eitaa logo
جان و جهان
496 دنبال‌کننده
811 عکس
37 ویدیو
2 فایل
اینجا هر بار یکی از ما درباره چیزی سخن میگوید، از آفاق تا انفس.🌱 ارتباط با ما؛ @m_rngz @zahra_msh
مشاهده در ایتا
دانلود
دیشب از فاطمه یازده‌ساله پرسیدم: «چرا می‌خوای نقاشی بری؟» و فقط گفت: «خیلی دوست دارم.» همین جوابش باعث‌ شد که ساعت ده شب، با چشم‌های خمار از خواب، کنارش دراز بکشم و انگشت‌هایم را باز کنم که: «تا شش سوال از خودت بپرس چرا دوست داری نقاشی بری؟» فاطمه انگشت اولم را گرفت: «چون نقاشی رو خیلی دوس دارم.» انگشت دوم را گرفت و کمی فکر کرد: «چووووون می‌خوام همه چیو‌ یاد بگیرم.» انگشتش را روی سومی گذاشت و با کلافگی گفت: «چون خوبه دیگه.» برای سوال بعدی هم فقط به «نمی‌دونم» بسنده کرد. آخرین جلسه از کلاسی، زهرا گفته بود: «هر کاری خواستی انجام بدی تا شش سوال برگرد عقب و نیتت رو چک کن. ببین چرا می‌خوای اون کارو انجام بدی؟ اگر در جهت پیروی از ولی بود که فَبِها، اگر نه ولش کن‌ به درد نمی‌خوره، حتی اگر یاد گرفتن علم از قله‌ی قاف باشه.» جوابِ سوال‌های قبلیِ فاطمه را برایش رساندم به امام و ولی. طوری که سوال ششم خودش انگشت کوچکم را گرفت: «می‌خوام نقاشی یاد بگیرم تا بتونم باهاش تببین کنم.» تبیین را که گفت متکا را کج کردم سمتش: «اصلا مگه تبیین می‌دونی چیه؟» نور چراغ خیابان که از پنجره آمده بود، باعث می‌شد صورتش را نیمه‌روشن ببینم. چند بار پلک زد: «بله که می‌دونم. حتی آقا جلالیانم تبیین کردم.» ✍ادامه در بخش دوم؛