#درد_مشترک_خانمهای_مترو
- با ساچمه زدین چشممو کور کردین بس نبود؟
این جمله را آن مرد گفت. مردی که یکه و تنها توی واگن خانمها نشسته و پاهایش را طوری باز کرده بود که انگار به جای یکی، سه نفر است.
همان اول که وارد قطار مترو طرشت شدم، خلوت بود و همه نشسته بودند. فقط کنار آن مرد خالی بود. از نشستن کنار او، امتناع کردم و میلههای کنار در را گرفتم. ولی خانمی، مادرانه، کمی کنار آن مرد رفت و گفت: «بیا کنار من بشین!»
پوشش متفاوتی با من داشت. حواسم بود که شاید این حالت اورا هم معذب کند برای همین سوال کردم: «شما اذیت نیستین کنار اون آقا نشستین؟»
«نه عزیزم»ش باعث شد با خیال راحت بنشینم. ولی این انتهای ماجرا نبود.
خانمی دیگر وارد شد و به آن مرد نگاه کرد و احتمالا به تنها جای خالیای که دقیقا چسبیده به آن مرد بود. زن، چادری بود و مسن. مردِ تنها، حالا احساس احترامش گل کرده بود و به خانم گفت: «بیاین بشینین!»
حس میکرد از خودگذشتگی کرده!
آن خانم ولی آرام و با طمانینه گفت: «اینجا واگن خانمهاست جوون.»
درست بعد از گفتن این جمله آقای به ظاهر محترم گُر گرفت: «حالا که جامو دادم بهت زبونت وا شد؟ چطور شما تو قسمت آقایون میرید؟»
✍ادامه در بخش دوم؛