#حضرت_زهرا
رفتی و خاطره ها پنجره را وا کردند
هی نشستند و فقط گریه تماشا کردند
صورتِ مرد در این هیمنه دیدن دارد
گونه وقتی بشَوَد آینه دیدن دارد
گونه اش آینه بندان به نظر می آید
چقَدَر عشق به چشمانِ پدر می آید
اشک و لبخندِ علی ، آه عجب تلفیقی
نیست برّنده تر از تیغِ سکوتش تیغی
بوی بدر و احد و خیبر و خندق دارد
ذولفقاری که اگر دق بکند حقّ دارد
قسمت این بود که من همدمِ بابا باشم
بعد از این مثلِ خودَت اُمِ ابیها باشم
بعد از این داغ که آتش به همه عالم زد i
من خودم شانه به موهای خودم خواهم زد
رفتی و مبدأ غم را به دلم آوردی
با همه کودکی ام خوب بزرگم کردی
میروم در دلِ آتش ، به خدا باکی نیست
راستی مادرِ من! چادرِ من خاکی نیست
آتش از داغِ غَمَت سوخته ، بی تاب شده
از خجالت زده گی خاکِ رَهَت آب شده
آب گفتم چقَدَر حرف به ذهنم آمد
یک کفن باز از این چند کفن کم آمد
غم نباید به گلِ فاطمه غالب بشود
مانده تا زینبِ تو اُمِ مصائب بشود
داغِ محسن چقَدَر زود زمین گیرت کرد
پیش از آنی که خودت پیر شوی پیرت کرد
جای آن لاله خدا یاس به ما خواهد داد
محسنت رفته و عباس به ما خواهد داد
آه... افتاده کنون بند به دستانِ پدر
بعد از این حادثه سوگند به دستانِ پدر
که منم شیرترین دخترِ این خطّه... منم
دخترِ شیرِ خدا هستم و خود شیر زنم
با همه دختری ام مرد تر از مردانم
تا ابد پای حسین ابن علی میمانم
شهر در سیطره ی شومِ شبی تاریک است
باید آماده شَوَم روزِ دهم نزدیک است...
محسن کاویانی
@janatmahdi
https://chat.whatsapp.com/GNrNYw6uBbEFeBunVJoiXM
https://eitaa.com/jannatolmahdi
شیعه را راه نجاتی ز بلا ممکن نیست
استرس با تو محال است کجایی آقا
خاک بر فرق مریدان چو من باید کرد
همه جا قحط رجال است کجایی آقا
دیدهای نیست به جز دیده مولا بیدار
روح ما غرق خیال است کجایی آقا
هر کجا مینگرم جذب به دنیا بودم
قاتلم خوشخطوخال است کجایی آقا
پر ز دردیم و سوالی که ندارد پاسخ
پاسخ هر چه سوال است کجایی آقا
سفرهها پر شده از رنگ تجمّل امّا
به کجا مال حلال است کجایی آقا
جان به قربان تو ای یوسف زهرا کردن
شهد شیرینی فال است کجایی آقا
کاش این جمعه شود آخر دلتنگیها
ندبه با شرح جمال است کجایی آقا
#حسن_نبی_جندقی
t.me/janatmahdi
https://chat.whatsapp.com/GNrNYw6uBbEFeBunVJoiXM
https://eitaa.com/jannatolmahdi
#حضرت_زهرا
همه خوابند، فقط چند نفر بیدارند
چند تن جای همه دلهره و غم دارند
داغ سنگین که شود، پیر شدن هم دارد
خانه بی فاطمه، دلگیر شدن هم دارد
هر که یک گوشه از این خانه عزادار شده است
جای جایِ حرم فاطمه گلدار شده است
خانه از بوی گل یاس معطر مانده
روی دستاس رد پنجه ی مادر مانده
سرخ شد پلک علی بس که جراحت می دید
آسمان سوخت دلش وقت غروب خورشید
آب می ریخت ولی آب دگرگون می شد
نه فقط آب، دو تا چشم علی خون می شد
