مختصری از زندگینامه سرباز شهید علی محمد باغبانی
تولد: اول تیر 1342 تاریخ شهادت: 1362/01/16 محل شهادت: سومار محل خاکسپاری: گلزار شهدای هلال بن علی (ع) آران
على سيزدهم فروردين 1342ش (همزمان با بهار سياسى ايران و شكوفايى انقلاب اسلامى) در يكى از خانه هاى همسايه دارى و قديمى محله ى بازار آران متولّد شد. دوران علم و دانش خود را در دبستان بونصر آران آغاز نمود ولى بعد از دو سال خانوادهاش به تهران كوچ كردند و او هم در دبستان لاهيجان شماره يك شهرک ولیعصر ادامه ى تحصيل داد. دوران راهنمايى را به علّت مشكلات مالى خانواده ترك كرد و به كارگرى در رشته هاى مختلف مشغول شد.
با اوجگيرى انقلاب اسلامى در تظاهرات عليه رژيم شاه شركت فعّال داشت تا اينكه در هنگام ورود امام به وطن (دوازدهم بهمن 57) در مسير فرودگاه تا بهشت زهرا حضور قابل توجّهى داشت. با شروع جنگ تحميلى و شهادت چند تن از دوستانش، به خصوص شهادت پسر عمويش جعفر، با اين كه هنوز شروع خدمت سربازىاش فرا نرسيده بود، داوطلبانه به خدمت سربازى رفت. بعد از آموزش نظامى در كرمان عازم جبهه ى سومار(غرب ايران) شد و در گردان 805 ديدهبانى را بر عهده گرفت. وقتى در يكى از عمليّاتهاى نفوذى رزمندگان اسلام عليه متجاوزان، هشت نفر از همرزمانش به شهادت رسيدند و پيكر پاكشان زير آتش دشمن ماند، داوطلبانه، با استفاده از تاريكى شب و با رشادتى خاص، جنازهى آن عزيزان را به عقب منتقل كرد و مورد تشويق فرماندهى خود قرار گرفت.بسیار باهوش ،قانع وزرنگ بود
سرانجام در مقابله با تك شبانه دشمن، موّرخ 62/1/16، در حالى كه دشمن را به رگبار میبست، از ناحيه ى پا به شدّت مورد اصابت تركش خمپاره ى دشمن قرار گرفت و به علّت شدت جراحات و خونريزى، قبل از اينكه او را به پايين تپّه منتقل كنند، در ساعت 22 نداى حق را لبيك گفت و به ديار معبود شتافت. روحش شاد
وصیتنامه سرباز شهید علی محمد باغبانی
بسم اللّه الرحمن الرحیم
و لا تحسبن الذين قتلوا في سبيل الله امواتا بل احياء عند ربهم يرزقون
«مپنداريد آنهايي كه در راه خدا كشه ميشوند مردهاند، بلكه آنها زندهاند و نزد خدايشان روزي ميخورند». قرآن كريم
شما باكي, از اينكه شكست بخوريد نداشته باشيد براي اينكه براي لشكر اسلام هيچوقت شكست نيست. شهادت شكست نيست، پيروزي هم شكست نيست. شما يا پيروز ميشويد يا شهيد در هر دو جهت پيروزي با شماست.
ملتي كه شهادت براي او سعادت است پيروز است.
خدايا! اين قطره خون ناچيز و ناقابل مرا براي گسترش اسلام در حضور بپذير و اگر جان ما آن ارزش را دارد كه براي اسلام فدا شود و اسلام پيش برود، صدها بار به ما جان بده مبارزه كنيم و شهيد بشويم.
حال كه به جبهه رفتهام و پا در چكمه كردهام و سينه دشمن را نشانه ميروم، نه به خاطر كينه و دشمني، بلكه احياء دينم و دفاع از صدور انقلاب است و از خداي بزرگ ميخواهم كه مرا ياري كند تا در راه او گام بردارم و تمام وجودم در راه او باشد و در اين راه كه ميروم هر گلولهاي كه به تنم ميخورد به ياد خدا تحمل ميكنم و از او ميخواهم كه قدرت صبر و طاقت به من عنايت كند. اگر هم كشته شوم چه سعادتي بهتر از آنكه در نزد خدايم و دوش به دوش شهداي سرخ علوي و ايراني در دنياي ديگر خواهم بود و مسلماً كساني ديگر راهمان را ادامه خواهند داد.
