eitaa logo
جرس
405 دنبال‌کننده
9.7هزار عکس
7.7هزار ویدیو
72 فایل
👤 @Raasekh خادم 📌 کانال جرس گلچین اخبار و مطالب خوب ✍️ تفاوت محتوا به خطر تعدد ادمینها است! 🔔 @jarass جرس#
مشاهده در ایتا
دانلود
هدایت شده از طلبه نیوز
هشیاری ؛ بلای جان 🔻خبرگزاری فرانسه طی گزارشی مدعی شد پاپ فرانسیس درسفری که ماه مارس به خواهد داشت احتمالا با در اشرف دیدار میکند. 🔻یکی از رسانه های بیگانه دراین رابطه نوشت:کاردینال ساکو ابراز امیدواری کرد که پاپ فرانسیس و دراین ملاقات سند موسوم به «برادری بشريت برای صلح جهانی» راکه پیمانی نمادین بین ادیان درمحکومیت افراط‌گرایی است امضا کنند. 🔻این بنگاه خبری که بودجه آن توسط تأمین میشود،اظهار داشت:«مسیحیان امیدوارند که سفر پاپ بتواندبه حل مشکلات آنها ازجمله تبعیض وخشونت مذهبی وعدم مشارکت درقدرت سیاسی کمک کند.» 🆔 @hojreh14 پی نوشت: ⭕️بودجه ی این رسانه توسط دولتی تأمین میشود که خالق و حامی است و مسبب خشونت های مذهبی در است. با این وجود این جماعت خدعه گر نشان داده اند که با اسلام و جهت دهی به اذهان عمومی در پی منحرف کردن مسیر ملت ها و فراهم کردن زمینه برای غارت ثروت هستند. ⭕️به نظر می رسد در چنین شرایطی آنچه از توقع دارند همان خدمتی است که با انفعال خود به آنان ارائه کرده است و از برادری بشریت برای صلح جهانی "خمودی و سکوت مسلمانان در برابر ظلم" مستکبران را می پسندند. 🔷اما شیعه و آگاه در برهه های مختلف ثابت کردند که با هشیاری،توطئه ی دشمنان را خنثی خواهد کرد. حکم جهاد در مبارزه با تکفیری ها تنها نمونه ای از"هشیاری و زمان شناسی" مرجعیت در عراق است. https://eitaa.com/joinchat/4105306129C00da37c75a
هدایت شده از سُـلَّـمْ | نردبان
♦️ مردم افغانستان، تمام. 🌐 Sollam.ir وبگاه سُلَّم 🔷 در فضای افغانستان با دو جبهه بندی مواجه هستیم که یکی(طالبان) ریشه در استبداد و دیگری(احمدمسعود) امید به استعمار(دول غربی) دارد. 🔸 ما در این جبهه بندی فتنه خیز طرفدار مردم مظلوم افغانستان(اقوام مختلف) هستیم، مردمی که سالها قربانی استعمار و زخمی استبداد هستند. 👤 حسین کاوه ✍️ #️⃣ 🆔 Eitaa.com/joinchat/728039441C2e847df137
هدایت شده از روزنه
/ یادداشت نخست [سلسله یادداشت هایی از زندگانی و مبارزات سیاسی شیخ فضل الله٬ به مناسبت سالگرد شهادتش] شیخ و نهضت تنباکو اختصاصی|| علی احسان‌زاده @rozaneebefarda 🔻🔻🔻 🔹شیخ فضل‌الله نوری در سوم دی 1222 ه‍.ش در روستای لاشَک در منطقه‌ی نور و کجور مازندران از خاندانی عالم‌پرور متولد شد. ، دایی و بعدها پدرزن شیخ٬ از همین خاندان است. 🔹او پس از تحصیلات ابتدایی و مهاجرت به عتبات، در محضر بزرگانی چون و به علم‌آموزی پرداخت و پس از هجرت به (در سال 1291 ه‍.ق)٬ از اولین کسانی بود که به وی ملحق شد. 🔹میرزای بزرگ در محرم 1303 ه‍.ق شیخ فضل‌الله را راهی کرد و اندوهگینانه به او گفت: «شیخ فضل‌الله! تو جانِ عزیزِ منی، و من با ارسال تو، دارم پاره‌ی تنم را از خود دور می‌کنم؛ ولی چه کنم، حفظ کیان اسلام و استقلال ایران در این شرایط حساس، به وجود کسی چون احتیاج دارد...» (اندیشه سبز، زندگی سرخ، ص 77) 🔹شیخ که از بزرگ‌ترین شاگردان میرزا به حساب می‌آمد به سرعت در ، جایگاهی رفیع یافت به گونه‌ای که «در مجلس درس او ششصد نفر طلبه حاضر می‌شد» و محکمه‌ی او به تدریج به مهم‌ترین طهران بدل گردید. و محضرش «محضری پردرآمد» بود «که تمام عقود و معاملات عمده‌ی شهر در آن صورت» می‌گرفت. (کالبدشکافی چند شایعه درباره شیخ فضل الله نوری، ص 17) 🔹در در 1309 ه‍.ق که «نفوذ و سلطه‌ی و نفوذ پردوام مذهب در دل و جان بیست کرور نفوس ایرانی، طعم تلخ شکست را به» و «چشانید و نشان داد که قدرتی مافوق امپراطوران روس و انگلیس هم وجود دارد... شیخ فضل‌الله نوری در طهران کباده‌ی ریاست می‌کشید و در صف پیشوایان روحانی مشوّق و محرک مردم در مخالفت با امتیازنامه‌ی رژی بود.»(خاطرات احتشام‌السلطنه، ص 573) 🔹همو بود که مردم را در حمایت از میرزا حسن آشتیانی شوراند و نیز در تبیین جایگاه این حکم، نوشت. 🔹نامه‌ها از سامرا خطاب به شیخ فضل الله می‌رسید و در نهایت الغای آن حکم از سوی میرزای شیرازی٬ به‌واسطه‌ی او به مردم ابلاغ شد. 🔹جایگاه شیخ نوری در چنان بود که پس از مرگ در 1313 ه‍.ق، جلوس خود بر تخت را توسط او به مردم اعلان داشت و مردم طهران را تا رسیدن خود، بدو سپرد. @rozaneebefarda [ادامه دارد....]
