#زندگی_به_سبک_شهدا
🔹من داشتم کلاس های آمادگی حج می رفتم و عباس داشت آماده ام می کرد برای وقتی که نیست. الان دیگر خیلی صریح درباره مرگ صحبت می کرد. می گفت: وقتی جنازه ان را دیدی گریه نکن.
🔹دست روی شانه ام زد و گفت: باید مرد باشی. من باید زودتر از این ها می رفتم. اما چون تحملش را نداشتی، خدا مرا نبرد. الان با این همه سختی هم که کشیدی، احساس می کنم که آمادگی داری و وقتش شده است.
🔹از خدا خواسته بود اول به زنش صبر بدهد و بعد شهادت را به خودش. می گفت: حج که بروی خدا صبرت خواهد داد. (راوی: همسر شهید بابائی)
📚 کتاب آسمان؛ بابائی به روایت همسر شهید، ص40.
🆔@javadalaemee1399
#زندگی_به_سبک_شهدا
✅ معاشرت با همسر
ولی الله از جبهه که می آمد، مهلت تکان خوردن هم به من نمی داد و همه کارها را انجام می داد.می گفتم: خسته ای، استراحت کن، می گفت: وقتی من نیستم، خیلی سختی می کشی؛ اما حالا که آمده ام، دیگر سختی ها تمام شد. می گفت: حالا شما امر کن، ما انجام می دهیم.
🔅ول کن آشپزخانه نبود. به شوخی می گفتم: هیکلت درشت است و درآشپزخانه جا نمی شوی. هر بار هم می رفت آشپزخانه صدای شکستن ظرفی می آمد.
موقع را رفتن پشت سرم می آمد تا کفش هایم را جفت کند. خیلی خجالت می کشیدم.
🔺 می شنیدم صدای طعنه دیگران را که می گفتند: آقا ولی کفش های این جوجه را برایش جفت می کند. (راوی: همسر شهید ولی الله چراغچی)
📚 مجموعه نیمه پنهان ماه، جلد ۹، چراغچی به روایت همسر شهید؛ ص ۲۲.
✅ #الگوی_خانواده_تراز_اسلامی
🆔@javadalaemee1399
#زندگی_به_سبک_شهدا
✅ احترام به مادر در سیره شهید مجید شهریاری
🌹مجید فوق العاده هوای مادرش را داشت. یکی از دلایلی که او را از فکر تحصیل در خارج از کشور منصرف ساخت، رسیدگی به پدر و مادرش بود
.
☺️ وقتی مادرش را می دید، دست و پایش را می بوسید. موقع غذا خوردن، اول لقمه در دهان مادرش می گذاشت، سپس خودش غذا می خورد.
👌 سر کلاس درس، تنهاترین تماسی را که جواب می داد، تماس مادرش بود و خیلی راحت با او ترکی صحبت می کرد.
مادرش دو سال مریض بود. اگر کار بیمارستان مادرش پیش می آمد، همه می دانستند که همه قرارهایش منحل می شود.
🍃روزی قرار بود با فرد مهمی دیداری داشته باشیم، به خاطر کار مادرش زنگ زد و عذرخواهی کرد.
📚 شهید علم؛ دانشمند شهید دکتر مجید شهریاری در آینه خاطرات، ص32.
✅ #الگوی_خانواده_تراز_اسلامی
🆔@javadalaemee1399
#زندگی_به_سبک_شهدا
💠عفو و گذشت شهید حمید باکری
🔺بعد از شهادت حمید رفته بودیم منطقه. آقای صارمی از اولین دیدارش با حمید می گفت.
می گفت: حامل پیغامی از آقا مهدی به حمید بودم. تا آن موقع هم ندیده بودمش. رسیدم به خط ساموپا. جوانی لاغر اندام کنار سنگر نشسته بود. توی خودش بود. سراغ حمید باکری را گرفتم. با سستی خاصی گفت: برادر چه کارش داری؟
😏 گفتم: برو بابا! با تو کاری ندارم.
رفتم داخل سنگر که یکی گفت: حمید آقا! بی سیم شما را می خواهد و رفت سمت همان جوان لاغر اندام.
رفتم پیشش و پیغام را دادم و عذرخواهی کردم و گفتم: ببخشید اگر نشناختم تان. 😓
تبسمی کرد و با همان لحن خسته اش گفت: عیبی ندارد برادر جان! برو به سلامت. 😊
📚کتاب نیمه پنهان ماه، جلد سوم، حمید باکری به روایت همسر شهید، ص43.
🔷🔸💠🔸🔷 🔷🔸💠🔸🔷
🆔@javadalaemee1399
#زندگی_به_سبک_شهدا
❌ کوتاهی
همین که از جبهه می آمد مرخصی، خانواده اش را به مسافرت می برد، به او می گفتم: «چه حال و حوصله داریکه به مسافرت می ری!»
