر امام رضا(ع) 🆔 @razavi_aqr_ir لینک مادر روبیکا @Jangnarmvdoshmanshnase ✳️جنگ نرم ودشمن شناسی https://eitaa.com/joinchat/1676804212C6788504d95
🍃 👌قصه‌های زندگانی امام زمان(عج) عبدالله پسر فضل هاشمی گفت: از امام ششم شیعیان که شایسته‌ترین درودها بر ایشان باد، شنیدم که فرمود: _ صاحب این امر به ناچار مدتی پنهان خواهد شد، به گونه‌ای که همه‌ی افراد دو دل، باز شناخته و رسوا شوند. _ پرسیدم: چرا؟ _فرمود: ما مجاز به کشف علت آن نیستیم... _گفتم: آخر می‌خواهم بدانم حکمت این غیبت چیست؟ امام صادق علیه السلام افزود: همان حکمتی که درباره‌ی پیشوایان و رهبران الهی پیش از وی بوده است. حکمت غیبت امام قائم تا پس از ظهورش، کشف و آشکار نمی‌شود. همچنان که حکمت کارهای حضرت خضر نبی در زمینه‌ی سوراخ کردن کشتی، کشتن آن پسر بچه و باز‌سازی آن دیوار در پایان دیدار حضرت موسی با وی و به هنگام جدا شدن آن دو از یکدیگر، روشن شد. پس آنگاه امام ششم علیه السلام ادامه داد: ای پسر فضل! این مسأله (پنهان شدن امام زمان (عج)) کاری خدایی، سرّی از اسرار الهی و یکی از نمونه‌های غیب دانی است که علم آن تنها در اختیار خداوندگار ماست و ما چون می‌دانیم و یقین داریم که خداوند حکیم است، پس بر این باوریم که همه‌ی کارهای او از روی حکمت است، هرچند که آن حکمت‌ها، علت‌ها و نشانه‌ها از ما پوشیده و‌ پنهان باشد. 🔰جمعه‌ها، منتظر روایت‌هایی از زندگی امام زمان (عج) باشید... 📕برگی از کتاب امام زمان (عج) صفحه ۷۸ و ۷۹ ❣اینجا است؛ کانال رسمی حرم مطهر امام رضا(ع) 🆔 @razavi_aqr_ir ✳️جنگ نرم ودشمن شناسی https://eitaa.com/joinchat/1676804212C6788504d95
🍃 👌قصه‌های زندگانی امام زمان(عج) ❤️ستیغ عشق و رهایی در زمان‌های گذشته در شهر حله، مردی زندگی می‌کرد که نامش «اسماعیل هرقلی» بود. در روزگار جوانی زخم بزرگی در ران چپ اسماعیل پدیدار شد. زخم بسیار عمیق و‌ دردناک بود و چرک و‌ خون زیادی از آن بیرون می‌آمد. این مشکل اسماعیل را از تاب و‌ توان انداخته و از پا در آورده بود. سرانجام اسماعیل هرقلی بر آن شد که به دیدار دانشمند بزرگ زمان خود برود که «سیدبن‌طاووس» نام داشت و از علمای گرانقدر شیعه بود و با او در این زمینه مشورت کند. برای همین راهیِ خانه‌ی سیدبن‌طاووس شد. همین‌ که سید احوال او را پرسید، پاسخ شنید که: _این زخم عجیب، بسیار ناراحتم کرده‌ است و مرا به ستوه آورده! دارم از بین می‌روم! نمی‌دانم چه کار کنم؟! سید که با دیدن حال و روز و شنیدن درد و رنج اسماعیل، به شدت ناراحت شده بود اسماعیل را راهنمایی کرد که نزد پزشکان و جراحان معروف شهر حله برود. آنان هم وقتی زخم پای وی را دیدند، باهم مشورت کردند و به این نتیجه رسیدند چون آن زخم، درست روی یکی از رگهای بزرگ پا قرار دارد، اگر بخواهند پای اسماعیل را جراحی کنند، ممکن است آن رگ قطع شده