📌بنجامین نورتون، روزنامه‌نگارِ لاتین‌تبار: 🔹تحقیقات علمی نشان می‌دهد که استعمار منجر به مرگ ۱۶۵ میلیون نفر در هند از سال ۱۸۸۱ تا ۱۹۲۰ شده است. 🔸 ۱۶۵ میلیون هندی که فقط به‌دلیل غرب مرده‌اند. 🔹این یکی از بزرگترین بحران‌های مرگ و میر ناشی از سیاست در تاریخ بشر است. 🔺barahoot_tv1 🔴 👇 @bidariymelat
هدایت شده از 💯 جنایات غرب
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🇫🇷🇫🇷 فخر فرانسه 🎦 وقتی «تصویر» پرده از چهره‌ی کریه تمدن غرب برمی‌دارد ⭕️ لومیر (مخترع سینما): این فیلم فخر فرانسه و نماد شکوه و سخاوت ماست. 🔸 زن فرانسوی برای کودکان مستعمره هندوچین (مشتمل بر نواحی ویتنام و کامبوج) غذا می‌پاشد.. درست مثل مرغ و خروس. ‼️ لومیر این تصویر را به‌عنوان فخر کشور استعمارگر فرانسه و به‌عنوان نمادی از شکوه و سخاوت این کشور ثبت و ضبط کرده است. 🔸 این تصویر که در اواخر قرن نوزدهم به ثبت رسیده شاید عجیب و شگفت‌آور به‌نظر برسد، اما جهان هم‌چنان بر همین منوال اداره می‌شود. جهان سرمایه هم‌چنان در سرتاسر کره خاکی مستعمره می‌گیرد و با انسان همان‌طور رفتار می‌کند که در این تصویر نمایان است.. 💠 Enfants annamites ramassant des sapèques devant la pagode des dames | Catalogue Lumière 🌐 https://catalogue-lumiere.com/enfants-annamites-ramassant-des-sapeques/ 🔴 چهره واقعی غرب مدعی حقوق بشر در ✅ کانال جنایات غرب 💯 https://eitaa.com/joinchat/1781727232C57b3ed8c49
حکمای قدیم اصطلاحی دارند به نام «». در بعضی حیوانات مانند خرگوش اینگونه است که وقتی با حیوان درنده‌‏ای که او را شکار می‌کند- مثلا با شیر- روبه‌رو می‌شود اگر شیر چشم در چشمش بیندازد این حیوان مستسبَع می‌شود. یعنی همه‌چیز خود را، اراده و فکر خود را از دست می‌دهد؛ فکر فرار کردن، فکر اینکه این خورنده من است و اگر من به طرف او نزدیک شوم مرا می‏‌بلعد به‌کلی از ذهن این حیوان بیرون می‌رود؛ سر جای خودش می‌ایستد بلکه خودش به طرف او می‌آید. قدرت فرارکردن از او سلب و به زمین میخکوب می‌شود. این را می‌گویند خودباختگی، از دست دادن خود، از دست دادن روحیه و از دست‌دادن اعتماد و ایمان به خود. 🔸🔹🔸🔹🔸 گاهی یک جامعه در مقابل جامعه دیگر خودش را می‌‏بازد، خودباخته می‌شود، مستسبَع می‌شود. گاهی یک جامعه جامعه دیگر را از روی زرنگی با عواملی که دارد خودباخته می‌کند. نیرنگ بزرگ با کشورهای مستعمره و کشورهای استعمارزده همین است، کوشش می‌کند که کشور استعمارزده اعتماد و ایمان به خودش و ایمان به حیثیت خودش را از دست بدهد؛ به فرهنگ خود، دین خود، ملیت خود، کتاب‌های خود، پیشوایان خود، به تاریخ گذشته خود و به هر چه که دارد بی‌اعتقاد شود، بگوید همه آن هیچ و پوچ بوده، ما که چیزی نیستیم، ما که هیچ هستیم، هر چه هست آن‌ها هستند. این بزرگ‌ترین نیرنگ استعمار است. برش‌هایی از کتاب آینده صفحه ۱۳۵ الی ۱۴۰، به قلم استاد شهید مرتضی مطهری. 🆔https://eitaa.com/emamsadegh_ir
هدایت شده از سُـلَّـمْ | نردبان
♦️ پس‌رفته‌های پیشرفته نما! 🌐 www.sollam.ir وبگاه سُلَّم 🔹 آن سمتی که تمدن غرب به سمت آن پیش رفته است از منظر نظام معرفتی و ارزشی ما یعنی دین مبین اسلام، عین پس‌رفت است. 🔸 ضمن اینکه بخش مهمی از پیشرفت ظاهری و مادی تمدن غرب نیز حاصل سال‌ها غارت و استعمارهای گوناگون کشورهای دیگر است. 🔺 رسوایی‌های پی در پی و شتاب گرفتن افـول تمدن غـرب! 👤 حسین کاوه ✍️ #️⃣ 🆔 @SOLLAM 👈 عضو شوید ✌️
هدایت شده از جهاد تبیین ✌️
