eitaa logo
آکادمی جریان
606 دنبال‌کننده
3.5هزار عکس
1.2هزار ویدیو
0 فایل
ارائه دهنده دوره های علمی_اموزشی و برگزار کننده رویداد های فرهنگی و جهادی #روانشناسی #زبان_های_خارجه #ورزشی #علمی #تحصیلی #قرآنی #هنری #فناوری #درآمدزایی برداشت مطالب و دلنوشته ها فقط با ذکر منبع🙏 🍀🌻در جریان باشید🌻🍀 @jaryan_ins
مشاهده در ایتا
دانلود
گاهی‌وقتا‌‌به‌شوخی‌می‌گفت درجه‌برای‌آبگرمکن‌‌است.. "به‌درجه‌اعتقادی‌نداشت و‌دنبالش‌‌هم‌‌نمی‌رفت روی‌لباسش‌‌هم‌‌نمی‌زد" می‌گفت‌درجه‌رو‌باید‌خدا‌‌ بده‌تاشهادت‌نصیبت‌بشه‌...♥️ 🌱''!
<💙🚎> وابَستِگے‌بھ‌هرچِیز؎‌براۍ‌انسان ضَرر‌دارھ..! چِه‌انسان‌اون‌و‌داشتہ‌باشہ👀. ‌چہ‌نَداشتہ‌باشہ...! تَنھا‌وابِستِگے‌مـُفید‌دَرعالم، وابستگے‌بہ‌خدا‌و‌اولیاءخداست . . . اگر‌عَلاقہ‌خودمون‌روبِہ‌خُدا‌واولیـٰائش ‌دَرحدِوابستگےبالـٰابِبَریم♥️'! تازھ‌طعم‌زِندِگے‌وعِشق‌‌رومیفَھمیم‌ واز‌تَنھایے‌وافسُردِگےخـٰارج‌میشیم . . !
عیدى‌ماازعلى‌باشد‌به‌دست‌فاطمه مدح‌‌مولا،صحن‌زهرا،زير‌باران‌نجف :)✨
امشب‌ملائـک‌برنبـی‌تبریک‌گفتنـد.. تاصبـح‌گردخانه‌اش‌پرواز‌کردنـد.. آن‌دم‌که‌سـر‌زد‌روی‌زهـرا سادات‌زین‌مـادر‌به‌عالم‌نـازکردند.. :)!
Ali Ghelich - Madaram.mp3
6.89M
♥️‌🎶 عشقِ اول و آخرم ... ♡مادرم♡
روز نگهبانای سیب زمینی سرخ کرده مبارک🙂😂❤️
🍃🌹پسرک فلافل فروش🌹🍃 🔻قسمت بیست و ششم ❇يادم هست در خاطرات ابراهيم هادي خواندم كه هميشه دنبال گره گشايي از مشكلات مردم بود. 🔗اين شهيد والامقام به دوستانش گفته بود: از خدا خواسته ام هميشه جيبم پر پول باشد تا گره از مشكلاتت مردم بگشايم. ♦من دقيقاً چنين شخصيتي را در هادي ذوالفقاري ديدم. او ابراهيم هادي را الگوي خودش قرار داده بود. دقيقاً پا جاي پاي ابراهيم مي گذاشت. 🔘هادي صبحها تا عصر در بازار آهن كار مي كرد و عصرها نيز اگر وقت داشت، با موتور كار مي كرد. اما چيزي براي خودش خرج نمي كرد. ⚫وقتي مي فهميد كه مثال هيئت نوجوانان مسجد، احتياج به كمك مالي دارد دريغ نمي كرد. 🔵يا اگر ميفهميد كه شخصي احتياج به پول دارد، حتي اگر شده قرض مي كرد و كار او را راه مي انداخت. هادي چنين انسان بزرگي بود. 💟من يك بار احتياج به پول پيدا كردم. به كسي هم نگفتم، اما هادي تا احساس كرد كه من احتياج به پول دارم به سرعت مبلغي را آماده كرد و به من داد. 🔲زماني كه ميخواستم عروسي كنم نيزهفتصد هزار تومان به من داد. ⭕ظاهراً اين مبلغ همه ي پس اندازش بود. او لطف بزرگي در حق من انجام داد ومن کم کم پولش را پس دادم. ⬅ادامه دارد..... 📚برگرفته از کتاب پسرک فلافل فروش
