شهید مدافع حرم جواد محمدی
📣 مبلغ غدیر باشیم ! من به تو گفتم ، تو نیز به دیگران بگو . #شادباشتاغدیر #عیداللهالاڪبر #تاغد
🌸🌸🌸🌸🌸
🌸🌸🌸🌸
🌸🌸🌸
🌸🌸
🌸
ما بی علی (ع)
بهشتِ خدا را نخواستیم
اصلاً بهشت ،دیدنِ
رخسارِ حیدر (ع) است ...😍🌸😍🌸
♥️ @javad_mohammady ❤️
🇮🇷ڪانال شهیـد جواد محمـدی🇮🇷
شهید مدافع حرم جواد محمدی
#روز_بیست_سوم چله ے عاشقی آقا مرام تو بہ من از حد گذشتہ است اے بهترین رفیق دو دنیاے من حسین ...
#روز_بیست_چهارم چله ے عاشقی
بِــده قولی، بگــو بـــاشه 😔
قرار اربعینمون سر جاشہ؟!!!💔
@seyedrezanarimani4_345554935284237653.mp3
زمان:
حجم:
5.29M
سرود عید #غدیر
" از وقتے توے دنیا اومدم
#حیدری شدم مــــــــــݩ " [😍👏]
♥️ @javad_mohammady ❤️
🇮🇷ڪانال شهیـد جواد محمـدی🇮🇷
#خاطرات_شهدا 💔
فرمان ده دست تكان داد. حاجي از راننده خواست بايستد.
از پنجره ي ماشين كه نيمه باز بود، سلام و احوال پرسي كردند. فرمان ده به حاجي گفت:
«...اين بسيجي رو هم برسونين پايگاهش.»
.....
ـ حالا براي چي اومده بودي اين جا؟
بسيجي به كفش هاش اشاره كرد و گفت:
«...اينا ديگه داغون شده. اومده بودم اگه بشه يه جفت كفش بگيرم، ولي انگار قسمت نبود.»
حاجي دولا شد. در داشبورد ماشين را باز كرد و يك جفت كفش در آورد.
ـ بپوش! ببين اندازه است؟
كفش هاش را كند و سريع كفش هايي را كه حاجي داده بود پوشيد.
ـ به! اندازه است.👌
خودم اين كفش ها را براي حاجي خريده بودم؛ از انديمشك. كفش هايي را كه به بسيجي ها مي دادند نمي پوشيد.
همين امروز پنجاه جفت كفش از انبار گرفته بود ولي راضي نشد يك جفت براي خودش بردارد.
حاجي لب خندي زد و گفت «...خب پات باشه.»
بسيجي همين طور كه توي جيب هاش دنبال چيزي مي گشت، گفت «...حالا پولش چه قدر مي شه؟»
و حاجي خيلي آرام، انگار به چيزي فكر مي كرد گفت «...دعا كن به جون صاحبش.»
📚يادگاران، جلد۲
#شھيدمحمدابراهيم_همت
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
♥️ @javad_mohammady ♥️
🇮🇷ڪانال شهیـد جواد محمـدی🇮🇷