📜برگی از داستان قسمت پنجاه و یکم: پسر گم شده آقای وارد «وارد» سفیدپوستی بود که در ایالت نیومکزیکو زندگی می‌کرد و با یک زن سرخ پوست ازدواج کرده بود. آنها صاحب پسری شده بودند که روحیه ی سلحشوری و عشق به آزادی را از مادرش به ارث برده بود. «وارد» وقتی رفتارهای پسرش را می‌دید که به سرخ پوست‌ها بیشتر شبیه است تا سفیدها به شدت خشمگین می‌شد و تا جایی که از نفس می‌افتاد پسرش را کتک می‌زد. در یکی از روزها وارد، درحالی که شراب زیادی خورده بود و بر خودش مسلط نبود، به خانه آمد و همین که چشمش به پسرش افتاد، شروع به بهانه گیری کرد و بعد به جان او افتاد.کتک‌های وارد آن قدر خشن و وحشیانه بود که پسر دورگه اش مجبور شد خودش را از خانه بیرون بیندازد و پا به قرار بگذارد. هنگامی‌که وارد به خودش آمد متوجه شد که پسرش همراه چند رأس از دام‌هایش گم و گور شده است. وارد فوراً به سراغ سربازان رفت و به آنها گفت « کوچیزه » رئیس سرخ پوستان « چیریکا هوا » پسرش را همراه چند رأس دام دزدیده است. ارتش، ستونی از سربازان را برای تنبیه کوچیزه و آزادی پسر دورگه آماده کرد. هنگامی‌که خبر به دهکده ی سرخ پوست‌ها رسید کوچیزه، رئیس تنومند سرخ پوست‌ها، تصمیم گرفت با پای خودش به اردوگاه سربازان برود و بی گناهی اش را ثابت کند. کوچیزه با چند نفر از مردان قبیله اش راهی اردوگاه شد و به فرمانده سربازان اعلام کرد که برای مذاکره آمده است. فرمانده از او و مردانش خواست وارد چادر شوند و هنگامی‌که رئیس «چیریکاهوا» را درون چادر دید نتوانست در برابر وسوسه ی دستگیر کردن او مقاومت کند. با اشاره ی فرمانده، سربازان چادر را محاصره کردند و بعد فرمانده به «کوچیزه» گفت که او و همراهانش در اسارت خواهند ماند تا آن پسرو دام‌ها بازگردانده شوند. هنوز حرف فرمانده تمام نشده بود که کوچیزه کاردش را بیرون کشید، چادر را پاره کرد و از آن بیرون پرید. سربازان که ناگهان این سرخ پوست قوی هیکل و بلند بالا را در مقابل خود دیده بودند، بی اختیار خود را کنار کشیدند و راه را برای او باز کردند. کوچیزه گریخت، اما پارانش در دست سفیدها اسیر بودند. مدتی بعد مجبور شد سه سفیدپوست را گروگان بگیرد تا آنها را با دوستانش معاوضه کند؛ اما فرمانده حاضر به مذاکره نبود. او اصرار می‌کرد که کوچیزه باید گروگان‌ها، پسر آقای وارد و دام‌ها را فوراً آزاد کند. کوچیزه از سماجت سفیدها که بدون هیچ مدرکی او را به دزدیدن آن پسر متهم می‌کردند، به تنگ آمده بود. سرانجام دستور داد تا هر سه گروگان را بکشند. فرمانده سربازان هم هرشش اسیر سرخ پوست را به دار آویخت و سربازانش را برای جنگ با قبیله چیکاهوا به راه انداخت که بیش از ده سال طول کشید و از آنجا به نیومکزیکو و آریزونا هم کشیده شد. این نبردها به «جنگ‌های کوچیزه» معروف شد و سفید پوست‌هایی که حاضر نشده بودند درباره ی حرف‌های آقای « وارد » به درستی تحقیق کنند سربازان بسیاری را در این جنگ‌ها از دست دادند. کوچیـزه هـم پس از ده سال جنگ و گریز به دام افتاد و اعدام شد؛ اما مقاومت جانانه ی قبیله ی او به یکی از طولانی ترین پایداری‌ها در برابر سفیدپوستان تبدیل شد. ارتش آمریکا که مجبور شده بود برای غلبه بر قبیله ی چیریکاهـوا از مردان غیر نظامی‌هم استفاده کند؛ برای تشویق آن‌ها جوایزی را تعیین کرده بود هرکس پوست سـر مـرد سرخ پوستی را به سربازان تحویل می‌داد، چهل دلار جایزه می‌گرفت. پوست سر زن‌ها یا سرخ پوستهای زیر دوازده سال هم بیست دلار جایزه داشت ! ریشه ی سرخ پوستان چیریکاهوا به این صورت از خاک آمریکا کنـده شـد؛ اما هیچ کس خبـری از پسر گم شده ی آقای «وارد» پیدا نکرد. 📚سرگذشت استعمار ، ج 5 ص 74 ┏━━ °•🖌•°━━┓ @jahad_tabein ┗━━ °•🖌•°━━┛
