_از همان زمان که یکی بوده و یکی نبوده، آدمها دلبسته قصهها بودهاند. قصههای کوتاه، قصههای بلند، و بعدترها داستان و رمان و روایت. آدمیزاد با قصهها زندگی میکند.
هدیه عیدانه ما به شما جان و جهانیها، یک داستان دنبالهدار است که بر اساس واقعیت نوشته شده. هر روز، «مادری تنها به زایش نیست» را در کانال دنبال کنید. _
#مادری_تنها_به_زایش_نیست
#قسمت_بیستم
روز عروسی علی، برای چند ساعت غمِ بیماری لاله را گوشهی دلم پنهان کردم. اولین پسرم و امانتی مادرِ آسمانیاَش را به لطف پروردگار توی لباس دامادی میدیدم. خدا را شکر میکردم که توی این سیزده سال که مادرش بودم، اگر حقی از او زائل کرده بودم، ناخواسته بوده. هیچوقت گزارش شیطنتهایش را به پدرش نبرده بودم. اگر کاستی هم بوده برای همهی بچههایم داشتم و خدا خودش قضاوت میکند که هیچ فرقی بین بچههای خودم و صادق نگذاشتم.
وسطِ عروسی که در خانهی آقاجان برای علی گرفته بودیم، یادِ خاطرهای افتاده بودم و ریز ریز میخندیدم.
✍ادامه در بخش دوم؛