سلام
نگران افت تحصیلی فرزندانتان نباشید ما پا به پای مدرسه با آنها خواهیم بود.
کلاس تقویتی عربی
( پایه ۷ و ۸ دختران)
کلاس تقویتی ریاضی
(پایه اول و دوم دبستان دختر و پسر)
در خانه ی قرآن #جنت_القرآن با رعایت نکات بهداشتی
فداییان اسلام ۱۸ هدایت۱
۰۹۰۳۰۷۵۷۲۲۴
(ایرجی)
جهت یادآوری
جلسه ی اول کارگاه مزاج شناسی فردا راس ساعت۱۵_۱۷
سه جلسه فقط ۶۵ هزارتومان بارعایت بهداشت
ایرجی
فداییان اسلام ۱۸ هدایت۱ (جنت القرآن)
۱_هرچی ورزش میکنی لاغرنمیشی؟ خوب توساعت مزاجت بوده
۲_از شلختگی خودت یااطرافیات عاصی شدی؟خوب مزاجشونه درک کن
۳_ به رشته ات بی علاقه ای؟خوب به مراجع نمیخورده
۴_ سردردداری؟پرخاش میکنی؟
مزاجت رو بشناس
جلسه ی اول کارگاه مزاج شناسی امروز راس ساعت۱۵_۱۷
سه جلسه فقط ۶۵ هزارتومان بارعایت بهداشت
ایرجی
فداییان اسلام ۱۸ هدایت۱ (جنت القرآن)
هدایت شده از 🌺جنت القرآن 🌺
✨🍃✨🍃✨🍃
لطفاً جهت کمک به مراسمات و کلاسهای قرآنی ،نذورات فرهنگی ، وقف فرهنگی ، در راستای سهیم شدن در اجر امور خانه قرآن و عترت شهری ( جنت القرآن) به حساب جدید زیر واریز بفرمایید. و به حساب شخصی قبل دیگر واریز نفرمایید . و به شماره زیر پیامک و اعلام بفرمایید ۰۹۰۳۰۷۵۷۲۲۴ (مدیریت)
شماره حساب
0360346039001
شماره کارت
6037998111394135
به نام ایرجی (جنت القرآن) بانک ملی
🍃✨🍃✨🍃✨
انشالله باقیات اصلاحات برای شما باشد
جلسه ی دوم کارگاه مزاج شناسی سه شنبه راس ساعت۱۵_۱۷
سه جلسه فقط ۶۵ هزارتومان بارعایت بهداشت
❌ کسانی که جلسه اول نبودند برایشان از آخر جبرانی گذاشته خواهد شد❌
ایرجی
فداییان اسلام ۱۸ هدایت۱ (جنت القرآن)
هدایت شده از 🌺 با یادت آرامم 🌺
#نوشته_های_نقره_ای
در حال چرت زدن بودم که صدای سوت ترمز قطار بلند شد. چین پیشانی را بالا دادم و به سعید گفتم: «مشکلی پیش اومده؟ چرا ترمز رو کشیدی؟!»
به صندلی تکیه داد و درحالی که نگاهش به روبرو بود گفت: «الان خبر دادن که یکی از پیچ های ریلی که در مسیر هست سست شده. باید قطار را متوقف کنیم.»
خنده ای کردم و گفتم: «فقط یک پیچ؟! از همین یک پیچ ترسیدی و می خواهی قطار را متوقف کنی؟! »
سعید با خونسردی همان طور که قطار را کنترل می کرد تا بایستد گفت: «سستی یک پیچ جدای از اون که نشونه ی سستی سازنده اش هست، می تونه کم کم به سایر پیچ ها هم سرایت کنه و در نهایت قطار رو از ریل خارج کنه.»
او راست می گفت و من به طور جدی به این قضیه فکر نکرده بودم.
ما از خیلی مسائل دیگر نیز راحت رد می شویم در حالی که می تواند پیامد جدی داشته باشد. مثلا گاهی می گوییم : « حالا فقط یک تار مو پیدا باشه مگه چی میشه_ یک امشب گناه کنیم که هزارشب نمیشه_ حالا یک نگاه به حرام جای دوری نمیره چون از سر کنجکاویه»
اما توجه نداریم به عمق مسأله که یک تارمو، یک شب گناه، یک نگاه به حرام که همه نشانه ی سستی در اعتقاد است، کم کم به سایر موها، شب ها و نگاه های بعدی به حرام هم سرایت می کند و فرد را به انکار حجاب و دینش و در نهایت به سقوطش در دره ی ضلالت منجر می شود.
درست است شاید انسان با چند تار مو به جهنم نرود ولی جهنم با یک تار مو شروع می شود.
همانطور که یک چوب کبریت یک جنگل را به آتش نمی کشد، ولی آتش کشیده شدن یک جنگل، با یک چوب کبریت شروع می شود.