📜برگی از داستان قسمت پنجاه و دوم: سرنوشت کاپیتان جک دولت آمریکا همواره از سرخ پوست‌ها می‌خواست که (متمدن) شـوند. شکار را کنار بگذارند و به کشاورزی بسنده کنند. از پراکندگی در دشت‌ها دست بردارند و در شهرها ساکن شوند، مسیحی شوند، مثل سفیدپوستها لباس بپوشند و ازهمان کالاهایی که آنها مصـرف می‌کنند، استفاده کنند. در ایـن صـورت هیچ مشکلی پیش نخواهد آمد، درگیری‌ها تمام خواهد شد و آرامش به زندگی سرخ پوست‌ها بازخواهد گشت. این درخواست‌ها به گوش نوجوان سرخ پوستی به نام «کینت پـواش» هم می‌رسید. او در قبیله ی «مودوک» در کالیفرنیا زندگی می‌کرد و پدرش رئیس قبیله بود. پدر کینت پواش حرف‌های سفیدها را باور نمی‌کرد، آن‌ها را اشغال گروخائن می‌دانست و دائم تکرار میکرد از روزی که در کالیفرنیا طلا پیدا شده است، قبیله‌اش ساعتی را هم در آرامش نگذرانده‌اند. بالاخره پدر در جنگی با سفیدها کشته شد و کینت پواش به ریاست قبیله رسید. کینت پواش به عنوان رئیس قبیله به مناطق سفید پوست نشین سفر کرد تا با آنها به صلح برسد. کینت پـواش عاشق لباس‌های سفیدپوستان بود او از خانه‌های آنها و درشکه‌هایی که سوار می‌شدند و به گردش می‌رفتند. خوشش می‌آمد. افراد قبیله مودوک دوستان خوبی در شهر ایرکا پیدا کردند، به مسیحیت گرویدند. سفید پوست‌ها کینت پواش را که حالا مثل همه ی آن‌ها مسیحی بود «کاپیتان جک» نامیدند. پس از مدتی نمایندگانی از دولت به قبیله ی مودوک آمدند و به کاپیتان جک قول دادند اگر به قرارگاه محصوری در شمال کالیفرنیا بروند به هر خانواده، به اندازه کافی زمین کشاورزی، داده خواهد شد. کاپیتان جک به نمایندگان دولت تأکید می‌کرد که آن‌ها مسیحی شده اند و تمام شرط‌های دولت را برای « متمدن » شدن پذیرفته اند؛ پس سفیدها هم باید آن‌ها را راحت بگذارند. اما نمایندگان دولت اصرار داشتند که سرخ پوست‌ها زمانی واقعاً متمدن خواهند شد که زمین‌هایشان را به دولت واگذار کنند! بالاخره کاپیتان جک قرارداد را امضا کرد و قبیله ی مـودوک راهی قرارگاه «کلامات» در شمال کالیفرنیا شد. از خوارباری هم که دولت وعده داده بود خبری نمی‌شد؛ درحالیکه نمایندگان دولت لباس و خواربار کلامات‌ها را تأمین میکردند. کاپیتان جک متوجه شد که فریب خورده است. افراد قبیله اش گرسنه بودند، او نمی‌توانست شاهد مرگ کودکان قبیله باشد. جک دستور داد که قبیله از قرارگاه خارج شوند. آن‌ها به طرف دره ی «لاست ریور» که زمانی در آنجا زیسته بودند رفتند تا شکار کنند، ماهی بگیرند و از ریشه گیاه «کاماس» غذا درست کنند. سفید پوستانی که در دره «لاست ریور» صاحب مزرعه بودند نمی‌توانستند سرخ پوستها را در اطراف خود ببینند و به دولت شکایت کردند. مقامات دولتی برای جک پیغام فرستادند که به قرارگاه کلامات بازگردد. جک پاسخ داد که بهتر است قرار گاهی به آن‌ها اختصاص یابد. دفتر امور سرخ پوستان این درخواست را منطقی تشخیص داد، اما صاحبان مزارع حاضر نبودند حتی یک وجب از دره را به سرخ پوستان بدهند. دولت بار دیگر به قبیله ی «مودوک» دستور داد که به قرارگاه کلامات بازگردد. جک زیر بار نرفت. یک هنگ سواره نظام از دژ کلامات بیرون آمد و به طرف دره ی لاست ریور به راه افتاد تا قبیله ی مودوک را به زور به قرارگاه برگرداند. سربازان چادرهای سرخ پوستان را