اكنون دين محمد(ص) بعد از هزار و چهارصد سال دوباره زنده شده و محمد زمان ياري ميخواهد. همه بايد دست در دست يكديگر بدهيم و دين خدا به رهبري امام بزرگوار اين اميد مستضعفان را ياري و به جهان عرضه كنيم و حتماً ميدانيد كه اسلام خون ميخواهد و من خودم در اين راه قدم نهادم چون ديدم كه عدل الهي قيامت در اين دنيا پيش آمده است و اين يك امتحان است كه اميدوارم به حق امام زمان(عج) در اين امتحان قبول بشوم و نمره شهيدن شدن را بياورم و به تمام دوستان و جوانان نصيحت برادرانه ميكنم كه «در پشت جبهه سنگرهاي مسجد را خالي نكنيد و گوش به فرمان امام باشيد و هرگز كوتاهي نكنيد».
با سلام به خانوادهام و به پدر و مادرم كه اميدوارم براي من زياد ناراحت نشويد. پدر مهربانم، ميدانم كه مرا از چشم راستت بهتري ميخواستي ولي اكنون افتخار كن كه اين چشم راست را در راه خدا دادي، همچون امام حسين(ع).
و شما اي مادرم: ميدانم كه براي مادر سخت است كه فرزند خود را از دست بدهد. مادر ميدانم كه نتوانستم زحمات شما را جبران كنم ولي اميدوارم كه با شهادتم مرا ببخشيد. مادرم، فاطمهوار مقاومت كن كه در اين امتحان و حتي از روي عظمت مادري هم كه هست مقاومت كن و شكر بهجاي بياوريد كه اين امانت خداوندي را 19 سال خوب نگهداري كرديد و به خود الله پس داديد. و با سلام به خواهرانم كه وظيفه خود را ميدانيد و از شما انتظار دارم كه زينبگونه عمل كنيد و همان گونه كه زينب(ع) برادر خود را از دست داد و مقاومت كرد شما هم مقاومت كنيد و سلام به برادر كوچكم، از شما خواهرانم ميخوام كه برادرمان را بزرگ كنيد و راهي را كه من پيمودم چون راه الله است، او را نيز تربيت كرده و تحويل جامعه بدهيد تا بر عليه دشمنان اسلام در هر مكان و هر زمان باشد مبارزه كند.
والسلام و عليكم و رحمه الله و بركاته علي باغباني
«و درود خداوند و سلام امت اسلامي بر اين خط سرخ شهادت»
علی محمد باغبانی آرانی
🏴 انالله واناالیه راجعون 🏴
اللّهُمَّ اغفِر لِلمُومِنینَ وَ المُومِنَاتِ
درگذشت پدر بزرگوار
🌷 شهیدان داود و محمد مهربانی
مرحوم حاج اصغر مهربانی بصیر
را به خانواده داغدارش تسلیت گفته و برای آن مرحوم طلب مغفرت و آمرزش ازخداوند متعال خواستاریم
و برای بازماندگانش سلامتی و عاقبت بخیری خواستاریم
🏴 مراسم تشییع و خاکسپاری :
پنجشنبه ۱۶ فروردین 1403 ساعت ۱۳
از درب منزل مرحوم
شهرک ولیعصر،م شهید رجایی(زاهدی)
خ سجادی جنوبی ، ک شهید شاکری
🔹به سمت آستان مقدس امام زاده زید
شادی روحش ذکر صلوات و فاتحه
💫 اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وآلِ مُحَمَّدٍ
وعَجِّلْ فَرَجَهُم 🌹
برادران شهید داود ومحمد مهربانی بصیر ,
داود 61/11/28 فکه ومحمد 67/5/1 شلمچه بشهادت رسیدند.
از پایگاه بسیج مسجد باب الحوائج
🏴 انالله واناالیه راجعون 🏴
اللّهُمَّ اغفِر لِلمُومِنینَ وَ المُومِنَاتِ
درگذشت پدر بزرگوار
🌷 شهیدان داود و محمد
مرحوم حاج اصغر مهربانی بصیر
را به خانواده داغدارش تسلیت گفته و برای آن مرحوم طلب مغفرت و آمرزش ازخداوند متعال خواستاریم
و برای بازماندگانش سلامتی و عاقبت بخیری خواستاریم
🏴 مراسم سوم و هفتم :
جمعه ۱۷ فروردین ساعت ۱۶:۳۰ الی ۱۸:۳۰
حسینیه سیدالشهداء علیه السلام
شهرک ولیعصر،م شهید رجایی(زاهدی)
خ سجادی جنوبی ، خ عمرانی
شادی روحش ذکر صلوات و فاتحه
💫 اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وآلِ مُحَمَّدٍ
وعَجِّلْ فَرَجَهُم 💫
🌹برادران شهید داود ومحمد مهربانی بصیر ,
داود 61/11/28 فکه ومحمد 67/5/1 شلمچه بشهادت رسیدند.
