eitaa logo
جان و جهان | به روایت مادران
526 دنبال‌کننده
988 عکس
48 ویدیو
2 فایل
اینجا هر بار یکی از ما درباره چیزی سخن میگوید، از آفاق تا انفس.🌱 ارتباط با ما؛ @mhaghollahi @zahra_msh
مشاهده در ایتا
دانلود
وقتی ماه رجب می‌آمد نمازهای فرادیٰ‌مان، جماعت می‌شد. پشت سر بابا صف می‌کشیدیم و بعد از هر نمازی‌ که می‌خواندیم، هم‌خوانی دعای «یامن ارجوه» را ترک نمی‌کردیم. بابا همینجور به حالت تشهد، قنوت می‌گرفت و به سبک موسوی قهّار، اما بسیار دلنشین‌تر، دعا را می‌خواند و ما چهارتا پشت سرش گروه کُرِ ناکوکش بودیم. وقت رسیدن به «و زِدنی مِن فَضْلِکَ یا کریم» دست‌هایم را تا جایی که می‌شد بالا می‌آوردم. آنقدر در بالاتر بردنش زور می‌زدم که یک‌بار درزِ چادر نماز آستین‌دارم پاره شد. تو خیالات خام و سن کمم، فکر می‌کردم اجابتش این می‌شود که خدا به من بچه‌های زیاد، با لپ‌های سرخ و موهای فرفری می‌دهد و در نتیجه زیاد می‌شوم! در اولین ماه رجبْ بعد از تشخیص اتیسم پسرم، هرچه تلاش کردم دستم بالا نمی‌آمد. حتی نمی‌توانستم جمله را تمام کنم. وَ زِدْنی... وَ زِدْنی... همه قوای بدنم رفته بود توی چشم‌هایم و هق هق بیرون می‌ریخت. فکر می‌کردم دیگر برای دعاهای این‌چنینی وقت ندارم. فقط باید برای شفای پسرم دعا کنم. ✍ادامه در بخش دوم؛