eitaa logo
برونند زین جرگه هشیارها
273 دنبال‌کننده
193 عکس
27 ویدیو
11 فایل
به نامِ او به یادِ او که مَحبّتش معنی‌بخشِ زندگی است... جُرعه‌های مَحبّت برای مُقیمان و راهیانِ «کیشِ مهر» @mah_jan7 💌 💌 instagram.com/mehdighanbaryan
مشاهده در ایتا
دانلود
بسم الله الرحمن الرحیم
مرا نگارِ نیک‌پی شرابِ مُلکِ ری دهد شراب‌های مُلکِ ری مَرا کفاف کِی دهد بلی کفاف کِی دهد شراب‌ها که وی دهد مگر دو چشمِ مستِ وِی کفایتم زِ مِی دهد @jargeh
سر به سر طومارِ زُلفت شَرحِ احوالِ من است مو به مو فهمیده‌ام این مِصرعِ پیچیده را @jargeh
باز گوید رسمِ عاشق این بُوَد بلکه این معشوق را آیین بوَد چون دلِ عُشّاق را در قید کرد خودنمایی کرد و دل‌ها صید کرد امتحانْشان را ز روی سرخوشی پیش گیرد شیوه‌ی عاشق‌کُشی... ...وان‌که را ثابت‌قدم بیند به راه از شفقّت می‌کند در وی نگاه اندک اندک می‌کشاند سوی خویش می‌دهد راهش به سوی کوی خویش هُدهُدَش را در شبستانِ وصال بَخشد او را هر صفات و هر خصال مُتّحد گردند با هم این و آن هر دو را مویی نگُنجد در میان می‌نیارد کَس به وحدتْشان شکی عاشق و معشوق می‌گردد یکی... 🖊 📚 @jargeh
ما درخت‌افکن نه‌ایم آن‌ها گروهی دیگرند با وجودِ صَد تَبَر یک شاخِ بی‌بَر نَشکَنیم... @jargeh
شیخ را صومعه در رهنِ شراب است امروز بر در می‌کده در چنگ و رُباب است امروز آن‌که در می‌کده دی مُنکرِ مِی نوشان شد در خراباتِ مُغان مَست و خراب است امروز از مِی ای شیخ مرا توبه چه می‌فرمایی توبه موقوف که ایّامِ شَباب است امروز نرگس از غایتِ مستی سَرِ ساغر دارد قدحِ لاله پُر از باده‌ی ناب است امروز من چه خون کرده‌ام ای خونِ مَنَت در گردن چشمِ خون ریز تُو در عینِ عِتاب است امروز بنشین تا نفَسی با تو به هم بنشینیم آخ ای عُمر چه هنگامِ شتاب است امروز بس که دوش ابن حسام از غمِ عشقت بگریست مردم دیده‌ی او غرقه‌ی آب است امروز @jargeh
آن‌جا که کُشتگانِ تُو دَعویِ خون کُنند چَشمِ تُو بَر مَقاله‌ی ایشان گُواه باد... @jargeh
بلبل از شاخ گل افتد به زمین از مستی گر سحر بوی خوشت جانب گل‌زار آرند سخت بی‌چشم تو در عین خمارم، ای کاش یک دو جامم ز در خانه‌ی خمّار آرند... @jargeh
✔️ 📚 لغتنامه [ س َ هََ گ ِ ت َ ] (اِخ) نامِ او حسن‌خان از نُجبای و آباء و اجدادش در آن ولایت معروف و سلسله‌ی ایشان به سرداری و کلانتری مشهور و خودِ او خدمت‌گذار نایب السلطنه بود و منصب داشته است... سرهنگ را طبعی خوش است و گاه به می‌پرداخته؛ از او است: هر کس گفت حلالش نمی‌کنم با چون تویی نشستن و خوردن شراب را (از مجمع الفصحاء ج ۲، ص ۱۸۳) @jargeh
فَغان از آن دو سیَه زُلف و غَمزِگان که هَمی بِـدیـن زِرِه بِـبُـری و بِـدان زِ رَه بِـبَـری @jargeh
تا بر آن عارِضِ زیبا نظَر انداخته‌ایم خانه‌ی عقل به یک بار بَرانداخته‌ایم بر دلِ ما دگر آن یارِ تیر گو: مَیَنداز، که ما خود سپر انداخته‌ایم هیچ شک نیست که: روزی اثری خواهد کرد تیرِ آهی که به وقتِ انداخته‌ایم ای که قصدِ سَرِ ما داری، اگر لایقِ تُست بِپَذیرش، که به پای در انداخته‌ایم به جفا از درِ خود دور مگردان ما را تا بجوییم دلی را که در انداخته‌ایم قدرِ خاکِ درت این‌ها چه شناسند؟ که آن توتیاییست که ما در بَصَر انداخته‌ایم رازِ خود از خَلق نمی‌پوشاند گو: ببینید که ما در انداخته‌ایم 🖼 مزارِ / شهرستان / استان @jargeh
به حرفِ دوستان از دستِ من، دامَن مَکش هر چند به ساحل گُفته‌اند از صحبتِ دریا بپرهیزد @jargeh