eitaa logo
جان و جهان
491 دنبال‌کننده
816 عکس
37 ویدیو
2 فایل
اینجا هر بار یکی از ما درباره چیزی سخن میگوید، از آفاق تا انفس.🌱 ارتباط با ما؛ @m_rngz @zahra_msh
مشاهده در ایتا
دانلود
بخش دوم؛ یک هفته که من روی دل آشوبی‌هایم دست گذاشته بودم به اندازه چندسال برایم طول کشید تا دوباره راهی مطب بشوم. همه وجودم پر از ترس و غم بود؛ ترس از ناامیدی، از تحمل بی‌نتیجه‌ی همه‌ی این سختی‌ها، ترس از به سلامت نرساندن باری که حمل می‌کردم و غمِ از دست دادن هدیه‌ای که قبل از گرفتن، از دستش بدهی. سعی می‌کردم همه افکار منفی را زیر بالشتم قایم کنم. از روی تخت بلند شدم و باز با همان نسخه قبلی به خانه برگشتم. بعداز مطب به حرارت بالای بدنم و حس نکردن تکان‌های جنینم، درد کمر هم اضافه شده بود. دلم می‌خواست دوباره پیش دکتر برگردم اما می‌دانستم فایده ندارد و او خونسردتر از این حرف‌هاست. دو سه روز فقط برای دستشویی از رختخواب بلند می‌شدم اما ذره ذره چاشنی تندِ درد زیر شکم هم به معجون دلشوره‌ام اضافه شده بود. دنبال چاره‌ای بودم اما پنجشنبه‌ها مطب تعطیل بود. قصد کردم به بیمارستان بروم. نیم ساعتی که گذشت درد زیر شکم فروکش کرد. تا عصر جمعه که دوباره دردهایم شروع شد. انقباض و انبساط را کاملا حس می‌کردم اما نمی‌توانستم قبولشان کنم. شاید دوباره حساس شده باشم. ته‌مانده انرژی‌ام را جمع کردم و روی صندلی جلوی ماشین نشستم. مثل مارگزیده‌ها به خودم می‌پیچیدم و بی‌تاب بودم که با درد شدیدتری که سراغم آمد شک و تردیدم فروریخت و مطمئن شدم که وقت زایمان است. زایمان درد شیرینی است ومن برای دومین بار در حال چشیدنش بودم اما هیچ چیز مثل تجربه قبلی‌ام نبود و این قلبم را مچاله می‌‌کرد و شیرینی‌اش را به کامم تلخ می‌کرد. راهِ رسیدن به بیمارستان به نیمه رسیده بود که دردی شدیدتر امانم را برید و بعد از اتمامش، دیگر هیچ دردی نداشتم و حالم خوب بود. نمی‌دانستم شرایطم خوب است یا نه، نگران باشم یا خوشحال، دعاهایم مستجاب شده یا نه! مثل کوهنوردی که درحال سُرخوردن از کوه باشد، دنبال جای دستِ محکمی بودم، دستی که ناجی باشد. دو روز بعد از ولادت امام رضا علیه السلام بود. امام را به جوادشان، میوه دلشان قسم دادم که تنهایم نگذارند و فرزندم را به من ببخشند. همان‌طور که دسته بالای صندلی را فشار می‌دادم، انگار به پنجره فولادشان چنگ می‌زدم. ادامه‌ی روایت را می‌توانید در صفحه‌ی ۴۶ [شماره دوم گاهنامه ادبیات روایی قلم‌زنان] https://eitaa.com/janojahanmadarane/1663 دنبال کنید.🌷 ⚠️❌تولد نوزاد شیرین و لذت‌بخش است، اما فرایند این اتفاق در درد و رنج پیچیده شده. اگر روحیه حساسی دارید یا در دوران حساسی به سر می‌برید، در خواندن روایت‌های این شماره، احتیاط کرده و یا آن را به زمان دیگری موکول کنید... . در جان و جهان هر بار یکی از مادران درباره چیزی سخن می‌گوید، از آفاق تا انفس...🌱 🌐 ble.ir/join/69TZ9jm6wJ 🌐 https://eitaa.com/janojahanmadarane