و‌ منجر به مرگ وی شود. آنها اعلام کردند که نمی‌توانند دست به چنین کار خطرناکی بزنند. سیدبن‌طاووس که دید از پزشکان شهر حله کاری ساخته نیست و از سویی اسماعیل سخت در فشار است و از شدت درد به خود می‌پیچد، او را دلداری داد و گفت: _نگران نباش! باهم به بغداد می‌رویم. آن شهر پزشکان و جراحان برجسته و توانمندی دارد. به امید خدا، آنها می‌توانند راه حلی پیدا کرده و دردت را علاج کنند! همین حالا برو کارهایت را انجام بده و‌ مقدمات سفر را آماده کن تا فردا به یاری خدا راه بیافتیم. اسماعیل همراه سیدبن‌طاووس به شهر بغداد سفر کرد. در آنجا هم شورای پزشکی برای تشخیص و‌ معالجه‌ی بیماری وی تشکیل شد. آنان تلاش زیادی کردند شاید بتوانند زخم عمیق و دردناک اسماعیل را از میان ببرند. ولی متاسفانه آنها هم‌ به جایی نرسیدند و تنها همان نتیجه‌ای را که جراحان حله گفته بودند تکرار کردند! اسماعیل که بی‌صبرانه به بهبودی خویش می‌اندیشید، هنگامی که فهمید کاری از پزشکان ساخته نیست بسیار ناامید و اندوهگین شد! او فکر می‌کرد که از این پس باید پیش همسر و فرزندانش، شرمگین باشد، چون آن درد عجیب و بیماری شگفت انگیز توان انجام هر کاری را از وی گرفته بود. سیدبن‌طاووس، اما با دلی پر امید و با لحنی اطمینان بخش به اسماعیل هرقلی گفت: _فرزندم! ناراحت نباش و ناامید نشو. مسلمان راستین هرگز از درگاه خدای خویش ناامید نمی‌شود. هر گرهی به اراده‌ی خدای یگانه گشوده می‌شود. اوست که در سختی‌ها به درماندگان مدد می‌رساند و اوست که همه‌ی دردهای بی درمان را مداوا می‌کند. پروردگار یکتا بر انجام هر کاری تواناست. همچنین کردگار مهربان ما، رهبران گران‌قدری را برایمان فرستاده است که آنان نیز هرگاه چیزی از او بخواهند و دعا کنند خداوند خواسته‌هایشان را برآورده می‌سازد. تو نیز، هم‌اکنون به درگاه خداوند روی بیاور و درمان خویش را از او بخواه. اسماعیل با شنیدن این سخنان، ناگهان تکانی خورد و گفت: _استاد! پس من به سامرا می‌روم! به زیارت دو امام بزرگوارمان، حضرت علی النقی(ع) و حضرت حسن عسکری(ع)، که درود همگان نثار پیشگاه آن دو ستاره‌ی فروزان باد. آری به آنجا می‌روم تا از وجود امامان معصوممان استمداد بطلبم و با توسل به آن برگزیدگان خدا، اگر لایق باشم، سلامت خویش را باز یابم. اسماعیل پس از وداع با سیدبن‌طاووس راهیِ سامرا شد. او شب را در حرم دو امام گرانقدر شیعیان به صبح رسانید. سپیده که دمید، خود را به کنار دجله رسانید تا غسل زیارت کند و بار دیگر به زیارت امامان خویش بشتابد و خواسته‌های خود را بیان کند. در همین هنگام اسماعیل دید که چهار سوار از دور می‌آیند. با خودش گفت: «حتما اینان از بزرگان عرب هستند. آنگاه خویش را به کناری کشید تا آنها به آسانی از آنجا بگذرند.» سوارها نزدیک‌تر که شدند، اسماعیل دید آنها، چند جوان و یک پیرمرد هستند که شمشیری بر کمر و نیزه‌ای در دست دارند و عظمت و نور و بزرگی در سیمایشان موج می‌زند. سوارها باز هم‌ به اسماعیل نزدیک شدند..... 🔰ادامه این ماجرا جمعه آینده ... 📕برگی از کتاب امام زمان (عج)، صفحه ۸۱،۸۲،۸۳،۸۴،۸۵ جنگ نرم ودشمن شناسی https://eitaa.com/joinchat/1676804212C6788504d95
