eitaa logo
جان و جهان
487 دنبال‌کننده
853 عکس
39 ویدیو
2 فایل
اینجا هر بار یکی از ما درباره چیزی سخن میگوید، از آفاق تا انفس.🌱 ارتباط با ما؛ @m_rngz @zahra_msh
مشاهده در ایتا
دانلود
شب بیست و یکم هم تمام شد! امشب هم مثل شب نوزدهم مفاتیح به‌دست بارها و بارها همه جای خانه چرخیدم... ده‌ها بار علامت گذاشتم، مفاتیح را بستم، رفتم و برگشتم، و ده‌ها بار هم علامت گذاشته شده را دخترک جابه‌جا کرد، شاید یک‌بند را حتی دوسه بارخوانده باشم و بند دیگری را هیچ‌بار! امشب که منزل پدرهمسر مهمان بودم اما شب قبل در فرصت بین هم‌زدن‌های خورشت فسنجان و درست‌کردن سالاد، در حال خرد کردن سیب‌زمینی‌ برای محمدی که اصرار به روزه گرفتن داشت، با صدای تلویزیون اشک‌ریختم... هر دوشب، لباس‌ها و کیفم روی دسته مبل منتظر من بودند و من چشمم به آن‌ها بود و مترصد فرصتی که اصلا پیش نیامد... دلم امشب حسابی گرفت، بیشتر از همهٔ شب‌های قدر بعد از مادر شدنم! حتی دو رکعت نماز هم نتوانسته بودم بخوانم! قدیم‌ که نماز قضا هم نداشتم، شب‌های قدر کلی نماز قضا می‌خواندم و نیت می‌کردم برای پدربزرگ از دنیا رفته‌ام. خودتان می‌دانید دیگر، ادعیه‌ها و زیارات متعدد هم که بماند...اما حالا که قضاهایم بسیار شده دست و پایم، بسته شده! با صدای شیخ حسین انصاریان، هرطور که بود یک قرآن نصفه و نیمه به سرگرفتم، هرچند وسطش هزار کار انجام دادم، فقط حواسم بود که به قول ایشان دقیقا ده‌تا بگویم، نه یکی کمتر، نه یکی بیشتر! مثل شب قبل، دقیقا بعد از قرآن سرگرفتن و درست وقتی که فاطمه خوابش برده بود، مردها به خانه برگشتند و فاطمه دوباره بیدار شد و راه افتاد! ادامه در قسمت دوم؛