🍃🌹پسرک فلافل فروش🌹🍃 🔻قسمت بیست و هفتم ✳زماني كه براي تحصيل در قم مستقر شده بودم، يك روز به هادي زنگ زدم و گفتم: فاصله ي حجره تا محل تحصيل من زياد است و احتياج به موتور دارم، اما نه پول💵 دارم و نه موتورشناس هستم. ♦هنوز چند ساعتي از صحبت ما نگذشته بود كه هادي زنگ زد. گوشي را برداشتم. هادي گفت: كجايي⁉ ☑گفتم: توي حجره در قم.گفت: برات موتور خريدم و با وانت آوردم قم، كجا بيارم❓ ‼تعجب کردم. کمتر از چند ساعت مشکل من را حل کرد. نمي دانيد آن موتور چقدر كار من را راه انداخت. ✳بعدها فهميدم كه هادي براي بسياري از اطرافيان همين گونه است. او راه درست را انتخاب كرده بود. هادي اين توفيق را داشت كه اينگونه اعمالش مورد قبول واقع شود. ✴كارهاي او مرا ياد حديث امام كاظم در بحاراالنوار، ج ۷۵ ،ص ۳۷۹ فرمودند: 💎 همانا نيكي كردن به برادرانتان در حد توانتان است واگر چنين نکنيدهيچ عملي از شما پذيرفته نمي شود. 🔲هادي درباره ي كارهايي كه انجام ميداد خيلي تودار بود. از كارهايش حرفي نمي زد. بيشتر اين مطالب را بعد از شهادت هادي فهميديم. 🔗وقتي هادي شهيد شد و برايش مراسم گرفتيم، اتفاق عجيبي افتاد. من در كنار برادر آقا هادي در مسجد بودم. 💧يک خانمي آمد و همينطور به تصوير شهيد نگاه مي كرد و اشك می ریخت.... ⬅ادامه دارد 📚برگرفته از کتاب پسرک فلافل فروش
🍃🌹پسرک فلافل فروش🌹🍃 🔻قسمت بیست و نهم 💟اين سخنان را از خيلي ها شنيدم.اينکه هادي ويژگي هاي خاصي داشت. هميشه دائم الوضو بود. 🎤مداحي مي کرد. اکثر اوقات ذکر سينه زني هيئت را مي گفت. اهل ذکر بود. گاهي به شوخي مي گفت: من دو هزار تا يا حسين حفظ هستم. 🔆يا مي گفت: امروز هزار بار ذکر يا حسين گفتم، عاشق امام حسين و گريه براي ايشان بود. 💧واقعاً براي ارباب با سوز اشک مي ريخت. 🌟اخلاص او زبانزد رفقا بود. اگر کسي از او تعريف مي کرد، خيلي بدش مي آمد. ✳ وقتي که شخصي از زحمات او تشکر مي کرد، مي گفت: خرمشهر را خدا آزاد کرد❗ 🔘يعني ما کاري نکرده ايم. همه کاره خداست و همه ي کارها براي خداست. 🔲حال و هوا و خواسته هايش مثل جوانان هم سن سالش نبود.دغدغه مندتر و جهادي تر از ديگر جوانان بود. ♦انرژي اش را وقف بسيج و کار فرهنگي و هيئت کرده بود. در آخر راهي جز طلبگي در نجف پاسخگوي غوغاي درونش نشد. 👂من شنيدم که دوستانش مي گفتند:هادي اين سالهاي آخر وقتي ايران مي آمد 🌟 بارها روي صورتش چفيه مي انداخت و مي گفت: اگر به نامحرم نگاه کنيم راه شهادت بسته مي شود. ⬅ادامه دارد...... 📚برگرفته از کتاب پسرک فلافل فروش
