eitaa logo
جان و جهان | به روایت مادران
518 دنبال‌کننده
997 عکس
48 ویدیو
2 فایل
اینجا هر بار یکی از ما درباره چیزی سخن میگوید، از آفاق تا انفس.🌱 ارتباط با ما؛ @mhaghollahi @zahra_msh
مشاهده در ایتا
دانلود
داور سوت زد. دوندگان تخته گاز شروع به دویدن کردند. شبکه تلویزیون را عوض کردم تا شاید اخبار جدیدی از لبنان نصیبم شود. هم‌زمان از مغزم گذشت که من کجای این میدان مسابقه ایستاده‌ام؟ انگار هنوز صدای سوت داور داخل گوشم فرو نرفته! توی تلویزیون جز اخبار تکراری خبری نبود. پیام‌های صوتی گوشی را روی دور تند گوش کردم. زهرا گفته بود باید با طلاهایی که جمع می‌کنیم یک کار رسانه‌ای بکنیم و خبرش را برای دلگرمی جبهه مقاومت وایرال کنیم. فاطمه فرم‌ها را از محدثه تحویل گرفته بود، می‌خواست ببرد توی مساجد برای جلب مشارکت. نرگس با بچه‌های محله‌شان یک کانال زده‌اند برای فروش لوازم غیرضروری‌شان. کارها هم مثل صوت‌ها بدجوری روی دور تند بود. سرم گیج رفت و خودم را در هیئت یک تماشاچی دور گود کُشتی تصور کردم. درازکش روی مبل بودم و داشتم دور و اطراف خانه را می‌پاییدم تا شاید طعمه‌ی ارزنده‌ای توی نگاهم تور شود. ✍ادامه در بخش دوم؛