از پایگاه بسیج مسجد باب الحوائج
وصیتنامه شهید علی نیکبخت
بسم الله الرحمن الرحیم
«اللهم اجعل محیای محیا محمد و آل محمد و مماتی ممات محمد و آل محمد»
با عرض ادب و سلام به خدمت بارگاه پر عظمت آقا امام زمان(عجلاللهتعالیفرجهالشریف) و با سلام و به امام امت و امت امام. امیدوارم که خداوند کریم مرا به عنوان بندهای گنهکار و از گناه پریشان و امیدوار به کرمش قبول کند. چرا که گنهکارم و محتاج بخشایش و از خدا میخواهم که این بنده گناهکار را ببخشد و از لغزشهایی که در گذشته داشتهام در گذرد و امیدوارم که ادامه دهنده راه شهیدان باشم و تا سر حد شهادت از آن دفاع کنم و جان خود را که تنها سرمایه من است، در این راه بدهم و از خداوند تبارک و تعالی میخواهم که این بنده حقیر و ذلیل را که هیچ نیرویی در خود نمیبیند و هیچ یاری جز الله را ندارد یاری کند و مرا در این راه پر پیچ و خم هدایت کند و یک لحظه مرا به خود وانگذارد و از خدا میخواهم که مرا به لقاء خود ببرد. چرا که خوف از آن دارم که بی ایمان از دنیا بروم و در آن صورت، خدایا! چگونه در مقابل سالار شهیدان سربلند کنم؟ امت شهید پرور، تنها سفارش این حقیر به شما این است که هرگز امام و پیر جماران را تنها نگذارید که تنها در این صورت از منتظران واقعی امام زمان(عجلاللهتعالیفرجهالشریف) هستید...
پدر و مادرم، امیدوارم مرا ببخشید; چرا که فرزندی ناشایست بودم و آنطور که اسلام دستور داده بود، به وظایفم نسبت به شما عمل نکردم. مادرم، بعد از من ناراحت نباش، چرا که امانتی بودم و شما امانتدار و میباید امانت را به صاحب امانت برگردانید و چه بهتر که امانت شما با صورتی گلگون به پیش مولایش برود و با رویی سفید در پیشگاه با عظمت حسین(علیهالسلام) ظاهر شود و این را بدانید که : «من به خود نامدم اینجا که به خود باز روم».
برادرانم، مطمئن هستم که امام زمان(عجلاللهتعالیفرجهالشریف) هفت دلاور وسرباز رشیدو امام امت هفت پیرو فداکار دارد که بعد از من راه مرا ادامه خواهند داد. این را بدانید که از شهید هیچ نمیماند، جز یک راه ناتمام و وارثانی که وارث این راه هستند، خود باید چگونه رفتن در آن راه انتخاب نمایند. برادرانم، هیچ گاه از راه امام دست برندارید و پیر جماران و فرزند زهرا علیها السلام را تنها نگذارید و فرزندانتان را طوری تربیت کنید که ان شاء الله این فرزندان که آینده سازان واقعی این مملکت اسلامیاند، فرزندانی با تعهد و مؤمن تربیت شده باشند. نماز را بپا دارید و هرگز این عمل را ترک نکنید. خواهرانم، شما باید به زهرا علیها السلام و زینبu اقتدا کنید و با حجابنتان خون مرا حفظ نمایید و همواره خود و همسرانتان در خط امام باشید. برای من از روی عجز گریه نکنید که این خود ضایع کردن خون من است. گریه ما باید مانند گریههای زهرا علیها السلام گریههای سیاسی باشد که دشمن را رسوا سازد، عباس و مرتضی، چشم امید من به شما است. شما تنها وسیله تلاشتان در راه خدا در این زمان، درس خواندن و شرکت در بسیج و نماز جماعت و دعاهای کمیل و توسل است که امروز امریکا از بزرگان ما نمیترسد، از شما کودکان و شما نسل انقلاب میترسد.
