eitaa logo
آکادمی جریان
604 دنبال‌کننده
3.5هزار عکس
1.2هزار ویدیو
0 فایل
ارائه دهنده دوره های علمی_اموزشی و برگزار کننده رویداد های فرهنگی و جهادی #روانشناسی #زبان_های_خارجه #ورزشی #علمی #تحصیلی #قرآنی #هنری #فناوری #درآمدزایی برداشت مطالب و دلنوشته ها فقط با ذکر منبع🙏 🍀🌻در جریان باشید🌻🍀 @jaryan_ins
مشاهده در ایتا
دانلود
واقعا اگه سیستم خدا اینجوری بود که وقتی به خدا می‌گفتیم : خدایا ببخش...🙃 میگفت‌:{ متاسفم دیگه نمیتونم ببخشم}🙂💔 چیکار می‌خواستیم بکنیم؟؟؟؟؟🤔😔
🤔 یڪ جاسوس 👤اسراییلے اجیر شد چمراݩ 🕊رو ترور کنہ بعداز یڪ هفتہ تعقیب👀 و مراقبٺ ❤️ رفتار و کردار شهید چمراݩ شد. انصافاً یڪ هفتہ مراقب ما باشن چطورمیشہ؟!🤔 عاشق دیݩ و مذهب ما میشݩ یا...؟! 🥀 ...!؟
راستش‌روبخوآین👇 مانتویۍ‌بودن‌بد‌نیست‌اماツ درشان‌ملڪھ‌هانیست‌ڪھ‌ازبینِ😍 خوب‌وخوب‌تر؛خوب‌روانتخاب‌ڪنن😌
💥 - آرزوت چیہ؟! + شهادت - خیلےخوبہ؛ اما مےدونستے طبقِ کلام امیرالمومنین، مقام و پاداشِ کسے کہ میتونہ گناه کنہ ولے آلوده نمیشہ، از شهید کمتر نیست..؟! "نهج‌البلاغہ،حکمت۴۷۴"
• . حجآب‌یعنے : زیبایے‌های‌من‌برآیـ‌خُـدآ😌 حجاب‌یعنے ‌خُــدآیآ‌مے‌دانم‌غیرتت ‌بھ‌من‌وصف‌نآ‌شدنے‌‌ستـ...(: بہ‌احترام‌غیرتتـ‌ 🕊 حجآب‌برسرمیکنم🌱 قربهً‌إلی‌الله🌙 🍃🌻
@gandoooooooooooooooo رفقا رگباری برین توش✨ کانالش حرف نداره👌🏻 یه رمان گاندویی بی نظیر میزاره🤩 عضو نشی از دستت رفته😇 بدو تا پاکش نکردم😃
پایان فعالیت امروز ✅ امیدوارم از پست ها خوشتون اومده باشه💫✨ شبتون حسینی 🌌 التماس دعای شهادت💔 شب خوش😴😴 یاعلی مدد✋ وضو یادتون نره😉
بســـم الــلـــه الرحمـــــن الرحـــیم اعمال قبل از خوابـــ🌱 💎وضو گرفتن ← ثواب شب زنده داری🌃 💎تسبیحات حضرت زهرا📿 💎قرائت آیت الکرسی📜 *✨اعوذ بالله من الشیطان الرجیم✨* *اللَّهُ لَا إِلَٰهَ إِلَّا هُوَ الْحَيُّ الْقَيُّومُ ۚ لَا تَأْخُذُهُ سِنَةٌ وَلَا نَوْمٌ ۚ لَهُ مَا فِي السَّمَاوَاتِ وَمَا فِي الْأَرْضِ ۗ مَنْ ذَا الَّذِي يَشْفَعُ عِنْدَهُ إِلَّا بِإِذْنِهِ ۚ يَعْلَمُ مَا بَيْنَ أَيْدِيهِمْ وَمَا خَلْفَهُمْ ۖ وَلَا يُحِيطُونَ بِشَيْءٍ مِنْ عِلْمِهِ إِلَّا بِمَا شَاءَ ۚ وَسِعَ كُرْسِيُّهُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ ۖ وَلَا يَئُودُهُ حِفْظُهُمَا ۚ وَهُوَ الْعَلِيُّ الْعَظِيمُ ((۲۵۵))* *لَا إِكْرَاهَ فِي الدِّينِ ۖ قَدْ تَبَيَّنَ الرُّشْدُ مِنَ الْغَيِّ ۚ فَمَنْ يَكْفُرْ بِالطَّاغُوتِ وَيُؤْمِنْ بِاللَّهِ فَقَدِ اسْتَمْسَكَ بِالْعُرْوَةِ الْوُثْقَىٰ لَا انْفِصَامَ لَهَا ۗ وَاللَّهُ سَمِيعٌ عَلِيمٌ ((۲۵۶))* *اللَّهُ وَلِيُّ الَّذِينَ آمَنُوا يُخْرِجُهُمْ مِنَ الظُّلُمَاتِ إِلَى النُّورِ ۖ وَالَّذِينَ كَفَرُوا أَوْلِيَاؤُهُمُ الطَّاغُوتُ يُخْرِجُونَهُمْ مِنَ النُّورِ إِلَى الظُّلُمَاتِ ۗ أُولَٰئِكَ أَصْحَابُ النَّارِ ۖ هُمْ فِيهَا خَالِدُون(۲۵۷)* 💎تلاوت سوره ناس و فلق 🔆بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِيم🔆* قُلْ أَعُوذُ بِرَبِّ النّاسِ*مَلِکِ النّاسِ*إِلهِ النّاسِ*مِنْ شَرِّ الْوَسْواسِ الْخَنّاسِ*الَّذی یُوَسْوِسُ فی صُدُورِ النّاسِ*مِنَ الْجِنَّةِ وَ النّاسِ* *🔆بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِيمِ🔆* قُلْ أَعُوذُ بِرَبِّ الْفَلَقِ*مِنْ شَرِّ ما خَلَقَ*وَ مِنْ شَرِّ غاسِق إِذا وَقَبَ*وَ مِنْ شَرِّ النَّفّاثاتِ فِی الْعُقَدِ*وَ مِنْ شَرِّ حاسِد إِذا حَسَدَ* 💎آیه آخر سوره کهف جهت بیدار شدن برای نماز صبح قُلْ إِنَّمَا أَنَا بَشَرٌ مِثْلُكُمْ يُوحَىٰ إِلَيَّ أَنَّمَا إِلَٰهُكُمْ إِلَٰهٌ وَاحِدٌ ۖ فَمَنْ كَانَ يَرْجُو لِقَاءَ رَبِّهِ فَلْيَعْمَلْ عَمَلًا صَالِحًا وَلَا يُشْرِكْ بِعِبَادَةِ رَبِّهِ أَحَدًا* 💎سوره تکاثر توصیه امام صادق جهت در امان ماندن از عذاب قبر أَلْهَاكُمُ التَّكَاثُرُ✨حَتَّى زُرْتُمُ الْمَقَابِرَ✨ كَلَّا سَوْفَ تَعْلَمُون✨ثُمَّ كَلَّا سَوْفَ تَعْلَمُونَ✨كَلَّا لَوْ تَعْلَمُونَ عِلْمَ الْيَقِينِ✨لَتَرَوُنَّ الْجَحِيمَ✨ثُمَّ لَتَرَوُنَّهَا عَيْنَ الْيَقِينِ✨ثُمَّ لَتُسْأَلُنَّ يَوْمَئِذٍ عَنِ النَّعِيمِ 💎تلاوت سوره توحید ثواب ختم کل قرآن قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ ﴿۱﴾ اللَّهُ الصَّمَدُ ﴿۲﴾لَمْ یَلِدْ وَلَمْ یُولَدْ ﴿۳﴾وَلَمْ یَکُنْ لَهُ کُفُوًا أَحَدٌ ﴿۴﴾* 💎 صلوات بر پیامبر اکرم (صلی الله) و پیامبران پیش از پیغمبر «اَللّهُمَّ صَلَّ عَلی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدْ اَللّهُمَّ صَلَّ عَلی جَمیعِ الأنْبِیاءِ وَ الْمُرْسَلین» 💎قرائت دعای اللهم اغفر للمومنین و المومنات🤲🏻 ان شاءالله عاقبت بخیری همه شیعیان🤲🏻💌
قرار شبانه
یه نفر تا 140 تایی شدنمون😍😍🤩🤩