داغ صدیقه به اندازه ی کافی سخت است
وای بر بازوی او رد غلافی سخت است
حق تعالی جلوی چشم جهان پرده کشید
تا علی دست به بازوی ورم کرده کشید
دست از غسل کشید و ولی الله نشست
همه دیدند قد حیدر کرار شکست
سر به دیوار زد و ناله زد از عمق وجود
فاطمه کاش علی ثانیه ای زنده نبود
داشت کل بدن شیر خدا می لرزید
پیکر فاطمه را بین کفن می پیچید
داغ ها را به دلش ریخت و مسکوت گذاشت
بدنی ناحله را داخل تابوت گذاشت
بچه هایی که ازین داغ سراسر دردند
آستین بین دهان، گریه فقط می کردند
بدنش را چه غریبانه ز خانه بردند
طبق فرموده ی صدیقه شبانه بردند
اشک، چشمان حسن را سر کوچه پر کرد
یادی از خاکِ نشسته به روی چادر کرد
یادش آمد وسط کوچه چه آمد به سرش
بار شیشه به زمین خورد به پیش نظرش
دست بر بند کفن، با دلِ پُر صبر گذاشت
پدر خاک تن فاطمه در قبر گذاشت
خوب شد تا که علی فاتحه بر فاطمه خواند
خوب شد دفن شد این پیکر و بر خاک نماند
خوب شد خنده به چشم تر اطفال نشد
خوب شد هیچ کسی داخل گودال نشد
خوب شد تشنه لبی ناله نزد وا عطشا
وای از تشنگی تشنه لب کرب و بلا...
محمدجواد شیرازی
t.me/janatmahdi
https://chat.whatsapp.com/GNrNYw6uBbEFeBunVJoiXM
https://eitaa.com/jannatolmahdi
#حضرت_زهرا
بیدار می شوی سرِ شب تا سحر چرا
بی تاب می شوی دل شب اینقَدَر چرا
هنگام گریه هات نَفَس کم می آوری
زهرا شده نفس زدنت مختصر چرا
نامحرمی که نیست چرا رو گرفته ای؟
ابری سیاه مانده به روی قمر چرا
از آنچه آمده به سرت دم نمی زنی
باید بگیرم از دَرِ خانه خبر چرا
حرف دهان مردم شهر اینچنین شده
حیدر خودش نیامده در پشت در چرا
شش ماه انتظار من و تو به باد رفت
افتاده از درخت وجودت ثمر چرا
دیگر دفاع از منِ خونین جگر مکن
خود را زدی عزیز علی در خطر چرا
شال مرا گرفتی و دستت زِ دست رفت
در پیش من زدند تو را بیشتر چرا
آخر برای مُردنم این روضه کافی است
مادر زدن کنار نگاه پسر چرا
مجتبی شکریان
t.me/janatmahdi
https://chat.whatsapp.com/GNrNYw6uBbEFeBunVJoiXM
https://eitaa.com/jannatolmahdi
بسم الله الرحمن الرحیم
#فاطمیه
انتها نیست در آن جلوه که با فاطمه است
نقطهی"فا"علی و نقطهی"با"فاطمه است
کیست او حضرتِ حق یا که نبی یا که علی
کیست او فاطمه یا فاطمه یا فاطمه است
بارها محضرِ او خورد زمین ، جبرائیل
بارها گفت محمد به حرا فاطمه است
بیش از کعبه پیمبر به طوافش میرفت
یعنی ای قوم فقط قبله نما فاطمه است
گرچه این خانه مفاتیح جناند ولی
بیشتر بین همه کارگشا فاطمه است
سه امام است همیشه سرِ سجادهی او
گرچه مجروح ولی دستِ دعا فاطمه است
در بقیع بودم دیدم که غریبی میخواند
یارالی آی یارالی دردَ دوا فاطمه است
من از اَمرش به علی یادِ حدیثی کردم
حجتالله عَلی حُجَّتُنا فاطمه است
گفت سوگند به مظلومیِ تو کم نشود
یک سرِ موت در این معرکه تا فاطمه است