در آخر از تمامی دوستان و آشنایان و فامیلها میخواهم که مرا حلال کنند و آخرین حرف من این است:
اوصیکم عبادلله بعباده الله، اوصیکم عباد الله بتقوی الله و اوصیکم عبادالله بروح الله والسلام
علی نیکبخت، پیرو راه حسین
مختصری از زندگینامه شهید علی نیکبخت (دانشجوی معارف اسلامی وتبلیغ)
علی در اول دی ماه سال 1346 در خانواده ای مذهبی و کم درآمد در شهرک ولی عصر)عج( در تهران به دنیا آمد. درچهار سالگی تعلیم قرآن را شروع کرد. در هفت سالگی قرآن را به راحتی می خواند. از هفت سالگی روزه می گرفت و رفتارش متین و بزرگ منشانه بود. از وقتی که خود را شناخت، علاقه شدیدی به ائمه اطهار)ع( داشت. در ایام دهه محرم در حسینیه و بعد از تشکیل تکیه جوانان، در آن تکیه به خدمتگزاری خامس آل عبا)ع( مشغول می شد.
دوره ا بتدایی را با معدلی بالا سپری کرد و به مدرسه راهنمایی وارد شد. همواره تمامی معلمان از او راضی بودند. در سن 15 سالگی به هنرستان رفت و در رشتة برق ادامه تحصیل داد. در آخرین سال هنرستان در منطقه 17 آموزش و پرورش به عنوان شاگرد ممتاز شناخته شد. در سه آزمون ورودی- دانشگاه تهران، سپاه و دانشگاه امام صادق)ع(- شرکت کرد. در تمام آزمون ها موفق شد، ولی در دانشگاه امام صادق)ع( ثبت نام نمود.
از همان کودکی علاقه خاصی به امام حسین)ع( داشت.
در ایام انقلاب با اینکه سیزده ساله بود، در تمام راهپیمایی ها و تظاهرات ها شرکت می کرد و در محل هم تا جایی که از دستش برمی آمد، کمک می کرد. تا اینکه بسیج مستضعفین شکل گرفت. بعد ا ز مدتی وارد بسیج شد و شب ها نگهبانی می داد. حتی ایامی که به دانشگاه می رفت، در اوقات مرخصی که به منزل می آمد، باز هم شب ها را به نگهبانی مشغول مي شد.
به قرائت دعای کمیل و توسل مقید بود و همیشه در مراسم «مهدیه تهران » شرکت می کرد. زمستان و تابستان، برایش فرقی نمی کرد. کتاب دعا و مهر و جانماز اجزايی لاینفک از وجود او بودند.
علاقه عجیبی به جبهه داشت، تا حدیکه نذرکرده بود اگر درکارهایش موفق شود، سه ماه به جبهه برود.
بعد از موفقیت، در نیمه دوم اسفند ماه 1365 به جبهه اعزام و به منطقه اهواز رفت و بعد از یک مرخصی چند روزه، دوباره به جبهه رفت.
علی در واحد امداد خدمت می کرد تا اینکه در روز 18 / 1/ 1366 در شلمچه بر اثر اصابت ترکش به سر و چند نقطه از بدنش شربت شهادت نوشید و به لقاءالله پیوست.
علی همواره در طول زندگی مقید به مبانی مذهبی بود و لحظه ای ازیاد خدا غافل نبود.
وصیتنامه دانشجوی شهید داود توکلی
بسم رب رأس خونین
یا الله، یا محمد، یا علی، یا فاطمهالزهراء، یا حسن، یا حسین، یا مهدی (عج) و تو ای ولیمان یا روحالله
و شما ای پیروان صادق شهیدان در آغاز سخن میل دارم که هدف مقدس خود را برای آن گروه از افرادی که به این راه مقدس از دریچه مادیات و جهالت مینگرند مشخص نمایم.
من در زندگانی خود همیشه در پی رضایت معبود که همانا عمل به احکام و شریعت اسلام و اطاعت از امامت و ولایت میباشد، بودهام که گاه رضای خداوند را با حضورم در جبههها میدیدم و گاه با حضور در شهر و موطن و در پشت میزهای تحصیل و هماکنون که بنا به امر ولیفقیه رضای خالق خود را در این راه دشوار میبینم این مشقتها و دشواریها را به جان خریده و همچون خلعتی گرامی بر تن کرده و گامهای خود را در این ره دشوار و انسانساز برداشته. خداوندا به تو پناه میجویم از وسواس شیاطین. چه این شیاطین از جنس جن باشد و چه از جنس انس باشد که مورد قبول درگاهش قرار گیرد.
