eitaa logo
جان و جهان
495 دنبال‌کننده
830 عکس
38 ویدیو
2 فایل
اینجا هر بار یکی از ما درباره چیزی سخن میگوید، از آفاق تا انفس.🌱 ارتباط با ما؛ @m_rngz @zahra_msh
مشاهده در ایتا
دانلود
! قدیمی‌ترین خاطره‌ام از پرچم، مربوط می‌شود به زمانی که مرحوم هاشمی رفسنجانی در جایگاه رئیس‌جمهور به شهرمان آمده بود و ما خانوادگی به ورزشگاه رفتیم تا در جمع استقبال‌کنندگان باشیم. با کاغذرنگی و نی، پرچم‌های کوچکی ساختیم و هر کدام از ما بچه‌ها، یک پرچم ایران در دست گرفتیم. از همان کودکی تا همین چندی پیش، پرچم برایم موجودی محترم و دور بوده، مثل عموی بابا که در عیدها به دیدنش می‌رفتیم؛ بزرگ، مورد احترام، دور از برنامه‌ها و دغدغه‌های روزمره، آیینی و تزئینی. پرچم در برنامه‌های تشریفاتی مدرسه بود، در جشن‌های ۲۲بهمن بود، در میدان‌های اصلی شهر بود، روی میز مدیران بود، اما در قلب من نبود. نه اینکه دوستش نداشته باشم، نه. بلکه اصلا به عنوان گزینه‌ای برای دوست داشتن یا نداشتن، در ذهنم مطرح نبود. پرچم، سرسنگین و آرام، یک گوشه بود، مثل یک آباژور با شکوه. جمعه چهار آذرماه ۱۴۰۱ بود که من ناگهان خودم را عاشق پرچم ایران یافتم. برقش چشمم را گرفت، رنگش دلم را برد. این را درست در لحظه‌ای فهمیدم که پسرم برای چندمین بار در زندگی‌اش، داشت پرچم می‌کشید و از من خواست که «الله» وسط پرچم را برایش بنویسم. خودش سواد دارد اما نوشتن آن الله بزرگ، بنظرش سخت می‌آمد. من مردّد مانده بودم که الله وسط پرچم، سرخ بود یا سیاه.گوشی را برداشتم و پرچم ایران را جستجو کردم. همان لحظه، لحظه غلیان عشق بود. عشق پس از بارها و بارها نگاه. سی و چند سال است که می‌بینمش اما هرگز تا آن لحظه این چنین به چشمم عزیز نیامده بود.ادامه در بخش دوم؛