eitaa logo
جان و جهان
486 دنبال‌کننده
845 عکس
39 ویدیو
2 فایل
اینجا هر بار یکی از ما درباره چیزی سخن میگوید، از آفاق تا انفس.🌱 ارتباط با ما؛ @m_rngz @zahra_msh
مشاهده در ایتا
دانلود
17.28M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
صبح یک روز سرد و دلگیر دی ماه بود، هوا سوز برف داشت و خورشید رمقی نداشت تا از پسِ آن همه ابر سیاهی که آسمان را پوشانده بودند، نورش را روی زمین پخش کند. در خیابان‌های خلوتِ پنجشنبه‌صبح، با همسرم می‌رفتیم سمتِ بهشت‌زهرا؛ برای تدفین مادربزرگم. عادت داریم در ماشین مداحی گوش کنیم. همسرم ضبط ماشین را روشن کرد و مداح شروع به خواندن کرد: «الصلااااة، الصلاااااة...بغضِ زمینیا شکست و تو آسمون عزا و ماتمه، صف می‌بندن ملائکه، پشت سر امامِ فاطمه...» مداحی «صلاة الفراق» را اولین بار آن‌جا شنیدم، اولِ بزرگراه شهید باکری، در همان صبح دلگیر و سرد زمستانی، که برای تدفین مامان‌بزرگ می‌رفتیم. بعد از آن‌که نماز میّت را کنار مزارِ خالی اقامه کردیم، برانکاردِ بهشت زهرا را، که حالا خالی شده بود، به کاج‌های بلند و بی‌روح بهشت‌زهرا تکیه دادند و پیکر را روی خاک گذاشتند. سرمای دردناکی در تمامِ تنم پیچید. حق داشتم؛ زمین حسابی سرد بود، دو روز پیشش برف باریده بود. ناخودآگاه زیر لب، بندی از همان مداحی را تکرار کردم: «خوشی ز عمر ندیده، خدا نگهدارت! صنوبری که خمیده خدا نگهدارت!» اشک‌ها برای حضرت مادر می‌چکید یا مامان بزرگ؟ نمی‌دانم! دی ماه ۱۴۰۱ بود. ✍ادامه در بخش دوم؛