📝 بگم مردم بفهمن اون شب با چندتا پسر می خواستی سوار ماشین بشی تا برید ددر ددور یکی جلوتونو گرفته زدید ناکارش کردید. دختره ی خراب . شهاب که از شنیدن این حرفا عصبانی شده بود یقه محمود را گرفت و محکم به دیوار کوبوند ــــ ببند دهنتو ببند رو به مریم گفت ببریدشون داخل مریم و شهین خانم مهیا و عطیه رو به داخل خانه شان بردند با صدای آژیر پلیس مردم متفرق شدن بعد از اینکه چندتا سوال از شهاب پرسیدن محمود را همراه خود بردند . محمد آقا که تازه رسید بود شهاب برایش قضیه را تعریف کرد . شهاب یا الله گفت و وارد خانه شد. مریم در حال پانسمان کردن پیشانی مهیا بود شهین خانم هم برای عطیه آب قند درست کرده بود. با اومدن محمد آقا و شهاب عطیه سراسیمه از جایش بلند شد. محمد آقا: ــ سلام دخترم خوبی؟ عطیه ـــ خوبم شکر شرمندم حاج آقا. دوباره شما و آقا شهابو انداختم تو زحمت . ـــ نه دخترم این چه حرفیه ـــ مریم آروم تر خو .سلام حاج آقا منم خوبم محمد آقا و شهین خان خندیدند ـــ سلام دخترم زدی خودتو داغون کردی که... مهیا محکم زد رو دست مریم ـــ ای بابا آرومتر مریم باشه ای گفت و ریز خندید ـــ حاج آقا من که کاری نکردم همش تقصیر شوهر این عطیه است رو به عطیه گفت: ـــ عطیه قحطی شوهر بود با این ازدواج ڪردی؟ مریم چسب را روی زخم زد ـــ اینقدر حرف نزن بزار کارمو تموم کنم محمد آقا لبخندی زد ـــ مریم بابا ،مهیا رو اذیت نڪن مریم اخم بامزه ای کرد ـــ داشتیم بابا مهیا دستش را به علامت تشکر بالا آورد ـــ ایول حمایت شهاب گوشه ای ایستاد و سرش را پایین انداخت و به حرف های مهیا آروم می خندید. مریم وسایل پانسمان را جمع ڪرد ـــ میگم مهیا یه زخم دیگه رو پیشونیته این برا چیه؟ مهیا دستی به زخمش کشید ـــ تو دانشگاه به یکی خوردم افتادم مهیا بلند شد مانتوش را تکوند ـــ عطیه پاشو امشب بیا پیشم ــــ نه ممنون میرم خونمون ـــ تعارف نکن بیا دیگه شهین خانم دست عطیه رو گرفت ــــ راست میگه مادر یا برو با مهیا یا بمون پیش ما عطیه لبخندی زد ــ چشم میرم پیش مهیا همه تا دم در همراه عطیه و مهیا رفتند عطیه: ـــ شب همگی بخیر خیلی ممنون بابت همه چیز مهیا :ـــ شبتون بخیر حاج خانوم به ما که آب قند ندادید ولی دستت درد نکنه شهین خانم با خنده گفت ـــ ای دختره بلا.فردا می خوایم سبزی پاک کنیم .برا روز نهم محرم بیا بهت آب قندم میدم ـــ واقعا ؟؟میشه دوستمم بیارم؟ ___آره چرا ڪه نه ـــ خب پس شب بخیر مهیا به طرف در خانه رفت و بعد از گشتن تو کیفش کلید را پیدا کرو و در را باز کرد... ....