🍃 👌قصه‌های زندگانی امام زمان(عج) ✅ابتدای این ماجرا را در ریپلای این پست بخوانید....👆👆 اسماعیل مدتی همچنان نگران و سرگردان در جای خویش ماند. در همین زمان، گروهی از عرب‌هایی که از آن مکان عبور می‌کردند، چون او را سرگشته و حیران دیدند، از وی پرسیدند: _گویا تنها و غریبی که این گونه به نظر می‌رسی! آیا بیماری؟ یا با کسی دعوا کرده‌ای که این گونه ناراحتی؟! اسماعیل به آنها گفت: _بگویید ببینم این سوارانی را که هم اکنون از اینجا گذشتند، دیدید؟ عرب‌ها پاسخ دادند: _آری آنها را دیدیم. اسماعیل دوباره پرسید: _فکر می‌کنید آنها چه کسانی بودند! عرب‌های رهگذر گفتند: _معلوم است دیگر، از بزرگان قوم بودند‌. اسماعیل افزود: _اما یکی از آنان، آخرین امام شیعیان بود. پرسیدند: _به چه دلیل این سخن را می‌گویی؟ اسماعیل ماجرای زخم‌ پای خویش را تعریف کرد و برای این‌که درستی گفتار خودش را به رهگذران نشان بدهد، لباسش را از روی پایش کنار زد؛ اما هیچ اثری از آن زخم‌ عمیق و بزرگ روی پایش دیده نمی‌شد! خودش هم‌ به تردید افتاد، بنابراین پای دیگرش را هم نگاه کرد. اما کوچکترین اثری از زخم در آن ندید، او‌ با خرسندی تمام و با دلی شادمان از این که به دست مبارک امام زمان(عج) که بر او‌ باد درود همه‌ی مردم جهان! شفا یافته بود، راهیِ شهر و دیار خویش شد. اسماعیل هرقلی به دیدار سیدبن‌طاووس رفت. همین که سید او را دید، از وی پرسید: _این تویی که شفا یافته‌ای و آوازه‌ات همه جا پیچیده است؟! اسماعیل خنده کنان گفت: _خوشحالم که سرانجام، دست خالی باز نگشتم. سیدبن‌طاووس و اطرافیان اسماعیل، از پزشکان و‌جراحان شهر پرسیدند: _نظر نهایی شما درباره‌ی زخم‌ پای اسماعیل چیست؟ آنها سخنان پیشین خود را تکرار کردند و گفتند: _علاج او جراحی است که کاری بسیار خطرناک و هر لحظه ممکن است مرگ وی را در پی داشته باشد. پرسیدند: «حالا اگر نمیرد، چقدر طول می‌کشد تا کاملا بهبود یابد؟» پزشکان پاسخ دادند: «دست کم‌ دو ماه، تازه جای زخم‌ هم باقی خواهد ماند، یک گودی سفید و بزرگ!» باز پرسیدند: شما چند روز پیش او را دیده‌اید؟ پاسخ دادند: حدود ده روز پیش. آنگاه از اسماعیل خواستند که پای خود را به آنان نشان بدهد. همه‌ی پزشکان حاذق و ماهر، از این‌که کوچکترین نشانه‌ای از زخم‌ در پای اسماعیل نمی‌دیدند، دچار شگفتی شدند. یکی از آن پزشکان که مسیحی هم بود، فریاد زد: «به خدا سوگند که این معجزه است.» گل لبخند، سیمای همگان را زیبا کرد و اسماعیل هرقلی که گویا در میان ابرها به پرواز در آمده بود، شادمان و‌خندان زندگی تازه خویش را آغاز کرد و پی گرفت. 📕برگی از کتاب امام زمان (عج)، صفحه ۸۹، ۹۰، ۹۱، ۹۲ ❣اینجا است؛ کانال رسمی حرم مطهر امام رضا(ع) 🆔 @razavi_aqr_ir ✳️جنگ نرم ودشمن شناسی https://eitaa.com/joinchat/1676804212C6788504d95