من از شما میخواهم که به هدف و راهی را که ما انتخاب نموده و گام نهادهایم و از جان و مال خویش مایه گذاشتیم بیشتر تفکر نمایید و سعی کنید که همگام با این راه و روش پیش بیایید.
و اما چند کلمه با امت اسلامی ایران سخن دارم: از دیدگاه قرآن مردم دو گروهند، گروه اول سابقون و اصحاب الیمین میباشند که در این انقلاب بار سنگین نظام بر دوش این عزیزان میباشد و چه جاناً و مالاً در این ره هیچگونه مضایقهای ندارند و بیشترین شهدا را همین خانوادههای محترم نثار انقلاب نمودهاند و احترام این عزیزان بر تکتک ما واجب است.
و گروه دوم اصحاب الشمال میباشند که افرادی هستند که فقط زباناً و یا بعضی اوقات مالاً موافق و همجهت با انقلاب میباشند و هیچگاه فکر یا عملی مؤثرتر از فکر در رابطه با ایثار و از خودگذشتگی و جهاد در راه خدا انجام نمیدهند. نمیتوان فهمید که اینگونه افراد چه اندیشهای در ذهن دارند آیا اینها زندگی و احادیث نقل شده از ائمه معصوم و به خصوص سرور شهیدان حسین ابن علی (ع) را نشنیدهاند و یا اگر به سمعشان رسیده¬است تصور مینمایند که آن ماجرا افسانهای بیش نیست و یا اگر این سرگذشتهای آموزنده را به عنوان واقعیت پذیرفتهاند فکر میکنند که وظایف و پیامهای نتیجه گرفته شده از این زندگانیها که بر عهده تکتک ما میباشد، به عهده آنها نمیباشد.
حال میل دارم که اسرار دل خود را آشکار گردانم، اسرار و دردهایی که ماهها و سالها باعث ایجاد غم و اندوه درونی بود که همانند مولایمان علی علیهالسلام با چاه سخن گفتن باید کرد. گاهی اوقات که در تفکر فرو میروم و وضعیت اسلام و احتیاجات این دین مبین و اهداف این مذهب کامل را در این برهه از زمان (که به وسیله امامان و ولایت فقیه برای ما روشن شده) با اهداف پوچ و بیهوده مادی و شهرنشینی و با افرادی (بخصوص جوانها) که سرگرم این اهداف پوچ هستند مقایسه میکنم به احوال این گروه از مردم افسوس میخورم و با خویش دائماً این مطلب را تکرار مینمایم که آیا وجود این چنین رهبریت و این چنین محیط اسلامی و پرپر شدن هزاران شهید هنوز کسی هست که حتی یکبار موقعیت و احتیاجات اسلام و جامعه کنونی کشور ما را درک نکرده باشد و یا اگر به این درجه رسیده¬است در مقام عمل هیچ اقدامی نکرده است؟ ولی خدا را شاهد میگیرم که من به نوبه خود از این افراد نخواهم گذشت بلکه از اینگونه افراد که فقط هدف آنها مادیات و خوردن و آشامیدن است نفرت کامل داشته و از آنها همیشه دوری جسته و یکی از دلایلی که من محیط روحانی و با صفای جبهه را با محیط فاسد شهری ترجیح میدهم همین است.
خداوندا تو میدانی که ما مظلومان عالمیم و گواه بر مظلومیتمان سرخی خون ما میباشد. چه عزیزانی را که دوستان تو بودند در این ره هدیه نمودیم.
پس ای معبود از تو میخواهم که این مردمانی را که بیاعتناء نسبت به اسلام و قرآن و خون شهیدان و مقربان درگاهت هستند از صفحه روزگار محو بگردان.
حال من از افرادی که جزو گروه دوم محسوب میشوید و اوصافشان قبلاً ذکر شد چه زن و چه مرد و چه پیر و چه جوان، پرسشی دارم و آن این است که آیا هرگز تا به حال در رابطه با احوال خود تفکر کردهاید؟ آیا تا به حال بر هوای نفس خود غلبه کردهاید؟ آیا تا به حال دست رد به سینه دشمن انسان یعنی شیطان زدهاید و آیا هرگز تا به حال واقعاً هدف و راه مقدس شهیدان و صالحان خداوند را درک کردهاید؟
شما را به خدا سوگند و به حرمت خون پاک این عزیزان قسم برای یکبار هم که شده فکری به حال خود کنید و در پی این اندیشه راه و روش صحیح که همانا راه انبیا و امامان و شهیدان حق میباشد پیشه بگیرید و از این لجنزار حیوانی خود را نجات دهید.
