eitaa logo
برونند زین جرگه هشیارها
283 دنبال‌کننده
187 عکس
26 ویدیو
10 فایل
به نامِ او به یادِ او که مَحبّتش معنی‌بخشِ زندگی است... جُرعه‌های مَحبّت برای مُقیمان و راهیانِ «کیشِ مهر»
مشاهده در ایتا
دانلود
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔊 راهکارهای استفاده بهینه از زمان ــــــــــــــــــــ کانال پژوهش‌یار: @Pajouheshyar @jargeh
🔃 ✔️ : 3️⃣ در وصل هم کنارِ خیالیم؛ چاره چیست؟! آیینه‌ایم و عـکـس به بَـر می‌کشیم مـا... ✍🏻 🏷️ @jargeh
🔃 ✔️ : 4️⃣ ما پیروِ خیالیم بر آستانه‌ی دوست بـوسِ نهانیِ مـا مُحتاجِ لَب نباشـد ✍🏻 🏷️ @jargeh
مرا به هم می‌ریزد این همه چشم که در چشم‌های توست عجز مرا از پیراهنم بیرون می‌کشد این همه دست که در آستین داری نمی‌آیی می‌روی این‌گونه ماندن را از که آموخته‌ای؟ تعریفِ مرا از بُردباری تغییر می‌دهی و مرا ناتوان‌تر می‌کنی اقیانوسی که در پوستت شناور است ماهی قرمز را به درون می‌کشد چه باید کنم با این همه دریا چگونه تحمّل کنم این سرگردانیِ قرمز را دخالت می‌کنی در بازوهای من دخالت می‌کنی در موهایم دخالت می‌کنی در دمای اتاقم دخالت در ویرانی‌ام هم‌زمان با لب‌هایت شتاب می‌کنی هم‌زمان با مرگم می‌گویی نمی‌توانم نمی‌توانم نمی‌توانم من این فعل را بارها صرف کرده‌ام من بارها نمی‌توانم را در آغوش کشیده‌ام من بارها نمی‌توانم را بوسیده‌ام  من فرزندی از نمی‌توانم دارم ✍🏻 📗 صدای راه پله می‌آید / نشر نیماژ 🌱 @jargeh
آن ساعت که این نظمِ پریشان می‌نوشت طایرِ فکـرش بـه دامِ افـتـاده بـود 💌 @jargeh
✔️ بُرونند زین جَرگه هُشیارها... به نامِ او به یادِ او که مَحبّتش معنی‌بخشِ زندگی است... 💌 جُرعه‌های مَحبّت برای مُقیمان و راهیانِ «کیشِ مهر» https://eitaa.com/jargeh
بعد از تُو در شبانِ تيره و تارِ من ديگر چگونه ماه آوازهای طرح جاری نورش را تكرار می‌كند؟! بعد از تُو من چگونه اين آتشِ نهفته به جان را خاموش می‌كنم؟! اين سينه سوزِ دردِ نهان را بعد از تُو من چگونه فراموش می‌كنم؟ من با اميدِ مهرِ تُو پيوسته زيستم بعد از تُو؟! اين مباد كه بعد از تُو نيستم بعد از تُو آفتاب سياه است ديگر مرا به خلوتِ خاصِ تُو راه نيست بعد از تُو در آسمانِ زندگيم مهر و ماه نيست بعد از من آسمان آبی است آبی مثل هميشه آبی ✍🏻 📚 با خویشتن نشستن، در خود شکستن @jargeh
💔 آیینه‌ی شکسته دیروز به یادِ تُو و آن عشقِ دل‌انگیز بر پیکـرِ خـود پیرهـنِ سَبـز نمـودم در آینه بَر صورتِ خود خیره شُدم باز بند از سرِ گیسویم، آهسته گشودم عطر آوردم بَر سَر و بَر سینه فشاندم چشمانـم را نازکُنان سُرمـه کشانـدم افشان کردم زُلفم را بر سرِ شانه در کُنجِ لَبَم خالی آهسته نشاندم گفتم به خود آن‌گاه صَد افسوس که او نیست تا مات شـود زیـن همه افسـون‌گـری و ناز چون پیرهنِ سبـز ببینـد به تَـنِ مَـن با خنده بگوید که چه زیبا شُده‌ای باز او نیست که در مردُمکِ چشمِ سیاهم تا خیره شود عکسِ رُخِ خویش ببیند این گیسوی افشان به چه کار آیدَم امشب کو پنجه‌ی او تا که در آن خانـه گزینـد او نیست که بوید چو در آغوشِ من افتد دیـوانه‌صفـت عطـرِ دل‌آویـزِ تَـنَـم را ای آینه مُردم مَن از حسرت و افسوس او نیست که بر سینه فشارد بدنـم را من خیره به آیینه و او گوش به من داشت گفتم که چه سان حَل کُنی این مشکلِ ما را بِشکست و فَغان کرد که از شرحِ غمِ خویش ای زن! چه بگویم که شکستی دلِ ما را! ✍🏻 📚 اسیر 🌱 @jargeh
گزارشِ افتتاحِ شعبه‌ی پردیسانِ «پاتوق کتاب قم» رو با طعمِ «نوشتنی جات» بخونید: 🌳 https://eitaa.com/neveshtanijat/3198 @jargeh
🔖 اهالیِ ، می‌تونن بیان تو گفت و گوی امروزمون شرکت کنن: ⁉️ چه‌جوری میشه غزلِ سیصد و نود و سوم شُد؟!! 👇🏻👇🏻👇🏻 🏷 صفحه‌ی شخصیم @jargeh