🥀برگ هشتم امام(ع) کلنگی برداشت و در پشت خیمه‌ها به فاصله۱۹ گام به طرف قبله، زمین را کند، آبی گوارا بیرون آمد و همه نوشیدند و مشک‌ها را پر کردند، سپس آن آب ناپدید شد. هنگامی که خبر این ماجرا به عبیدالله رسید، پیکی نزد عمر بن سعد فرستاد که به محض دریافت این نامه، بیش از پیش مراقبت کن که دست آنها به آب نرسد. یکی از یاران از امام(ع) اجازه گرفت تا با عمر بن سعد گفتگو کند. حضرت اجازه داد و او بدون آنکه سلام کند بر عمر بن سعد وارد شد، او گفت: چه چیز تو را از سلام کردن به من بازداشته است؟ مگر من مسلمان نیستم؟ گفت:اگر تو خود را مسلمان میپنداری پس چرا تصمیم به کشتن عترت پیامبر(ص) گرفته‌ای؟ ابن سعد گفت: ای همدانی! من در لحظات حساسی قرار گرفته‌ام و نمی‌دانم باید چه کنم، آیا حکومت ری را رها کنم، حکومتی که در اشتیاقش می‌سوزم؟ و یا دستانم به خون حسین آلوده گردد، در حالی که می‌دانم کیفر این کار، آتش است؟ امام(ع) با ابن سعد ملاقاتی داشتند. در این ملاقات ابن سعد هر بار در برابر سؤال امام(ع) که فرمود: آیا می‌خواهی با من مقاتله کنی؟ عذری آورد. 📕بحارالانوار، ج ۴۴، ص۳۸۸ .💥جنگ نرم ودشمن شناسی به کانال خودتان بپیوندید 👇 https://eitaa.com/joinchat/1676804212C6788504d95
🥀برگ نهم شمر که با قصد جنگ وارد کربلا شده بود، از عبیدالله بن زیاد امان نامه‌ای برای خواهرزادگان خود و از جمله حضرت عباس(ع) گرفته بود. شمر نزدیک خیام امام حسین(ع) آمد و عباس، عبدالله، جعفر و عثمان (فرزندان امام علی(ع) که مادرشان ام البنین(س) بود) را طلبید. آنها بیرون آمدند و همگی گفتند: خدا تو را و امان تو را لعنت کند، ما امان داشته باشیم و پسر دختر پیامبر امان نداشته باشد؟! در این روز اعلان جنگ شد. امام حسین(ع)فرمود: ای عباس! جانم فدای تو باد، بر اسب خود سوار شو و از آنان بپرس که چه قصدی دارند؟ حضرت عباس(ع) گفتند اینان میگویند: یا حکم امیر را بپذیرید یا آماده جنگ شوید. امام حسین(ع) به عباس فرمودند: اگر می‌توانی آنها را متقاعد کن که جنگ را تا فردا به تاخیر بیندازند و امشب را مهلت دهند تا ما با خدای خود راز و نیاز کنیم و به درگاهش نماز بگذاریم. خدای متعال می‌داند که من بخاطر او نماز و تلاوت قرآن را دوست دارم. حضرت عباس(ع) نزد سپاهیان دشمن بازگشت و از آنان مهلت خواست. فرستاده عمر بن سعد نزد عباس(ع) آمد و گفت: ما به شما تا فردا مهلت می‌دهیم. 📕 ارشاد، شیخ مفید، ج۲، ص ۹۱ .💥جنگ نرم ودشمن شناسی به کانال خودتان بپیوندید 👇 https://eitaa.com/joinchat/1676804212C6788504d95