محاصره کردند و سرگرد جکسن، فرمانده هنگ، به جک اعلام کرد که از طرف «پدر همه» یا همان رئیس جمهور آمریکا مأمور است که آنها را به کلامات بازگرداند و سپس از جک خواست تفنگش را روی بسته ی علفی که جلوی پاهایش بود بگذارد. جـک مخالفتی نکرد و از بقیه ی سرخ پوست‌ها هم خواست تفنگشان را کنار تفنگ او بگذارند. افراد قبیله از دستور سرپیچی نکردند و تفنگ‌هایشان را کنار تفنگ او گذاشتند؛ تنها یک نفر حاضر نشد سلاحش را تحویل دهد. مرد سرخ پوست به طرف آن‌ها شلیک کرد و یکی از سربازها را از پا درآورد. سرگرد جکسن فرمان تیراندازی را صادر کرد. چند مرد سرخ پوست روی زمین افتادند و زن‌ها و کودکان پا به از فرار گذاشتند. سربازان اجازه ندادند سرخ پوست‌ها بیش از این دور شوند. آن‌ها را دوباره گرد آوردند و درحالی که جک و سه نفر دیگر را به زنجیر کشیده بودند به طرف دژ کلامات به راه افتادند. جک و سه سرخ پوست دیگر در دادگاه به جرم آدمکشی محاکمه شدند. درحالیکه دادگاه در حال بررسی ماجرا بود، سربازان در بیرون ساختمان در حال برپا کردن دار بودند؛ هیچکس در تشریفاتی بودن محاکمه شک نداشت. کاپیتان جک به سرعت به دار آویخته شد. شب بعد از اعدام جسدش را مخفیانه از گور بیرون آوردند و به ایرکا بردند؛ شهری که در آنجا عاشق تمدن سفیدها شده بود. دوستان سفیدش که روزی او را به مسیحیت دعوت کرده بودند، جسدش را مومیایی و به پایتخت منتقل کردند. در آنجا جسد را به نمایش گذاشتند؛ هرکس که به تماشا می‌آمد باید ۱۰ سنت می‌پرداخت. 📚سرگذشت استعمار
برگی از داستان قسمت شصت و چهارم: عاقبت ولگردی و گدایی سرمایه داران برای پیشرفت بیشتر مایل بودند همه مردم یا در کشتزارها و چراگاه ها به کار مشغول باشند و یا در کارخانه ها. حکومت هم که به پول این ثروتمندان نیاز داشت به جان افراد بیکار و ولگرد افتاد. « قانون مجازات ولگردان » که در انگلستان تصویب شده بود،تأکید میکرد که اگر شخص تندرستی به ولگردی مشغول شد،پلیس او را دستگیر خواهد کرد و روی سینه اش به شکل حرفV داغی زده خواهد شد. این شخص ولگرد به یکی از اهالی محل سپرده خواهد شد تا به مدت دو سال برای او بردگی کند و تنها آب ، نان و آشغال گوشت بخورد. اگر پس از این مدت باز هم ولگردی میکرد.روی پیشانی اش با حرف S داغ زده می شد و برای همه عمر به بردگی محکوم می شد. در قانون دیگری حکم شده بود که افراد بیکار را پشت. ارابه ها ببندند و به آن ها تازیانه بزنند و بعد حلقه های آهنین و سنگینی را روی گردن هاشان بیندازند. قانون دیگری که علیه گداها تصویب شده بود،آن ها را به سوزاندن و سوراخ کردن گوش راستشان تهدید میکرد و اگر باز هم گدایی میکردند، اعدام می شدند. تمام این قوانین برای بیشتر شدن تعداد کارگران و پایین ماندن میزان دستمزدها تصویب می شد. در فرانسه کسانی که شغلی نداشتند باید بین اخراج از کشور و پاروزنی یکی را انتخاب میکردند. حکومت هلند و فرانسه برای یافتن افرادی که کار پاروزنی درکشتی ها را انجام می دادند « سازمان شکار ولگردان » را تأسیس کردند. آنها حتی دادگاه ها را مجبور می کردند تا برای جرم های کوچک هم مجازات پاروزنی را تعیین کنند. کارخانه دارها حتی کودکان را به کار در کنار دستگاه های عظیم وامی داشتند. در بلژیک صنعت توربافی کاملاً در دست بچه ها بود و استخدام دخترانی که بیش از دوازده سال سن داشتند در این صنعت ممنوع بود. کودکان دستورهای کارفرمای خود را به آسانی قبول می کردند. یک سوم تا یک ششم بزرگ ترها حقوق می گرفتند و حتی گاهی غذای