#امید_که_من_مادر_یاران_تو_باشم
فرعونْ خوابگزاران، کاهنان و ساحران را جمع کرد. کابوس مثل دستی روی گلو، نفسش را بند آورده بود:
«آتشی از طرف شام شعلهور شد، زبانه کشید و به طرف مصر آمد. به خانههای قبطیان افتاد و همه آنها را سوزاند. بعد کاخها و باغها و تالارهای آنها را فراگرفت و همه را به خاکستر و دود تبدیل کرد.»
در تعبیر خوابش، هیزم فکرهایشان را روی هم ریختند و آتش پسرکُشی شعلهور شد.
بنیاسرائیل دریای خون شد؛ اما منجی، در دامن یوکابد جان گرفت، در آغوش آسیه رشد کرد و کاخ فرعونیان را به آتش کشید.
چند هزار سال طول کشید. فرعون بیدار شده بود. ساحران و شیاطین یهود را به مشورت گرفت: «جوانی از قم برخاست و بنیان ظلم را کشور به کشور به آتش کشید.
پسران را از گهوارهها دور خود جمع کرد. مستضعفان را بیدار کرد و حالا بعد از چهل و اندی سال، انقلابش در تمام جهان، روز به روز بیشتر ثمره میدهد.
چه کنیم که این پرچم دست منجی نرسد؟»
اینبار ساحران هوشیارتر بودند، پاسخ دادند:
«چاره کار، تنها کشتن پسران نیست. باید «مادری» را نشانه بگیریم.»
اسم رمز شد: «حقوق زنان»
سلاحشان شد رسانهها.
✍ادامه در بخش دوم؛