📜خاطره
اخلاق جواد توی سوریه مثل همینجا بود
هم روضه و هم #اشکش به پا بود هم #خنده و شوخی اش.
دفعه سومی که اعزام شده بود، یک هفته توی منطقه حُما بودیم. قرارگاههایمان جدا بود و هر کدام یک خط پدافندی داشتیم؛
اما بعضی شب ها همدیگر را میدیدیم.
مقام زین العابدین همانجا بود و بعضی شبها میرفتیم زیارت.
همان روزی که فرمانده جواد تیر خورده بود مهدی سلحشور هم آمده بود برای بچه های مقاومت مداحی کند تا #روحیه بگیرند.
روضه حضرت زهرا سلام الله علیها برایشان خواند. جواد روی روضه #حضرتزهراسلاماللهعلیها #حساس بود و خیلی خودش را میزد و گریه میکرد.
بعد که روضه تمام شد، همه نشسته بودند در حالت عرفانی و معنوی بودند جواد آمد و گفت تا الان روضه خواندید و تمام شد حالا وقت #جوک و جفنگ است. انقدر سر به سر سلحشور گذاشت که آخر سر سلحشور گفت اینجا یا #جایمن است یا #جایتو!
جواد بهش گفت من که اینجا هستم تو باید بروی!
راوی؛دایی شهید
┅═ 🖤🥀🖤 ═┅
| @javad_mohammady