eitaa logo
جان و جهان
497 دنبال‌کننده
830 عکس
38 ویدیو
2 فایل
اینجا هر بار یکی از ما درباره چیزی سخن میگوید، از آفاق تا انفس.🌱 ارتباط با ما؛ @m_rngz @zahra_msh
مشاهده در ایتا
دانلود
16.11M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
سر طاقه چلوار سفید را باز کردم و آویزانش کردم روی طناب. زل زدم به سفیدی‌اش. یک روز چنین پارچه‌ای کفنم می‌شود. بی‌آنکه بدانم چرا، رفتم سمت پارچه باریک و بلند آویزان و چسباندمش به صورتم. انگار یک پرچم تبرکی را در آغوش بگیرم، سر و صورت و سینه‌ام را با آن متبرک کردم. قرار بود این پارچه محل امضای مومنین شود. مریم تمام مسیر سربالاییِ مصلّی، طاقه پارچه را روی دست گرفته بود. به ما که رسید رنگ صورتش به سفیدی می‌رفت و نفس‌نفس می‌زد. نشاندمش روی جدولِ کنار بزرگراه تا حالش جا بیاید. زیرانداز را پهن کردم و باقی طاقه را روی آن گذاشتم. توی این ۳۶ سالی که از خدا عمر گرفتم، فکرش را هم نمی‌کردم که یک ظهرِ جمعه‌ی گرمِ مهرماهی، با دوستانم وسط بزرگراه شهید سلیمانی پاتوق راه بیندازیم. دو، سه نفری کنار طومار پارچه‌ای‌مان ایستادیم. پیش‌بینی‌مان این بود که کار تا ساعت سه عصر طول بکشد اما در کم‌تر از یک‌ساعت، چهل متر پارچه از خط و خطوط هندسی و شماره‌ تلفن و دل‌نوشته پُر شد. از چند ماه پیش، بارش‌های فکری در مورد سالگرد طوفان‌الاقصی از همه‌جایِ «تشکیلات مردمی مادرانه» سرریز کرده بود به گرو‌ه‌های مجازی‌مان. آن‌موقع نمی‌دانستم که خودم هم یکی از حامیان این طرح می‌شوم. مُدام با بچه‌ها چانه می‌زدم: «باید یه کاری کنیم که درخورِ مقاومت باشه، نباید مثل بقیه تکراری باشه.» ✍ادامه در بخش دوم؛