نویسنده: #فهیمه_ایرجی
🍃🌸🍃
پیچ اصلی مولف در اینستاگرام 👇
https://www.instagram.com/fahimeh.iraji
✅فورواردکنید
هدایت شده از 🌺 با یادت آرامم 🌺
#نوشته_های_نقره_ای
پرده را کنار زدم نسیم بهاری روی صورتم نشست. دیدن شهر از پشت قاب شیشه های برج زیبا بود. آلودگی و سایه ای دود آلود دوردست را تاریک کرده بود.
صدای تق تق در اتاق باعث شد از افکارم بیرون بیایم.
یکی از همکاران اداره مثل هر ماه از بچه های دفتر برای نیازمندان کمک جمع می کرد، من هم گاهی مبلغی به او می دادم.
این بار یک چک یک میلیون تومانی کشیدم و در دستش گذاشتم.
نزدیکی های غروب که از دفتر بیرون می رفتم یادم آمد که امروز نماز نخوانده ام ولی دلم به این خوش شد که حداقل به جایش کار خیر انجام داده ام .
از طرفی به میترا قول داده بودم سر ساعت ۷ در خانه باشم. پس خیلی سریع در را پشت سرم بستم و به طرف خانه حرکت کردم.
صبح روز بعد ساعت ۸ پرواز داشتم. چمدان را برداشتم. کراوات سرمه ای را پیدا کردم و آن را دور یقه ام بستم. با عجله از میترا خداحافظی کردم.
نماز صبحم قضا شده بود. دیشب تا دیر وقت سعی کردم میترا را راضی به این سفر کنم که حساسیتی نشان ندهد چون موقعیتی بود که نباید از دست می رفت.
به ساعت مچیم نگاه کردم. داخل آینه بغل نگاهم به پلیس افتاد که داشت به ماشینم نزدیک میشد شیشه را پاک پایین کشیدم...
_ مشکلی پیش اومده جناب سروان؟!
_ بله. گواهی رانندگی لطفاً.
_ میشه اول مشکل رو بگین بعد گواهی بخواین؟
پلیس همانطور که سرش پایین بود و جریمه اش را می نوشت، گفت: سرعت زیاد. نبستن کمربند و لایی کشی.
_من؟!
نگاهی به خودم انداختم. انگار راست می گفت. آن قدر عجله داشتم که کمر بند نبسته بودم و اصلا حواسم به کیلومتر شمار نبود.
آهی کشیدم. دست کردم به جیب بغل کتم، اما... داخل داشبورد... ولی گواهی رانندگی ام نبود که نبود. کرواتم را مرتب کردم و از ماشین پیاده شدم.
_ ببخشید جناب، انگار فراموش کردم گواهی رانندگی مو بیارم. اما کارت ملی ام هست.
_ نه فقط کارت گواهی رانندگی. اگه ندارید باید ماشین رو بخوابونیم.
_ عه... جناب! چی رو بخوابونید؟! یه تخفیفی بدین.
بعد شناسنامه و گذرنامه ام را از توی کیف سامسونتم در آوردم و گفتم: بفرمایید این ها هم همراهمه حتی کارت بازرگانی هم دارم.
_ بزرگوار! نمیشه فقط کارت گواهی رانندگی. دارید بفرمایید عبور کنید، ندارید...
دویدم وسط حرفش و گفتم: ای بابا... این قدر سخت نگیرین حالا... من این همه کارت شناسایی نشونتون دادم... یکیش رو قبول کنین دیگه..
_ قانون، قانونه بزرگوار. شرط رد شدن شما فقط گواهی رانندگی است. بفرمایید برگه ی جریمه تون.
برگه را که گرفتم زیر لب غری زدم و گفتم: ای بابا... دیر که شد، جریمه هم شدیم، ماشین هم بدیم بره.
وسایل را از داخل ماشین برداشت و ماشین را تحویل دادم.
***
پیامبر اکرم (ص ) فرمودند: «اول ماسئلت یوم القیامه الصلاه ان قبلت قبل ما سواها و ان ردت رد ماسواها . در قیامت اول چیزى که مورد پرسش قرار مى گیرد نماز مى باشد. اگر قبول شد دیگر اعمال نیز مقبول است و اگر رد شد بقیه نیز مردود مى باشد »
من لا یحضره الفقیه، ج 1، ص 208.
#فهیمه_ایرجی
🍃🌸🍃
پیچ اصلی مولف در اینستاگرام 👇
https://www.instagram.com/fahimeh.iraji
✅فورواردکنید
هدایت شده از 🌺 با یادت آرامم 🌺
اولین سال است که نیستی،
گره به کار اربعینمان افتاد...
السلام علی الحسین و علی علی بن الحسین و علی اولاد الحسین و علی اصحاب الحسین
#دلتنگ_زیارت😔
التماس دعا
و دعا برا مریض های بخصوص کرونا
@fahimehiraji