خداوندا، ای آگاه بر تمام دردها تو میدانی که ما رزم آوران جبهه حقیم که یاد تو در قلوب ما نقش بسته و با تو بودن از ما جنگجویان بیباک ساخته است پس از تو میخواهیم که طعم شیرین ذرهای از
این احوال را به بندگان گمراه و غافلت بچشان و آنان را به صراط مستقیم هدایت بفرما.
حال روی سخنم با پدر و مادر گرامی و عزیزم میباشد پدر و مادر مهربان و مربیان و معلمان گرانقدر، من از کودکی آرزو داشتم که در ایام جوانی عصای دست دوران پیری شما شوم و فکر میکردم که شاید با این عمل توانسته باشم ذرهای از دِین خود را نسبت به زحمات شما ادا کنم، اما افسوس که هم اکنون در این زمان اسلام عزیزمان در خطر حمله دشمنانش میباشد و من نیز اینچنین اجازهای ندارم که در پیشگاه شما سروران باشم.
شما عزیزان خود بهتر از من میدانید که این جهانها و مالها و فرزندان همگی آنها امانتی هستند در دستمان که عاقبت باید به دست صاحب اصلی خود بازگردد و به حق که شما عزیزان امانتداران لایق و امین بودید و انشاءالله که هستید.
اولیاء محترم، من کاملاً به این مسئله واقفم که شما سروران در تربیت صحیح من چه بیداریها و مشقتها و رنجها کشیدهاید و این نیز کاملاً یقین دارم که شما همیشه در صدد فراهم آوردن آسایش و خوشبختی من بودهاید بنا بر این ای پدر، ای مادر هرگز ناراحت نباشید که من از کنار شما هجرت کردهام بلکه باید خیلی شادمان باشید که من به سعادت و خوشبختی ابدی و رضایت کامل معبود خود رسیدهام.
ای سروران من هرگز نمیگویم که شما در نبود من نگریید اما خیلی هوشیار باشید که به واسطه این فعل شما، دشمن دلشاد نشود.
پدر گرامی میدانم که بر شما چه گذشته و در راه دین اسلام چه زحمات بیشائبهای متحمل شدید و زمانی استخوان در گلو و خاری در چشم بودید و زمانی نیز دل شکسته و خسته از دوستان احمق و دشمنان زیرک و منافقان به ظاهر دوست، هنوز درد دلهای سوزناک و دلنشین شما در ذهن من زنده میباشد و همیشه توکل شما و پشتکار شما رضا بودن به رضای حق شما، برای من الگو و اسوه بوده است و خداوندا تو میدانی که در مقابل تمام این دردها جز تو پناهگاهی نداریم پس ای رب العالمین از تو و فقط از تو میخواهم که به این عزیزان در مقابل شدائد و سخن طعنه زنان و نامردان و منافقان روزگار که از این پس افزوده میشود صبر کامل عطا بفرما.
ای جوانان عزیز و ای خواهران و برادران گرامی همیشه در پی رضای معبود باشید و تمام افعال و اذکار و افکار خود را به این امید سوق دهید و تمام اهداف شیطانی را از ذهن خود محو نموده و هیچگاه در کاری که به خاطر رضای حضرت (او) میباشد دلسرد و خسته نشوید. همیشه گوش به فرمان رهبر و رهبران عزیز انقلاب باشید زیرا که این امر همانا امر امامان و پیامبر (ص) میباشد هیچگاه خود را از خط روحانیت و ولایت فقیه جدا نکنید. نمازهای خود را در سر وقت و با حضور قلب و خشوع و خضوع تمام بر پا دارید زیرا که فقط اینگونه نمازهاست که انسان را به ربّ خود نزدیک و نزدیکتر مینماید.
ای برادر و خواهر آگاه باشید که نکند ناگاه با این افعال و افکار و اذکار خود خون این شهیدان را پایمال نمایید و در روز جزا و محشر مورد غضب ائمه معصوم و حضرت حق شوید. توسلات خویش را به ائمه معصوم و سالار شهیدان حسین ابن علی علیهالسلام بیشتر مورد توجه قرار دهید که ما هر چه داریم از توسل به این خاندان گرامی بدست آوردهایم.
