#خیاطان_خانگی ! #دستفنگ! چند روز پیش تو گروه #اندیشکده_آفاق اعلام کردم: #چرخ_سردوز برای کارگاه حضرت زینب (س) نیاز داریم. #خانم_رستمیان، جانشین لشکر مردمی بانوان پشتیبان از جبهه های مقاومت استان مازندران (لشکر حضرت زینب س) زنگ‌ زد و‌ گفت: من در کارگاه خیاطی ام یه چرخ سردوز صنعتی دارم که استفاده نمی کنم، شما بیائید و ببرید. به جانشین سپاه قائمشهر (قرارگاه شهید سلیمانی) زنگ زدم و وانتی را برای آوردن چرخ از ساری به قائمشهر درخواست کردم که ظرف چند دقیقه ، وانت در اختیارم گذاشته شد. حاج خانم تا منو ‌دید گفت: برادر! این روزها ما را به یاد زمان جنگ می ندازه. همۀ دغدغه مندان کشور اومدن وسط میدان تا در این جنگ مبارزه با کرونا سربلند خارج شویم. گفتم: حاج خانم! خیلی ها هم اومدن بیرون و دارند با اومدن به بیرونشون برای جامعه پزشکی دردسر درست می کنند. گفت: گفت ان شاءالله اینم درست می شه. گفتم:ان شاءالله وقتی داشتیم بر می گشتیم چند ماسک تولید شده در کارگاه شخصی خودش را به من هدیه داد. گفتم: حاج خانم! چرا ماسک های شما رنگارنگه؟ گفت: این ماسک ها را از دور ریز پارچه های کارگاه، تولید می کنیم. هم قابل شستشو است و هم همۀ خیاطان می توانند آن را برای دوست و همسایه تولید کنند. گفتم: ضد عفونی چطور میشه؟ گفت: اگه دو تا ازین ماسک ها را داشت باشی، هر نیم روز که شد، آن را با مواد شوینده می شویی، رو بخاری خشک می کنی، با گرما اتو آن را هم دوباره ضد عفونی می کنی و هم مرتب! هنگام برگشتن، هر کسی رو که در کوچه می دیدم، ماسک های تولیدی حاج خانم را به صورت داشت. #خیاطان_به_خط #دستفنگ! @jangoganj ایتا و تلگرام

به نام خدا #کمک_دو_میلیون_تومانی_دکتر_عراقی از دوستانم که توانمندی مالی داشتند، درخواست کردم مبلغی را تحت عنوان قرض به بنده بدهند تا با آن بتوانم مواد اولیه کارگاه های تولید ماسک را خریداری کنم. مبلغ مورد نظر (۳۰ میلیون تومان) به شکر خدا تامین شد ولی درین قضیه اتفاقی افتاد که بیان آن را خالی از لطف ندیدم. وقتی درخواستم را به آشنای عراقی ام (دکتر ضیایی) گفتم برایم موارد ذیل را نوشت و در پایان گفت: چون در عراق نیز آنها در حال دوخت ماسک هستند، پرداخت بیش از دو میلیون تومان برایش مقدور نیست. البته گفت این دو میلیون تومان کمک مالی من به شماست نه قرض... جمله تکان دهنده اش این بود: «شعب عراق و ايرانى، هم ناس واحد» بقیه مطالب را از زبان خود ایشان بخوانید:👇 [۴/۱۱،‏ ۹:۲۰] حیدر من عراق: سلام عليكم ابو زينب كيفكم اخي الكريم؟ .. شلونكم كلكم انت و ام زينب و كل نفر در عائله.. صحتكم كيفها .. .. [۴/۱۱،‏ ۹:۲۰] حیدر من عراق: الحمد لله تعالى راح أرسل لحضرتك ٢ مليون تومان .. بس هاد مبلغ مو دين .. هاد مبلغ تبرع من انا لحضرتكم مجموعه من اطباء و صيادله در حله و انا و أبو حيدر معهم قررنا عمل ٢ معمل (کارگاه) عشان كمامات (ماسکها) [۴/۱۱،‏ ۹:۳۸] حیدر من عراق: راح احاول ارسلك مبلغ ٢ مليون تومان اليوم ان شاء الله تعالى [۴/۱۱،‏ ۹:۳۸] حیدر من عراق: مو دين ... هاد تبرع من انا [۴/۱۱،‏ ۹:۴۰] حیدر من عراق: تو تعرف انا كتيير احب شعب ايراني 😔😔 .. [۴/۱۱،‏ ۹:۴۱] حیدر من عراق: شعب عراق و ايران هم ناس واحد [۴/۱۱،‏ ۹:۴۱] حیدر من عراق: كلنا شيعة امير المؤمنين عليه السلام 😭 [۴/۱۱،‏ ۹:۴۲] حیدر من عراق: ننتظر ظهور صاحب العصر والزمان عليه السلام #عشق_الحسین_یجمعنا #امت_واحده #و_دغدغه_های_مشترک #اندیشکده_آفاق @andishkadeh_afagh

این پیام رو دوستی برای یکی از فعالین جهادی داده که به دستم رسیده! چون حرف از وجود #شهدا در کنار جهادگران عرصه سلامت بود؛ شایسته به نظر رسید که همه از این #رویای_زیبا و بی شک صادق، حظ وافر ببرند. منظور از #حاج_رحیم در متن ذیل؛ شهید مدافع حرم #سردار_رحیم_کابلی است. حاجی جان سلام! از صبح دو دلم که خواب دیشبم رو برات تعریف کنم یا نه؟ پیش خودم گفتم: محض التماس دعا هم شده تعریف کنم. خواب دیدم #اردوی_جهادی هست؛ شما و جمعی از دوستان دارید منزل می سازید برای #طبقه_مستضعف. خواب دیدم تو یک اتاقی شما دارید رنگ درست می کنید برای رنگ آمیزی اتاق و #حاج_رحیم خدا بیامرز هم کنار شماست. حاجی رو دیدم شوکه شدم و گفتم حاجی اینجا چیکار میکنی؟ برگشت و گفت: اومدم به «[...] جان» کمک کنم! (نه یک کلمه بیشتر نه یک کلمه کمتر) حاجی! شما که تحت نظر و زیر دید شهدا هستی؛ این روزها دعامون کنید. شمارو به #حاج_رحیم قسمتون می دم، برای عاقبت به شهادت ما هم دعا کنید. درسته خیلی گند زدم تو این دنیا اما همیشه دلم با دوستان شهیدم بوده و نفسم به نفس شون بنده. ارادت داشتم خدمتتون؛ احساس می کنم از دیشب که لفظ [...] #جان رو شنیدم این ارادت صدها برابر شده... فدایت حاجی جان❤️❤️❤️ مارو از دعای خیر فراموش نکنید. التماس دعا🌹 #در_محضر_شهدا #اندیشکده_آفاق @andishkadeh

مرحله دوم #رزمایش_کمک_مومنانه هم رو به پایان است. دیروز وقتی داشتم با جناب اصغری مدیر عامل خیریه مهرویان (محل نگهداری ده کودک بی سرپرست) صحبت می کردم و بهش قول خرید گوشت رو می دادم به این هم فکر کردم چطور پولش رو تهیه کنم؟ و حالا که دارم درین ساعت می نویسم (۱:۵۳ بامداد ) حدودا ده دقیقه پیش به حسابم مبلغ مورد نیاز واریز شد. #راهبر_خیرات_خود_خداست. #قائمشهر_آرمان_شهر_مهدوی #اندیشکده_آفاق @andishkadeh_afagh