eitaa logo
جان و جهان | به روایت مادران
519 دنبال‌کننده
995 عکس
48 ویدیو
2 فایل
اینجا هر بار یکی از ما درباره چیزی سخن میگوید، از آفاق تا انفس.🌱 ارتباط با ما؛ @mhaghollahi @zahra_msh
مشاهده در ایتا
دانلود
ماه رمضان‌های دوران نوجوانی‌ام گره خورده بود به جلسات بعد از افطار حاج آقا. نماز مسجدِ محل، یک ساعت بعد از افطار برگزار می‌شد. افطار می‌کردیم و با مامان راهی مسجد می‌شدیم. من تقریبا هر شب، با وجود تلاش‌های بسیار، دیر آماده می‌شدم و معمولا به نماز مغرب نمی‌رسیدیم. تا پایمان به شبستان مسجد می‌رسید، صدای صلوات بعدِ نماز مغرب به گوشمان می‌خورد. مامان برمی‌گشت به سمتم و با لبخندی نه از روی رضایت، نگاهم می‌کرد: «بازم به صلوات رسیدیم...» فوری می‌گفتم: «به جاش ثواب آوردن یک نفر دیگه به مسجد هم می‌بری مامان جان!» بعد از قرائت دعاهای معمول ماه مبارک که پشت بلندگو‌ی مسجد خوانده می‌شد، تقریباً نیمی از جمعیت مسجدی‌ها راهی جلسه‌ی حاج‌آقا مجتبی می‌شدند. مدرسه‌ی علمیه‌ی ایشان با مسجد یک کوچه فاصله داشت و خانوم‌ها به راحتی مسیر کوتاه را پیاده می‌رفتند و به ابتدای صحبت آیة‌الله می‌رسیدند. قسمتِ مخصوص خانوم‌ها، طبقه زیرزمین، حسینیه‌ای موکت شده بود. جلوی حسینیه، تلویزیون بزرگ لامپ تصویردار، خانوم‌ها را صف اول مجلس می‌نشاند. آیةالله مجتبی تهرانی روی صندلی دسته‌داری می‌نشستند و خانوم‌ها پای صحبتشان. جایگاه خانوم‌های بدون بچه و دفتر به دست، جلوی تلویزیون بود و مادران بچه‌دار، با کوله‌باری از اسباب‌بازی و خوراکی و دفتر نقاشی، انتهای حسینیه می‌نشستند. این قانون نانوشته‌ی جلسه بود؛ هرچه به انتهای جلسه نزدیک‌تر شوی، سر و صدای بچه‌ها بیشتر می‌شود. ولی کسی به بچه‌ها تذکر نمی‌داد و اذیت هم نمی‌شد. ✍ادامه در بخش دوم؛