ناچیزی که در کارخانه ها می خوردند دستمزدشان محسوب می شد. در انگلستان بسیاری از سازمان های خیریه که برای حمایت از کودکان ساخته شده بودند این بچه ها را به کارخانه داران می فروختند. کارخانه های «لانکشایر» پر بود از چنین کودکانی،رئیسان این سازمان های خیریه به بچه ها می گفتند مردان و زنانی مهربان در کارخانه انتظارشان را می کشند. به آنها گوشت بریان و مسقطی آلو می دهند. آن ها را بر اسب های خودشان سوار خواهند کرد و به آنها ساعت های طلایی و پول خواهند داد. در « بیرمنگام » بچه های هفت ساله وارد کارخانه می شدند؛ اما در شمال و جنوب غربی انگلیس کودکان پنج ساله و حتی چهار ساله هم در کنار دستگاه های ریسندگی به کار گرفته می شدند. هنگامی که در سال ۱۷۹۶ میلادی کارخانه دارها به دولت اعلام کردند که نمی توانند مالیات های جدید را بپردازند دولت انگلستان پاسخ داد:« کودکان را به کار گیرید تا هزینه هایتان کاهش یابد.» کار بچه ها در کارخانه ها ۱۲ تا ۱۸ ساعت طول میکشید. کارخانه داری که فقط به مدت ۱۳ ساعت از ۶ صبح تا ۷ عصرا ز بچه ها کار میکشید «یک کارفرمای مهربان و انسان دوست » به شمار می رفت. گاهی بچه ها از خستگی به خواب می رفتند و انگشت هایشان زیردستگاه قطع می شد. محیط کارخانه ها هم آلوده بود و بهداشت در آن ها رعایت نمی شد. پنجره ها باریک و تقریباً همیشه بسته بود. گردی که از بسته های پاک نشده پنبه بلند می شد بچه ها را به بیماری های تنفسی دچار می کرد. در سال ۱۷۸۴ میلادی در شهر منچستر که بزرگ ترین کارخانه های پارچه بافی جهان در آن قرار داشت یک بیماری عجیب بسیاری از بچه های کارگر را از پا درآورد. این بیماری تب کارخانه نام داشت. 📚سرگذشت استعمار ، ج6ص66 ┏━━ °•🖌•°━━┓ @jahad_tabein ┗━━ °•🖌•°━━┛
برگی از داستان قسمت شصت و پنجم: کندوی غُرغُرو تب پولدار شدن بیشتر مردم اروپا را گرفتار کرده بود. همه در رؤیا می دیدند که روزی سرمایه دار بزرگی می شوند و کارخانه و بانک تأسیس میکنند. این تب به جان نویسندگان و اندیشمندان اروپایی هم افتاد. گروهی از این نویسندگان با نوشتن کتاب هایی پول پرستی و حرص و ولع برای ثروتمند شدن را به عنوان کارهایی خوب و شایسته ستایش می کردند. و دسته دیگری از این نویسندگان در کنار نوشتن آثار ادبی و علمی وقت زیادی را به پولدار شدن اختصاص می دانند ، پزشک انگلیسی، از افراد گروه اول بود. مندیول در سال ۱۷۰۵ کتابی را به نام«کندوی غرغرو» منتشر کرد. این کتاب فقط ده صفحه داشت و در آن زندگی انسان ها در جامعه با زندگی زنبورها در کندو مقایسه شد بود. مندیول نوشته بود که موفقیت یک کندو به خاطر اخلاق های زشت و ناشایست تک تک زنبورهاست. هر زنبوری حریص است و سعی میکند تا جایی که می تواند از شیره گلها تغذیه کند و عسل بسازد. هر زنبوری خشن و جنگجوست و به کسی که کوچک ترین مزاحمتی برای او فراهم کند، رحم نمیکند. زنبورها در حالت جمعی هم ستیزه جو و وحشی هستند. مندیول سپس به جامعه انسان ها اشاره کرده بود و ثروت و قدرت هر کشور را وابسته به رفتارهای ناشایست مردم آن دانسته بود. او نوشت فرض کنیم سودجویی،خودخواهی،نادرستی و جنگ طلبی به پایان برسد. مردم فقط به اندازه سیر شدن غذا بخورند و فقط لباس هایی را بپوشند که آنها را از سرما حفظ می کند و هیچ تجملی در آن ها نباشد. فرض کنید که این مردم یکدیگر را فریب ندهند ، به همدیگر آزاری نرسانند،بدهی های خود را سر وقت بپردازند و از وسایل تجملی و زینتی استفاده نکنند. در چنین وضعی وکیل ها و قاضی ها