🍃🌹پسرک فلافل فروش🌹🍃 🔻قسمت بیست و هشتم 🔗آن خانم همانطور که به تصویر شهید نگاه میکرد اشک مي ريخت. ❇كسي هم او را نمي شناخت. بعد جلو🚶 آمد و گفت: با خانواده ي شهيد كار دارم. 🌟برادر شهيد جلو رفت. من فكر كردم از بستگان شهيد هادي است، اما برادر شهيد هم او را نمي شناخت. 💟اين خانم رو به ما كرد و گفت: چند سال قبل، ما اوضاع مالي خوبي نداشتيم. خيلي گرفتار بوديم. برادر شما خيلي به ما کمک کرد. ‼براي ما عجيب بود. همه جور از هادي شنيده بوديم اما نمي دانستيم مخفيانه اين خانواده را تحت پوشش داشته! ⭕حتي زماني كه هادي در عراق و شهر نجف اقامت داشت، اين سنت الهي را رها نكرد. ✳در مراسم تشييع هادي، افراد زيادي آمده بودند كه ما آنها را نمي شناختيم. ⭕بعدها فهميديم كه هادي گره از كار بسياري از آنان گشوده بود. ⬅ادامه دارد.... 🗣راوی:حجت السلام سمیعی 📚برگرفته از کتاب پسرک فلافل فروش
🍃🌹پسرک فلافل فروش🌹🍃 🔻قسمت سی ام ✳خيلي دوست داشت به سوريه برود و از حرم حضرت زينب دفاع کند. 💟 يک طرف ديوار خانه را از بنري پوشانده بود که رويش اسم حضرت زينب نوشته شده بود. مي گفت نبايد بگذاريم حرم عمه ي سادات، دست تروريست ها بيفتد. ♦وقتي مي خواست براي نبرد با داعش برود، پرسيديم درس و بحث را ميخواهي چه کني؟ گفت: اگر شهيد نشدم، درسم را ادامه مي دهم. ✴ اگر شهيد شوم، که چه بهتر خدا مي خواهد اين گونه باشد. ⭕در ميان فيلم ها به خداحافظ رفيق خيلي علاقه داشت. سي دي فيلم را تهيه کرد و براي خانواده پخش نمود. 🔗خواهرش مي گفت: من مدتها فکر ميکردم هادي هم مثل آدم هاي درون فيلم، هر شب با موتور و با دوستانش به بهشت زهرا مي رود. 🔲صحنه هاي اين فيلم همه اش جلوي چشم هاي من است. 🔆همه اش نگران بودم مي گفتم نکند شباهت هاي هادي با محتواي فيلم اتفاقي نباشد! 🔘هادي مثل ما نبود که تا يک اتفاقي مي افتد بيايد براي همه تعريف کند. 🌟هيچ وقت از اتفاقات نگران کننده حرف نمي زد. آرامش در کلامش جاري بود. ⚫برادرش مي گفت: »نمي گذاشت کسي از دستش ناراحت شود اگر دلخوري پيش مي آمد، سريعاً از دل طرف درمي آورد. 🔷هادي به ما مي گفت يکي از خاله هايمان را در کودکي ناراحت کرده، اما نه ما چيزي به خاطر داشتيم نه خاله مان. 🔴ولي همه اش مي گفت بايد بروم حلالیت بطلبم. هيچ وقت دوست نداشت کسي با دلخوري از او جدا شود.«
هر کس به کسی نازد و ما فاطمه (س) داریم گفـتیم همیشـه ، همـه جا فاطمـه (س) داریم نـنـگ اسـت بـکوبـیـم درِ خـانـه هـر کــس دنـبـال سـرابـیـم چـرا ؟ فـاطـمــه (س) داریم مـا ‌ تـرس نـداریـم ز سـیـلاب حــوادث مانند علی (ع) بعد خـدا فـاطـمــه (س) داریم مـا چـشـم طـمـع تـا ابـدالدهــر نداریـم بر ثروت هر بی سر و پا، فاطـمــه (س) داریم رو کـن بـه مـسـیـر دگـری ای غــم دنـیــا بیهوده به این سمت نیا ، فاطـمــه (س) داریم زهـراســت که داده است به ما جرات طوفـان در دل نبُوَد واهـمـه تـا فـاطـمــه (س) داریم (س)