eitaa logo
جان و جهان
512 دنبال‌کننده
740 عکس
33 ویدیو
1 فایل
اینجا هر بار یکی از ما درباره چیزی سخن میگوید، از آفاق تا انفس.🌱 ارتباط با ما؛ @m_rngz @zahra_msh
مشاهده در ایتا
دانلود
«قرمه‌سبزی مامان همیشه آب و دونش جداست.» سر سفره بودیم که خواهرم این را گفت. مادرم سرش را بالا گرفت و نگاهی به خواهرم انداخت: «دوازده رسیدم خونه. دو هم غذا حاضر و آماده جلوتونه. تو اگه وقت داری، از صبح بار بذار خوب جا بیفته.» مادرم همیشه وقت نداشت. معاون مدرسه بود. مدرسه‌ای پرماجرا در منطقه‌ای محروم. هر روز که به خانه می‌آمد برایمان قصه‌ی آن روزش را تعریف می‌کرد. یک روز دختری که مادرش به زندان رفته بود، قشقرق به پا می‌کرد. یک روز پسری پشت مدرسه، منتظر دختری مانده بود. یک روز گیس و گیس‌کشی بین معلم و دانش‌آموزها را حل کرده بود. همیشه سعی می‌کرد با زبان چرب و نرمش که با آن، مار را از لانه بیرون می‌کشید، این قصه‌ها را به خیر و خوشی فیصله دهد. این را از شاگردانش هم شنیده بودم. یک بار در کتابخانه داشتم برای دوستم که شاگرد مدرسه‌ی مادرم بوده تعریف می‌کردم که: «مامان من خیلی خوب گوش آدمو دراز می‌کنه.» او هم با تمام اجزای صورتش و لب‌های کش‌آمده و تکان سرش، حرفم را تایید کرد و صدای خنده‌ی مرا بلند. گویا او هم بی‌نصیب نمانده بود از قربان صدقه‌ها و حرف به کرسی نشاندن‌های مادرم. ✍ادامه در بخش دوم؛