آنچنان رویِ زمین ریخت چهل تَن را که
همه گفتند مگر شیرِخدا فاطمه است
همه گفتند که در شهر دو حیدر باشد
همه گفتند که در شهر دوتا فاطمه است
مرتضی گفت بمان ورنه خودش میفهماند
که اذازُلزلتِ الاَرض و سَما فاطمه است
چادرش را نتکاند آخ ببینید همه
نامِ او مردمِ نامرد چرا فاطمه است
روز محشر شود ؛ از آمدنش معلوم است
که چرا کارِ خلائق همه با فاطمه است
تا که او هست شفاعت به شفیعی نرسد
تا که او هست فقط نالهی ما فاطمه است
(حسن لطفی۹۷)
t.me/janatmahdi
https://chat.whatsapp.com/GNrNYw6uBbEFeBunVJoiXM
#آجرک_الله_یا_صاحب_الزمان_عج
چادریسوخت،سریسوخت،گلیپرپرشد
وسط فاجعه بیبال و پری گفت علی
میخ و دیوار و دری دست به یکی کردند
با لگد،سوخت گلی،ریخت دری،گفت علی
#شهادتمادرمافسانهنیست
#السلام_علیک_یا_فاطمه_الزهرا_س
t.me/janatmahdi
https://chat.whatsapp.com/GNrNYw6uBbEFeBunVJoiXM
https://eitaa.com/jannatolmahdi
#حضرت_زهرا
زبانحال درب خانه حضرت زهرا (سلام الله علیها)
سالها پیش در این شهر، درختی بودم
یادگار کهن از دوره سختی بودم
هرگز از همهمه باد نمیلرزیدم
سایهپرودِ چه اقبال و چه بختی بودم
به برومندیِ من بود درختی کمتر
رشد میکردم و میشد تنهام محکمتر
من به آینده خود روشن و خوشبین بودم
باغ را آینهای سبز بهآیین بودم
روزها تشنه همصحبتیِ با خورشید
همهشب همنفسِ زهره و پروین بودم
ریشه در قلب زمین داشتم و سر به فلک
برگهایم گلِ تسبیح به لب، مثل ملَک
...ناگهان پیک خزان آمد و باد سردی
باغ شد صحنه طوفان بیابانگردی
در همان حال که احساس خطر میکردم
نرم و آهسته ولی با تبر آمد مردی
تا به خود آمدم، از ریشه جدا کرد مرا
ضربههایش متوجّه به خدا کرد مرا
حالتی رفت که صد بار خدایا کردم
از خدا عاقبت خیر تمنّا کردم
گر چه از زخمِ تبر روی زمین افتادم
آسمانسِیر شدم، مرتبه پیدا کردم
از من سوختهدل بال و پری ساخته شد
کمکم از چوب من، آنروز دری ساخته شد
تا نگهبان سراپرده ماهم کردند،
هر چه «در» بود در آن کوچه، نگاهم کردند
از همان روز که سیمای علی را دیدم
همهشب تا به سحر چشم بهراهم کردند
مثل خود تشنه سیراب نمیدیدم من
این سعادت را در خواب نمیدیدم من
بارها شاهد رُخسار پیمبر بودم
مَحرم روز و شبِ ساقی کوثر بودم
تا علی پنجه به این حلقه در میافکند
بهخدا از همه پنجرهها سر بودم
دستهای دو جگرگوشه که نازم میکرد
غرق در زمزمه و راز و نیازم میکرد
به سرافرازی من نیست دری روی زمین
متبرّک شدم از بال و پر روحالامین
سایه وحی و نبوت به سرم بوده مدام
بهخدا عاقبت خیر، همین است همین
هر زمانی که روی پاشنه میچرخیدم
جلوه روشنی از نور خدا میدیدم
از کنار در، اگر فاطمه میکرد عبور
موج میزد به دلم آینه در آینه، نور
سبزپوشان فلَک، پشت سرش میگفتند
«قل هوالله احد»، چشم بد از روی تو دور
سوره کوثری و جلوه طاها داری
«آن چه خوبان همه دارند، تو تنها داری»
