عشق بودی و به اندیشه سرایت کردی
قلبْ با دیدنِ تو شورِ #تپیدن دارد
وصلِ تُو خواب و خیال است ولی باور کُن
عاشقی بیسر و پا عزمِ #رسیدن دارد
اولِ قصهی هر عشق کمی تکراریست
آخرِ قصهی #فرهاد شنیدن دارد
#کاظم_بهمنی
🖼 کوهِ بیستون
@jargeh
مرا به خَلْسه میبرد حضور ناگهانیات
سلام و حالپُرسی و شروع خوش زبانیات
فقط نه کوچه باغِ ما فقط نه اینکه این محل
احاطه کرده شهر را شعاع مهربانیات
دوباره عهد میکنی که نشکنی دلِ مرا
چه وعدهها که میدهی به رغمِ ناتوانیات
جواب کن به جز مرا صدا بزن شبی مرا
و جای تازه باز کُن میان زندگانیات
بیا فقط خبر بده مرا قبول کردهای
سپس سر مرا بِبَر به جای مژدگانیات
#کاظم_بهمنی
@jargeh
تا تو بودی در شبم، من ماهِ تابان داشتم
روبروی چَشمِ خود چشمی غزلخوان داشتم
حال اگرچه هيچ نذری عهده دارِ وصل نيست
يک زمان پيشامدی بودم که امکان داشتم
ماجراهايی که با من زيرِ باران داشتی
شعر اگر میشد قريبِ پنج ديوان داشتم
بعد تو بيش از همه فکرم به اين مشغول بود
من چه چيزی کمتر از آن نارفيقان داشتم؟!
ساده از «من بیتو میميرم» گذشتی خوبِ من!
من به اين يک جملهی خود سخت ايمان داشتم
لحظهی تشييعِ من از دور بويت میرسيد
تا دو ساعت بعد دفنم همچنان جان داشتم!
#کاظم_بهمنی
📘 پیشامد
📌 نشر نیماژ
@jargeh
اجل رسیـد و لَبـش را برابـرم آورد
چهقدر بوسهاش از خستگی درم آورد
#کاظم_بهمنی
@chaame 🪐
@jahannama_life
🔖
زمینشناسِ حقیری تو را رصد میکرد
به تو ستارهی خوبم نگاهِ بد میکرد
کنارت ای گلِ زیبا، شکسته شُد کمرم
کسی که محوِ تُو میشد مرا لگد میکرد!
تو ماه بودی و بوسیدنت، نمیدانی....
چه ساده داشت مرا هم بلندقد میکرد!
بگو به ساحلِ چَشمت که مَن نرفته چهطور
به سمتِ جاذبهای تازه جَزر و مَد میکرد؟
چه دیدهها که دلت را به وعده خوش کردند
چه وعدهها که دلِ من ندیده رد میکرد!
کنون کشیده کنار و نشسته در حِجله
کسی که راهِ شما را همیشه سد میکرد
#کاظم_بهمنی
@jargeh