eitaa logo
جنّات‌
741 دنبال‌کننده
31.2هزار عکس
38هزار ویدیو
24 فایل
"جنات"
مشاهده در ایتا
دانلود
✍شهیدی که قرائت به نیت او گره گشاست... 💠مادر شهید می گوید مواقعی که دلتنگ💔 او می شوم با عکسش صحبت می کنم و مطمئن هستم که صدای من را می شنود و به حرف هایم گوش می کند. بیشتر دوستان و اقوام می گویند هنگامی که مشکلی برایمان پیش می آید به نیت حسین زیارت عاشورا می خوانیم و هنوز تمام نشده مشکلمان حل میشود. 💠مادر شهید مدافع حرم حسین بواس که تصویری از این شهید در دستانش بود با بیان اینکه پسرم نماز و روزه قضا نداشت گفت: او از همان دوران کودکی کارهای شخصی اش را خودش انجام می داد و تمام نمازهایش را می خواند و روزه هایش را می گرفت👌 شهید_حسین_بواس ✳️ @jannatolhosain
🚩آیت الله بهجت رحمة‌الله‌علیه: 🔻 استادم سيدعلي قاضي را در خواب ديدم به او گفتم چه چيزي حسرت شما در دنياست كه انجام نداده ايد. ايشان فرمودند: حسرت ميخورم كه چرا در دنيا فقط روزي يك مرتبه ميخواندم. وحشتناك ترين لحظه زماني است كه انسان را در سرازيري قبر ميگذارند. شخصي نزد امام صادق(ع) رفت و گفت: من از آن لحظه ميترسم. چه كنم؟ امام صادق (ع) فرمودند: زيارت عاشورا را زياد بخوان. آن فرد گفت چگونه با خواندن زيارت عاشورا از خوف آن لحظه در امان باشم. امام صادق فرمود: مگر در پايان زيارت عاشورا نميخوانيد، اللهم ارزقني شفاعة الحسين يوم الورود؟ يعني خدايا شفاعت حسين(ع) را هنگام ورود به قبر روزى من كن. زيارت عاشورا بخوانيد تا امام حسين (ع) در آن لحظه به فريادتان برسد. 🌐@jannatolhosain
☀️ امام صادق(علیه السلام) : 🖌 را بخوان و از آن مواظبت کن 🖌 به درستی که من چند خیر را برای خواننده آن تضمین میکنم ، نخست زیارتش قبول شود ، دوم سعی و کوشش وی پذیرفته باشد ، سوم حاجات او هر چه باشد از طرف خداوند بزرگ برآورده شود و نا امید از درگاهش برنگردد. 📒 بحارالانوار ، ج۹۸ ، ص۳۰۰ 🔻‌@jannatolhosain
🔰 نقطۀ رهایی... 🔻 ی بعد از نماز صبح، قانون نانوشتۀ جبهه بود. اما حسی که در زیارت عاشورای سنگر اطلاعات تجربه کردم، هیچ کجای جبهه گیرم نیامد. آن‌همه سوز به‌خاطر همسایگی بچه‌ها با مرگ بود. 🔸 در شناسایی، چند متر بعد از جدا شدن از خاکریز خودمان به نقطۀ رهایی می‌رسیدیم. این اسم را دوست داشتم. واقعا در تاریکی و دل بیایان رها می‌شدیم. از هرچه پشت سرمان بود دل می‌کندیم؛ از سنگری که دوستش داشتیم، از خط خودمان، از خانواده‌مان، از رفیقمان، از دنیا و زرق و برقش. رها می‌شدیم در بغل خدا. سایۀ شهادت را می‌دیدیم. بهمان می‌خندید. برایمان دست تکان می‌داد. گاه چند قدم سمتمان می‌آمد و گاه ما سمتش می‌رفتیم. معلق بودیم بین زمین و آسمان. فقط یگ گام تا آسمان مانده بود. یک گام تا رهایی از نفس. امان از این نفس. تنها چیزی که به این راحتی پشت خاکریز جا نمی‌ماند. ممکن بود همراهت بیاید. بیاید و پایت را ببندد. سنگین شوی و نتوانی پرواز کنی. 📚 از کتاب مربع های قرمز نوشته‌ی زینب عرفانیان | خاطرات شفاهی حاج حسین یکتا از دوران کودکی تا پایان دفاع مقدس 📖 صفحات ۱۴۴ و ۱۴۵ 🔻‌@jannatolhosain