دیدم از روزنِ در، جلوه احساسش را
دست پرآبله و گردش دستاسش را
دیدهام در چمن سبز ولایت، هرروز
عطر اَنفاس بهشتی و گل یاسش را
زیر آن سقف گِلین، عرش فرود آمده بود
روح، همراه ملائک به درود آمده بود
هر گرفتار غمی، حلقه بر این در میزد
هر که از پای میافتاد به من سر میزد
آیه روشن تطهیر در این کوچه، مدام
شانه در شانۀ جبریلِ امین پر میزد
یک طرف شاهد نجوای یتیمان بودم
یک طرف محو شکوفایی ایمان بودم
من ندانستم از اوّل، که خطر در راه است
عمر این دلخوشی زودگذر کوتاه است
دارد این روز مبارک، شب هجران در پی
شب تنهایی ریحان رسولالله است
مانده بودم که چرا آینه را آه گرفت؟
یا پس از هجرت خورشید، چرا ماه گرفت؟
رفت پیغمبر و دیدم که ورق برگشته
مانده از باغ نبوت، گلِ پرپرگشته
مَهبط وحی جدا گرید و، جبریل جدا
مسجد و منبر و محراب و حرم، سرگشته
هست در آینه باغ خزاندیده، ملال
نیست هنگام اذان، صوت دلانگیز بلال
همه حیرتزده، افروختنم را دیدند
دیده بر صحن حرم دوختنم را دیدند
بیوفایان همه، آنروز تماشا کردند
از خدا بیخبران سوختنم را دیدند
سوختم تا مگر از آتش بیداد و حسد
چشمزخمی به جگر گوشه یاسین نرسد
هیچ آتش به جهان این همه جانسوز نشد
شعله اینقدر، فراگیر و جهانسوز نشد
جگرم سوخت، ولی در عجبم از شهری
که دلافسرده از این داغ توانسوز نشد
آه از این شعله که خاموش نگردد هرگز
داغ این باغ، فراموش نگردد هرگز
سوخت در آتشِ بیداد رگ و ریشه و پوست
پشت در این علی است و همه هستی اوست
یادم از غفلت خویش آمد و با خود گفتم
حیف آن روز به نجّار نگفتم، ای دوست:
تو که در قامت من صبر و رضا را دیدی
بر سر و سینه من میخ چرا کوبیدی؟
همه رفتند و به جا ماند درِ سوختهای
دفتری خاطره از آتشِ افروختهای
سالها طی شد از آن واقعه تلخ و، هنوز
هست در کوچه ما چشمِ به در دوختهای
تا بگویند در این خانه کسی میآید
«مژده، ای دل که مسیحا نفسی میآید»
محمد جواد غفورزاده (شفق)
t.me/janatmahdi
https://chat.whatsapp.com/GNrNYw6uBbEFeBunVJoiXM
https://eitaa.com/jannatolmahdi
#حضرت_فاطمه علیهاالسلام
نماز آیات
از آنچه در دو جهان هست بیشتر دارد
فقط خداست که از کار او خبر دارد
یکی برای علی ماند و آن یکی همه بود
اگر چه لشکر دشمن چهل نفر دارد
عقیق سرخ از آتش نداشت واهمهای
کسی که کفو علی میشود جگر دارد
کمر به یاری تنهایی علی بسته
میان کوچه اگر دست بر کمر دارد
سر علی به سلامت چه باک از این سردرد
محبت ولیالله دردسر دارد
کسی که شهر سر سفرۀ قنوتش بود
چگونه دست به نفرین قوم بردارد؟!
صدا زد: «اشهد ان علی ولیالله»
ولی دریغ که این شهر، گوشِ کر دارد...
کنیز بیت علی خاک را طلا میکرد
سقیفه را بنگر فکر سیم و زر دارد
اگرچه باغ فدک نعمت فراوان داشت
ولی ولایت او بیشتر ثمر دارد
گرفت راه زنی را به کوچه راهزنی
در آن محله که بسیار رهگذر دارد...
