eitaa logo
جان و جهان
501 دنبال‌کننده
770 عکس
34 ویدیو
1 فایل
اینجا هر بار یکی از ما درباره چیزی سخن میگوید، از آفاق تا انفس.🌱 ارتباط با ما؛ @m_rngz @zahra_msh
مشاهده در ایتا
دانلود
_ بسیاری از متن‌هایی که در کانال جان و جهان، با نظم و ترتیب پشت سر هم می‌نشینند، حاصل قلم زدن مادرانی هستند که در گروهی به نام «مداد مادرانه» دور هم جمع شده‌اند و مشقِ نوشتن می‌کنند. سرنخی که اخیراً اهالی مداد درباره آن نوشته‌اند، از این قرار بوده: طوفان‌الاقصی چه تحولی را در شما و زندگی‌تان ایجاد کرده؟ چقدر ندیده بودمش. - دقت کن پسرم. سوالی رو جا نندازیا! - باشه مامان، باشه. حواسم هست. انگار برایم یک جور مایه آرامش خیال بود که موقع مدرسه رفتن، هی سوال پیچش کنم. «بگو ببینم اَم و ایز و آر چی بودن؟» یک پایش را گذاشت روی پله و بند کتانی‌اش را سفت بست. سرش را خم کرد و با لحنی مستأصل گفت: «به خدا بلدم مامان... فعلن، فعل!» عین فعل دوم را با تاکید ادا کرد. کوله‌اش را از روی پادری جلوی آپارتمان برداشت و یک وری انداخت روی دوشش و با لب‌های آویزان خداحافظی کرد. در را که بستم، علی داشت پای گاز برای خودش چای می‌ریخت. - به نظرت لازمه این همه فشار میاری به این بچه؟! موهایم را که نامرتب ریخته بود دور گردنم، یک دور دیگر با کش پیچیدم و با لحن تندی گفتم: «آره که لازمه! اگه به تو هم فشار میاوردن، با اون همه استعداد ریاضی، نمی‌رفتی رشته انسانی بخونی که به هیچ دردت نخوره!» در یخچال را باز کردم و ظرف پنیر را گذاشتم روی میز. - اگه به منم فشار میاوردن، الان پزشکی خونده بودم، نه مدیریت. اگه... حرفم را قطع کرد. ✍ادامه در بخش دوم؛