خداوندا، ما بسیجیان همیشه افتخارمان عشق به اهل بیت بوده و خواهد بود و در فضای پاک جبهههای حق علیه باطل قوت دهنده قلوب ما و تقرب جستن به درگاهت را همیشه از توسل به این عزیزان میدانستیم. خدایا، امیدی به عمل و کردار خود ندارم ولی خدا، تمام امیدواریام به کرم و بخشایش تو و شفاعت معصومین تو میباشد. در پایان باید بگویم که ای مردم گر چه ما در ظاهر از بین شما هجرت نمودهایم و شما نیز فقدان ما را در این دنیای فانی احساس مینمایید ولی بدانید که ما به آرزوی دیرینه خود رسیده و با تضمین از میان این جماعت هجرت نمودهایم و بدانید شما عزیزان که ماندهاید باید چارهای برای خویش بجویید که راهی دشوار برای شما مانده است.
والسلام علیکم و رحمه الله و برکاته
داود توکلی
زندگینامه شهید داود توکلی
دانشجوی مقطع کارشناسی رشته مهندسی معدن
تاریخ و محل تولد: ۱۷ اسفند ۱۳۴۵، تهران
تاریخ و محل شهادت: 18 فروردین ۱۳۶۶، شلمچه، کربلای۸
مزار شهید قطعه ۲۹ ردیف ۸۴ شماره ۳🌷
در یکی از روز های سرد زمستان سال ۱۳۴۵ هنگامی که طبیعت به استقبال بهار رفته بود و شکوفه ها منتظر دیدن آفتاب گرم بهاری بودند در یکی از خانواده های مذهبی در تهران کودکی چشم به جهان گشود که نامش را داود نهادند، داود دوران طفولیت را در دامان پر مهر خانواده پشت سر گذاشت هنگامی که به سن قانونی رسید وارد مدرسه شد با توجه به هوش و استعداد بالایی که داشت اغلب جزو شاگردان ممتاز کلاس به شمار می رفت کلاس پنجم ابتدایی را یه اتمام رسانده بود که انقلاب شکوهمند اسلامی ایران به رهبری مرجع عظیم جهان اسلام امام خمینی اوج گرفت و پایه های لرزان حکومت جابر پهلوی را واژگون ساخت و او که در محیطی مذهبی رشد یافته بود خیلی خوب پیام انقلاب را دریافت و در افشای چهره ی جنایت کار رژیم شاهنشاهی در حد توان فعالیت کرد فعالیت های اولیه ی خود را همراه با دوست صمیمی خود شهید امامی به صورت به صورت تشکیل نمایشگاه ها و اجرای نمایش نامه های مختلف شروع کرد و با تشکیل انجمن اسلامی در محیط مدرسه فعالیت خود را گسترش داد و با شرکت در بسیج خود را به فنون نظامی نیز مجهز ساخت با هجوم ارتش متجاوز صدام به خاک پاک میهن اسلامی مان و با کشتار و تخریب شهر ها و روستا ها توسط مزدوران از خدا بی خبر او نیز هم چون سایر فرزندان انقلاب احساس نمود که باید برای سرکوبی متجاوز به وظیفه ی خود عنل نماید و بدین شکل برای اولین بار در سال ۶۱ عازم جبهه های نبرد حق علیه باطل شد، و این آغاز راهی پرنشیب و فراز بود که انتهای آن به سعادت و رستگاری ختم می شد. نخستین عملیاتی که شرکت داشت عملیات بیت المقدس بود که منجر به آزادی خرمشهر از چنگال رژیم جنایت کار بعثی شد، او در طی این عملیات از ناحیه ی پای چپ مجروح شد و مدتی در بیمارستان بستری شد که پس از بهبودی بلافاصله باز می گردد و در خط پدافندی جبهه در عملیات های محدودی که انجام می شد شرکت می جست، با پایان یافتن ماموریت دو بار دیگر نیز به این جبهه اعزام می گردد و در نبرد با صدامیان در سنگر شرف و انسانیت حضور می یابد مدتی بعد در والفجر ۲ شرکت نمود و با خلق رشادت های به یاد ماندنی یکی از گردانندگان خط محسوب می گردد. در عملیات والفجر هشت همراه با شهیدان مصطفی پیر علی و عباس به عنوان آر پی جی زن در صف مقدم نبرد به شکار تانک های صدامیان می پرداختند و پس از انهدام چندین دستگاه تانک دشمن از ناحیه ی پای چپ مجدداً مجروح