بگو به دشمن مولا، مرام ما این نیست
زمان جنگ بیاید اگر هنر دارد...
بگو به شعله: چه وقت دخیل بستن بود؟
هنوز چادر او کار با بشر دارد...
دهان تیغ دو دم را عجیب میبندد
وصیتی که علی از پیامبر دارد
فدای محسن شش ماههاش که زد فریاد
سپر ندارد اگر مادرم پسر دارد
به شعله سوخت پر و بال مادر، اما نه
حسین هست، حسن هست، بال و پر دارد
اگر خمیده علی، از نماز آیات است
در آسمان غمش هاله بر قمر دارد
شبانه گشت به دست ستارهها تشییع
که ماه، الفت دیرینه با سحر دارد
میان شعله دعایش ظهور مهدی بود
که آه سوختگان بیشتر اثر دارد
#مجید_تال
t.me/janatmahdi
https://chat.whatsapp.com/GNrNYw6uBbEFeBunVJoiXM
#حضرت_فاطمه علیهاالسلام
#قصیده
🔹شکوه عاطفه🔹
زبان چگونه گشایم به مدح تو مادر
که بیوضو نتوان خواند سورۀ کوثر
زبان وحی، تو را پارۀ تن خود خواند
زبان ما چه بگوید به مدحتان دیگر؟...
خدا به خواجۀ لولاک داده بود ای کاش
هزار مرتبه دختر، اگر تویی دختر
چه عاشقانه، چه زیبا، چه دلنشین وقتی
تو را به دست خدا میسپرد پیغمبر...
شکوه عاطفهات پیرهن به سائل داد
چنان که همسر تو در رکوع، انگشتر
همیشه فقر برای تو فخر بوده و هست
چنان که وصلۀ چادر برای تو زیور
یهودیان مسلمان ندیدهاند آری
از این سیاهی چادر دلیل روشنتر
حجاب، روی زمین طفل بیپناهی بود
تو مادرانه گرفتیش تا ابد در بر
میان کوچه که افتاد دشمنت از پا
در آن جهاد نیفتاد چادرت از سر
میان آتشی از کینه پایمردیِ تو
کشاند خصم علی را به خاک و خاکستر
فقط نه پایۀ مسجد که شهر میلرزید
از آن خطابه، از آن رستخیز، از آن محشر
تمام زندگی تو ورق ورق روضهست
کدام مرثیهات را بیان کنم آخر؟
تو راهیِ سفری و نرفته میبینی
گرفته داغ نبود تو خانه را در بر
تو رفتهای و پس از رفتنت خبر داری
که مانده دیدۀ زینب هنوز هم بر در
کنون به تیرگی ابرها خبر برسد
که زیر سایۀ آن چادر است این کشور
به هوش باش و از این دست دوستی بگذر
به هوش باش که از پشت میزند خنجر
به این خیال که مرصاد تیغ آخر بود
مباد اینکه نشینیم گوشۀ سنگر...