📝 ــــ بیا تو عزیزم باهم وارد خانه شدند ـــ برو تو اتاقم الان میام مهیا به آشپزخونه رفت تا می خواست در یخچال را باز کرد یاداشتی روی در پیدا کرد: ـــ مهیا مامان ما رفتیم خونه عمو احسان نذری دارن ممکنه دیر کنیم برات شام گذاشتم تو یخچال گرمش کن . مهیا یخچالو باز کرد پارچ شربت را برداشت و درلیوانی لیوان ریخت لیوان را در سینی گذاشت و وارد اتاق شد عطیه با شرمندگی به مهیا نگاه کرد ـــ شرمندم بخدا مهیا هم پیشونیتو داغون ڪردم هم الان مزاحمت شدم. مهیا لگدی به پاهای عطیه زد ـــ جم کن بابا این سناریوی کدوم فیلمه حفظش کردی ؟😄بیا این شربتو بخور ــــ اصلا خوبت شد باید می زد سرتو میشکوند مهیا خندید😄 ــــ بفرما حالا شدی عطیه خانم خودمون مهیا دست لباسی را کنار عطیه روی تخت گذاشت ـــ بگیر این لباسارو تنت کن از رو تخت هم بلند شو فڪ نکن بزارمت روی تختم بخوابی تا من برم برات رختخواب بیارم تو هم لباساتو عوض ڪن هم شربتو بخور مهیا به اتاق جفتی رفت و رختخوابی از کمد درآورد به اتاق برگشت و کنار تخت خودش پهن کرد ـــ بلند شو از تختم می خوام بخوابم از صبح تا الان کلاس بودم عطیه از روی تخت بلند شد هر دو سر جایشان دراز کشیدن برای چند لحظه سکوت اتاق را فرا گرفت که با صدای مهیا شکست; ـــ عطیه ـــ جانم ـــ دعوات با محمود سر چی بود؟ عطیه آه غمناکی کشید ـــ مواد و پولش تموم شده بود گیر داده بود برو از کسی پول بگیر برام بیار . لبخند تلخی روی لبانش نشست ـــ منم مثل همیشه شروع کردم داد و بیداد اونم شروع کرد به کتک زدنم مثل همیشه ـــ ای بابا دوباره ساکت شدند که مهیا سر جایش نشست ـــ عطیه ـــ ای بابا بزار بخوابم ـــ فقط همین ـــ بگو ـــ شوهرت قضیه چاقو خوردن شهابو از کجا می دونست ؟ ـــ همه میدونن ولی اون شبی که شهاب چاقو خورد تو هم بالا سرش بودی محمود اونجا بود ولی چون تازه مواد کشیده بود قضیه رو چیز دیگه ای برداشت کرده بود ــــ اها بخواب دیگه ـــ اگه بزاری مهیا نگاهش را به سقف اتاقش دوخت چقدر امروز برایش عجیب بود اصلا فڪرش را نمی کرد امروزش اینطور رقم بخوره با صدای باز شدن در ورودی خانه زود از سرجایش بلند شد نگاهی به عطیه انداخت که غرق خواب بود از اتاق بیرون رفت مهلا خانم که در حال آویزان کردن چادرش بود با دیدن مهیا با نگرانی به سمتش آمد ـــ وای مهیا چی شده چرا پیشونیت اینطوریه ؟ احمد آقا با نگرانی به طرفشان آمد ــــ آروم مامان عطیه خوابیده ـــ عطیه ؟؟ ـــ بیاید بشینید براتون تعریف می کنم روی مبل نشستند و مهیا همه ی قضیه را برایشان تعریف ڪرد ـــ وای دختر تو چرا مواظب خودت نیستی اون روز تو دانشگاه الانم تو کوچه پیشونیتو داغون کردی ـــ اشکال نداره نمیتونم که بایستم نگا کنم عطیه کتک بخوره ــــ کار درستی کردی بابا جان. خوب شد آوردیش پیشمون، برو تنهاش نزار مهیا لبخندی زد ☺️ ــــ من برم بخوابم به طرف اتاقش رفت پتو را رو ی عطیه مرتب ڪرد و روی تخت دراز کشید... ....