از گرسنگی خواهند مرد، هیچکس به دوردست سفر نخواهد کرد، هیچ سرزمین تازه ای کشف نخواهد شد،هیچ معدن طلا و نقره ای کاوش نمی شود، هیچ اختراعی صورت نمی گیرد و هیچ کالای تفریحی و زینتی تولید نمی شود. برنارد مندویل تاکید کرده بود کسانی که سودجوی دیداری،حرص،خودخواهی و جنگ طلبی را زشت می شمارند آدم های غرغرویی هستند که می خواهند جلوی پیشرفت جامعه را بگیرند. آقای پزشک کتاب ده صفحه ای خود را در سالهای ۱۷۱۴ و ۱۷۲۳ میلادی گسترش داد و در دو جلد منتشر کرد. این بار نام کتاب « داستان زنبورها » بود و در دو کشور گستان و فرانسه منتشر شد. نسخه های زیادی از کتاب در هر دو کشور به فروش رفت. برای مردم جالب بود که کسی ولع آن ها را برای رسیدن به پول با کلماتی زیبا ستایش کند:« تنها با حرص زدن بیشتر ثروتهای هنگفت به وجود می آیند و در سایه همین ثروت فراوان،آثار هنری برجسته مندیول نوشت:« عشق به تجمل یا دلبستگی به هر چیزی که بیشتر از نیاز روزانه ماست پایه تمدن و صنعت اروپاست». انگار اروپاییان به کسانی نیاز داشتند تا همه ستم ها ، نیرنگ سازی ها و آزمندی هایی را که در این سالها از آنها سرزده بود با واژه هایی آراسته به عنوان رفتارهایی عادی توضیح دهند و عذاب وجدان آنها را اندکی کاهش دهند. 📚سرگذشت استعمار ، ج 6 ص70 ┏━━ °•🖌•°━━┓ @jahad_tabein ┗━━ °•🖌•°━━┛
اسلحه مخرب شایعه شاید اکثر مردم خطرناک ترین سلاح بشر را بمب اتم می‌دانند ولی در سال ۱۹۹۴ مشخص شد خطرناکترین سلاحی که بشر ساخته شایعه است! در سال ۱۹۹۴ دروغی که فرانسوی‌ها در روآندا شایع کردند باعث شد در طول ۳ماه، ۸۰۰ هزار نفر قتل عام شوند! عددی که با حساب کشته‌های بعدی به ۱ میلیون نفر رسید! کشور روآندا حدود ۱۰میلیون نفر جمعیت داشت که ۸۰ درصد آن هوتو و ۱۵درصد توتسی بودند. این دو قوم به خوبی کنار هم زندگی می‌کردند ولی پس از استعمار آنها توسط بلژیک و فرانسه، با شیوه اختلاف بینداز و حکومت کن میان این دو قوم اختلاف افتاد، استعمار تصمیم گرفت در شناسنامه‌ها قید کند که چه کسی توتسی است و چه کسی هوتو. مدت‌ها این دو قوم به واسطه تحرکات استعمارگران با هم درگیر بودند که بعد از سال ۱۹۹۳ و تعیین جمهوری، به علت بیشتر بودن قوم هوتو، رئیس جمهور از قوم هوتو انتخاب شد! در سال ۱۹۹۴ هواپیمای حامل رئیس جمهور رواندا که از قوم هوتو بود توسط موشکی ناشناس سرنگون شد! قوم توتسی که اساسا امکانات این کار را هم در اختیار نداشت این ماجرا را تکذیب کرد ولی کار از کار گذشته بود! با حمایت تسلیحاتی فرانسه، افراطی‌های قوم هوتو شروع به نسل کشی کردند تا کل یک و نیم میلیون جمعیت توتسی را ریشه‌کن کنند! نسل کشی روآندا یکی از تاریک‌ترین ماجراهای قرن بیستم است که در آن حدود ۹درصد از کل جمعیت روآندا کشته و ۲۰ درصد از جمعیت آواره شدند! همه این جمعیت را یک اسلحه تارومار کرد: شایعات استعماری! آری! دشمن روی جهل مردم و غفلت مسوولین حساب ویژه‌ای باز کرده است 🆔https://eitaa.com/emamsadegh_ir