بدا به حال من و خوش به حال آنکه شدهست
شهید امر به معروف و نهی از منکر
خدا گواه که چون فاطمه، نمیخواهیم،
حکومتی که نباشد در آن علی رهبر
رسیده است قصیده به بیت حسن ختام
امید فاطمه از راه میرسد آخر
#سیدحمیدرضا_برقعی
t.me/janatmahdi
https://chat.whatsapp.com/GNrNYw6uBbEFeBunVJoiXM
#امام_زمان_عج
#حضرت_زهرا
تا فکر و ذکر من همه دیدار دلبر است
من در میان جمع و دلم جای دیگر است
من در میان جمع و دلم سمت سامراست
آنجا که اشک زائرش از آب کوثر است
دیری است رفته است و دگر و برنگشته است
دیری است آسمان دلم بیکبوتر است
او پیش رو نشسته و من کورم از گناه
او میزند صدایم و ما گوشمان کر است
آوارهایم در هیئات و شنیدهایم
در روضه احتمال حضورش قویتر است
شاید صدای گریهی آقا بلند شد
چون روضههای مادر او گریهآور است
در فاطمیه پهلوی او تیر میکشد
او نیز زخمی غم دیوار و آن در است
آقا سری بزن به مدینه نگاه کن
کوچه بدون تو صحرای محشر است
آقا بگو چگونه تحمل بیاورم؟
یک زن که در مقابل یک فوج لشکر است
انگار در گلوی شما بغض میشود
آن ریسمان که بسته به دستان حیدر است
اینجا برادران همه در فکر خنجرند
شکر خدا که یوسف ما بیبرادر است
گرچه پر از گناه ولی در رکابتان
آخر شهید میشوم، این حرف آخر است
عباس احمدی
t.me/janatmahdi
https://chat.whatsapp.com/GNrNYw6uBbEFeBunVJoiXM
https://eitaa.com/jannatolmahdi
#امام_زمان_عج
#حضرت_زهرا
دستم بگیر تا که بهشتم بنا شود
شاید سرم قبول کنی خاک پا شود
بالی بده که بال بگیرد اسیر تو
شاید کبوترِ حرمِ کربلا شود
بیتو میان غفلت خود غوطه خورده است
نوری که با مسیر شما آشنا شود
زنگار بسته سینهام از عمر رفتهام
اشکم بریز خانهی آئینهها شود
پیراهن سیاه من از جنس شال توست
امشب نشستهام نفسی خرج ما شود
حسن لطفی
t.me/janatmahdi
https://chat.whatsapp.com/GNrNYw6uBbEFeBunVJoiXM
https://eitaa.com/jannatolmahdi
#حضرت_زهرا
قامت محراب ، بی زهرا قدی رعنا نداشت
بی قنوت فاطمه ، حتی نماز احیا نداشت
لیلة القدری که در قرآن (وَ ما اَدراکَ) شد
مصطفی فرمود : معنایی بجز زهرا نداشت
هیجده سالش برابر گشته با شصت و سه سال
ورنه مولامان امیر المؤمنین همتا نداشت
نیروی احمد نمادش ذوالفقار حیدر است
لیک جز نیروی کوثر ، نیرویی مولا نداشت
از خصوصیات او ام ابیها بودن است
این فضیلت را که دختر داشت ، خود ، بابا نداشت
خالقش انسیة الحوری خطابش می کند
یعنی از زهرا فرشته تر در این دنیا نداشت
بی تولّای علی کار رسالت ناتمام
بی ولای فاطمه حتی غدیر امضا نداشت
هیچکس چون فاطمه یاریِ مولایش نکرد
گر نبود ، اسلامِ ناب مصطفی ابقا نداشت
بی ولای مرتضی عالم جهنم بود وبس
بی قیام فاطمه کرب وبلا معنا نداشت
زینب الگویی چو زهرا داشت در کار قیام
ورنه در کوفه چو مادر خطبه ای غرّا نداشت
از درون کردند پیمان را تهی اهل نفاق
گر نبودی خطبۀ زهرا ، برائت جا نداشت
گرچه اقدامش فُرادا بود ، کوتاهی نکرد
بی جماعت هیچکس ، نهضت چو او بر پا نداشت
پرچم دین شد به آن دستِ شکسته سر بلند
غیر زهرا هیچ سرداری دگر مولا نداشت
روز محشر گر خدا شافع قرارش می دهد
یعنی از زهرا مقرّبتر در آن عقبا نداشت
جبرئیلش اِذن می گیرد به هنگام ورود
من نمی دانم چگونه حُرمتش اعدا نداشت!!
شعله را افروختند و خانه اش را سوختند
سینه بر در دوختند و چاره ای زهرا نداشت
بانوی پهلو شکسته شِکوه از دردش نکرد
زیر در ذکری بجز فریاد یا مولا نداشت
نالۀ فضّه خذینی سِرّ او را فاش ساخت
بر سر خود سایۀ مادر در آن غوغا نداشت
محمود ژولیده
t.me/janatmahdi
https://chat.whatsapp.com/GNrNYw6uBbEFeBunVJoiXM
https://eitaa.com/jannatolmahdi