#با_فلسطین_نسبتی_دیرینه_دارد_قلب_من
صبح جمعه لیست اعمالش بلندبالا بود. میخواستم یک زائر فردگرا باشم و گوشهای بنشینم و تند و تند لیست ذهنیام را تیک بزنم.
خانمی کنارم نشست. چند بار به هم لبخند زدیم و چیزی تعارف کردیم. مدت طولانیای کنار هم نشسته بودیم. در استراحت بین دعاها پرسیدم: «کجایی هستید؟»
- فلسطینی.
- من ایرانیام.
خندید: «ایران با ماست.»
و من شروع کردم حرف زدن. انگلیسی را خوب میفهمید و حرف میزد؛ بهتر از من. برایش از شبهایی که تا صبح نخوابیدم گفتم و دانه دانه شبهای اتفاقات غزه را مرور کردم.
گفتم چقدر دلمان پیش مردم غزه بوده و گریه کردم.
وسط گریه حرف زدم و حرف زدم و او هم ...
گفتم حتی موقع غذا درست کردن برای بچههایم هم غصهی کودکان غزه آراممان نمیگذاشته و گریه کردم.
گفتم: «درسته زائران کشورهای مختلف حرفی نمیزنند ولی دلشان با مردم شماست. میترسند ابراز کنند.»
خیلی کریمانه گفت: «بله مسلمانان به ما لطف دارند و با مردم ما هستند.»
✍ادامه در بخش دوم؛