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📹 نماهنگ | نقشه حجاب ممنوع، فکر استعماری، سرنیزه رضاخانی ✏️ رهبر انقلاب: شخصیتهای فرهنگی معروف زمان رضا شاه، مثلاً علی اصغر حکمت -اینها چهره‌ها هستند دیگر- در قضیه‌ی کشف حجاب نقش ایفا کردند، نقش استعماری ایفا کردند، یعنی آن پشت جبهه‌ی حقیقی رضا شاه اینها بودند. رضا شاه تفنگ دستش بوده و اینها کسانی بوده‌اند که فکر می‌ساختند و به رضا شاه جهتگیری می‌دادند که او تفنگ را کجا به کار ببرد. به نظر من این شخصیتهای فرهنگی خیلی مؤثرند، چهره‌های اینها شناخته بشود. رضاخان فقط یک سفر خارجی رفت و آن هم به ترکیه بود در زمان آتاترک. آنجا زنهای بی‌حجاب را‌ آوردند به او نشان دادند. ✏️ ایده‌ی بی‌حجابی را به او تزریق کردند و بعد این دُور و بری‌هایش گفتند راه تمدن و اینها همین کاری است که آتاترک کرده و از آن وقت او به فکر فرو رفت و مقدماتش را شروع کرد. بعد ۱۳۱۴ دیگر اجباری شد اما قبلاً چیزهای دیگری بود.» ۱۳۹۶/۰۱/۰۸ 🗓 ۱۷ دی‌ماه، سالروز تصویب قانون استعماری کشف حجاب در سال ۱۳۱۴ 🆔https://eitaa.com/emamsadegh_ir
🔴سران قوا چهار نفرند ✍ کارشناس مسائل سیاسی و استراتژی 🔹تیتر یادداشت درخصوص سران قوا که درحال حاضر درجمهوری اسلامی ایران سه گانه است، به این معناست که بایک نگاه راهبردی و امنیتی باید به مرحله‌ای برسیم که وقتی سران قوا جلسه‌ای برقرار می‌کنند، به جای سه نفر، چهارنفر باشند. 🔸️یعنی درکنار قوای مجریه، قضائیه و مقننه، قوه چهارم بنام و هوش مصنوعی هم قراربگیرد. به صورت کاملا مشخص آمریکا و چین قوه چهارم را دارا هستند و در آمریکا اتفاقا یک ژنرال چهارستاره رئیس قوه چهارم (مجازی) است. 🔹️کارکرد قوه چهارم گاهی فراتر و فراختر از قوای دیگر سه گانه است، مثلا کارکرد امنیتی، فرهنگی، اقتصادی و تجاری، دیپلماتیک، تفریحی و فراغتی و... 🔸️کلیک واحدپول در فضای مجازی است، به این معنا که یک کلیک 5 تا 20 سنت ارزش مالی دارد.«کارکرداقتصادی فضای مجازی» 🔹️جولیان آسانژ «مدیرسایت بین المللی ویکی لیکس» میگوید اپ‌های انگلیسی آمریکایی مانند ایستاگرام و واتس آپ و... یک ابزار فوق و استفاده از این ابزار به معنای استفاده یک رزمنده در جنگ از بی‌سیم جبهه حریف و دشمن است چرا که هیچ رزمجوی عاقلی از بی‌سیم دشمن استفاده نمی‌کند. 🔸️ «جاسوس فراری سازمان سیا» هم در گفتگوی منتشرشده خبر از سرقت میلیاردها بسته محرمانه و سری اطلاعاتی از طریق فضای مجازی درکشورهای مختلف و حتی ایران توسط سازمان‌های جاسوسی آمریکایی و غربی را داد. 🔹️آمریکا و نظام سلطه جهانی منهای استعمار دیجیتال و فاقد قدرت و هژمون برتر می‌باشد. درحال حاضر آمریکا در کشورهای مختلف بویژه کشورهای حاشیه خلیج فارس مانند: اردن ۳هزارنیروی نظامی عربستان ۵هزار امارات ۵هزار قطر ۱۳هزار بحرین ۹هزار کویت ۲۳هزار و... دارد. 🔸️و ازطرف دیگر فقط در اپیلیکیشن «اینستاگرام، فیس بوک و واتساب» یک و نیم میلیارد کاربر و فالور را داراست که می‌تواند روی آن‌ها اثر روانی، تربیتی، فرهنگی، امنیتی و حتی تجاری و اقتصادی داشته باشد. 🔹️مارک زاکربرگ مدیرعامل متا «ایستاگرام و واتساب» یک یهودی آمریکایی و عضو انجمن فراماسونر «درجه۳۳» است. بسیارمتعصب نسبت به رژیم صهیونیستی تا جایی که می‌گوید اصرار دارم کارمندان شرکت من اسرائیلی باشند. تاجایی که شیمون پرز این فرد را یهود نامید. 🔸️ آمریکایی نوشت: تمام قدرت و سلطنت آمریکا به تسلط بر یک محوطه 10سانتی بین دوگوش «ذهن انسان‌ها» است؛ یعنی مجازی نه تصرف میلیون کیلیومترمربع. 🔹️ایران کبیر و نظام اسلامی نیاز شدید به دارد و در آینده کسانی می‌توانند تمدن ساز باشند که ابزارهای مهم جهانی شدن را دراختیارداشته باشد «ابزار فضای مجازی، هوش مصنوعی» و به همین دلیل نمیتوان درسطح وزارت‌خانه در حوزه فضای مجازی قانع بود، بلکه به دلیل اهمیت سنگین باید تبدیل به یک قوه «مجازیه» در کنار قوای سه گانه دیگر گردد تا حکمرانی مجازیه محقق شود. https://eitaa.com/joinchat/910361170C995d479438