#لهجه_آهنگ_سبک_زندگی_یک_شهر
#این_زبان_ارثیهی_پشت_در_پشت_من_است
#من_پاسدار_زبان_فارسی_هستم
من عاشق زبانها و لهجههای ایرانم، آنقدر که دوست دارم دخترم جای زبان خارجی، توی مدرسه کتاب آموزش زبانهای ایرانی داشته باشد.
لهجهها و گویشها، قوام زبان فارسیاند. کلمات دَری و اصیل فارسی هنوز توی آن ها نفس میکشند و زندگی اقوام ایران را معنا میکنند.
لهجه، آهنگ سبک زندگی هر شهر است؛
مثلا وقتی کرمانی حرف میزنی، انگار نشستهای پشت دار قالی. کلمات همینجور رج به رج و آهنگین مینشینند پشت هم. پر از واژگان شیرین و کوچکی که مثل گل ریز حاشیه، زیبایی و اصالت کرمان را منقّش میکند.
ترکی اما قاطع است. همه چیز در زبان ترکی بدیهی و لاتخطّی است. حتی وقت گفتن عاشقانههای سوزناک هم، زبان آنقدر راسخ توی دهان میگردد و آنچنان انتهای کلمات را محکم میکوبد توی فضا، که باورت میشود حتی در دلدادگی هم مجالی برای وا دادن نیست.
لهجهی اصفهانی، یکجور تغزّل است. شنیدنش حس فراغت کنار زایندهرود را دارد. سندی که ثابت میکند، روزگاری، تمدنی در فکر غنای موسیقایی کلمات و طنّازی اصطلاحاتش بوده است.
مازنی، جریانی تندتر و هجایی بلندتر دارد. به رسم طبیعت اطرافشان، که اگر دیر بجنبی فصل چیدن چوچاق و خالواش و صید ماهی سوف و کفال میگذرد. کلمهها سریع و سریالی میروند توی خندهها و بغضها و خشمها و با همان ریتم خارج میشوند.
✍ادامه در قسمت دوم؛