و روانه ی بیمارستان می شود. ولی روح تلاش گر وی خوابیدن بر تخت بیمارستان را تحمل نکرد و در حالی که هنوز جراحات وارده التیام نیافته بود که مستقیماً به منطقه ی عملیاتی باز گشت این بار با مسئولیت فرمانده دسته در عملیات کربلای یک شرکت جسته و با شجاعت ها و دلاوری ها بی شمار در حالی که گروه کثیری از صدامیان را به هلاکت رسانده بودند از ناحیه ی دست مجروح می شود ولی با این حال تا اتمام عملیات حاضر به ترک منطقه نمی شود با اتمام عملیات برای جلوگیری و مقابله با تانک های دشمن در واحد پدافندی مهران باقی می ماند و هنگامی که عملیات کربلای چهار شروع شد برای سردرگمی دشمن همراه با سایر همرزمان اقدام به یک حمله ی مخدود می نماید که در طی آن از ناحیه ی دو پا مجروح به بیمارستان منتقل می شود و با شروع عملیات کربلای پنج با استفاده از عصا عازم شلمچه می شود. او در طی حضور مداوم و بی وقفه خویش در جبهه ها از محیط معنوی جبهه به خوبی استفا ه می کند و در راه تزکیه نفس و پرورش روحیه ی ایمانی کمال تلاش را می نماید. فعالیت در جبهه ها مانع از توجه عمیق او به ادامه تحصیل نشده و با تلاش و پشتکار عجیبی به خواندن دروس همت می گمارد و سال های سوم و چهارم دبیرستان را در طی یک سال به اتمام رسانده و با شرکت در کنکور سراسری موفق می شود ر رشته ی مهندسی معدن قبول شود. از آن جایی که بر این باور بود که هر کس که وارد دانشگاه می شود باید از تعهد برخوردار باشد لذا در هیئت مرکزی گزینش در وزارت علوم مشغول فعالیت شد رسیدگی به امور دیگران هم دردی با مصیبت زده ها و دل جویی از خانواده های محترم شهدا از جمله خصوصیات بارز وی بود برای تشویق و ترغیب دیگران در رفتن به جبهه ها تلاش زیادی از خود نشان می داد و از کسانی که نسبت به اسلام انقلاب و رهبریت آن بی تفاوت بودند سخت رنجیده خاطر بود اما او با وجود دلایل بی شمار بدون آنکه هم چون بعضی اشخاص دلایل شرعی و موجه بتراشد دوری از صحنه های نبرد را نتوانست تحمل کند و به دنبال آن پشت پا به تمام ظواهر فریبنده دنیا زد و با شروع عملیات کربلای هشت به جبهه های نبرد شتافت و در حالی که برلب ندای یا حسین (ع) و در دل شوق معبود داشت سرش را به راه خدا دادو روح مقدسش به ملکوت اعلی پیوست
عاقبت نیکو "شهید حمید نیکویی"
آخرین بار که دیدمش در بیمارستان شوش بود. هنوز نفس می کشید، اما انفجار مین او را آش و لاش کرده بود. با برادر مرتضی(1) بودیم که بالای سرش رسیدیم. از نیروهای تخریب تیپ 17 قم بود. داشتند مین های محور «شلش» در منطقه ی شوش را خنثی می-کردند. دو روز بعد بود که خبر آوردند حمید (2)شهید شد. با خود گفتم عجب عاقبت نیکویی پیدا کرد. بچه ی سه راه آذری، حمید نیکویی.
(1)سردار آزاده جانباز مرتضی حاج باقری، واحد تخریب تیپ 17 قم. منطقه بعد از شوش، عملیات فتح المبین.
(2)شهید حمید نیکویی، اعزامی از تهران، فروردین سال 1361، عملیات فتح المبین.
برگرفته از کتاب " ازدحام انفجار " نوشته تخریبچی دلاور
آقای دکتر احمد مومنی راد عضو هیات علمی دانشگاه تهران
سالگرد شهادت یکی از جانبازان شهرک ولیعصر
حاج کریم دادآفرید جانباز شیمیایی دفاع مقدس که در سال 63 به افتخار جانبازی نایل آمد ,از همرزمان سردار شهید صنیع خانی در لجستیک سپاه ,پس از تحمل سالها درد ورنج تنفسی وشیمیایی در بیمارستان ساسان به کما رفته بود 99/1/19 به خیل شهدا پیوست.
🔸مزار شهید قطعه ۵۱ ردیف ۹۶