🌹می گفت: «من هر چهار پنج ماه، یه بار به خونواده ام سر می زنم، این ها به گردن من حق دارند. باید حالا که اومدم کمی به خواسته های بچه ها توجه کنم. زندگی کردن، همراه با جهاد و شهادت باید پیش بره، خدا بشر رو این طوری آفریده، شما هم اگه این کارها رو برای زن و بچه ات انجام ندی کوتاهی کردی. (شهید علی اصغر همتی )
📚زندگی به سبک شهدا3، ص.74
🆔@javadalaemee1399
#زندگی_به_سبک_شهدا
♻️ همسر آیتالله شهید سید محمد بهشتی:
🌹چیزی که من در ۲۹ سال زندگی مشترکمان دیدهام ملایمت و صبر ایشان بود ایشان بهقدری #صبر و متانت و خونسردی به خرج میداد که انسان را خجالتزده میکرد در سرتاسر زندگی مشترکمان با این مرد مبارز و باتقوا به یاد ندارم لحظهای عصبانیت بیمورد داشته باشند.
🆔@javadalaemee1399
#زندگی_به_سبک_شهدا
🍃تازه از جبهه برگشته بود ولی انگار خستگی برایش معنی نداشت، رسیده و نرسیده رفت سراغ لباسها و شروع کرد به شستن، فردا صبح هم ظرفها را شست.
😐مادرم که از کارش ناراحت شده بود خواهش کرد که این کارها را نکند، ولی یونس گوشش بدهکار نبود.
🧔 👌میگفت: «خالهجون این کارها وظیفه منه، من که هیچوقت خونه نیستم، لااقل این چند روزیکه هستم باید به خانمم کمک کنم» .
#شهید_یونس_زنگی_آبادی
📚 همسفر شقایق، ص ۳۱.
https://eitaa.com/joinchat/1604255801C05dc52c0cd
#زندگی_به_سبک_شهدا
💠آداب تولد کودک در سیره شهید حسین املاکی
☀️ بعد از ظهر ۲۲ آبان ۶۲ بود. اولین دخترمان داشت به دنیا می آمد.
✨وقتی حالم بهتر شد و به بخش منتقل شدم، حسین آقا را دیدم که با یک دسته گل و شیرینی به ملاقاتم آمد و مرتب شکر خدا را می گفت.
🧕وقتی خانم پرستار دخترمان را آورد، مقداری پول و شیرینی به پرستار داد و دخترمان را گرفت. بوسیدش و در گوشش اذان و اقامه گفت.
🧔 می گفت: دخترم قبل از اینکه اولین قطره شیرش را بنوشد باید مسلمان و شیعه امیر المؤمنین (علیه السلام) باشد.
بعد دخترم را با احتیاط داد دستم. (راوی: زهرا سحری؛ همسر شهید)
📚 کتاب نیمه پنهان ماه ، ج32؛ ص48.
https://eitaa.com/joinchat/1604255801C05dc52c0cd
#زندگی_به_سبک_شهدا
✍ همسر آیتالله شهید محمد بهشتی:
چیزی که من در ۲۹ سال زندگی مشترکمان دیدهام ملایمت و صبر ایشان بود.
🌷ایشان بهقدری صبر و متانت و خونسردی به خرج میداد که انسان را خجالتزده میکرد، در سرتاسر زندگی مشترکمان با این مرد مبارز و باتقوا به یاد ندارم لحظهای عصبانیت بیمورد داشته باشند.
📚 کتاب کاشانه ابرار، ص20.
https://eitaa.com/joinchat/1604255801C05dc52c0cd
#زندگی_به_سبک_شهدا
💠 کمک به نیازمندان در سیره شهید سید احمد هاشمی
🕌رفته بودیم مسجد بی سر تکیه. فرد مستحقی هم به مسجد آمده بود و درخواست کمک داشت. احمد در گوشه حیاط مرا به کناری کشید. گفت: دست کن داخل جبیبم و هر چه پول هست، بدون اینکه بشماری به آن فقیر بده.
🔺وقتی هم که می خواستم مدارکش را از لای پول ها بردارم، اعتراض می کرد: مگر نگفتم نگاه نکن.
🧕🏻🧔🏻 وقتی از مسجد خارج شدیم، گفت: جنگیدن با دشمن جهاد اصغر است و آسان؛ اما جهاد با نفس است که جهاد اکبر است و واقعا سخت است.
راوی: حمید رجب نسب
📚کتاب تو شهید می شوی؛ خاطرات شفاهی حجت الاسلام سجاد ایزدهی، ص119.
https://eitaa.com/joinchat/1604255801C05dc52c0cd
#زندگی_به_سبک_شهدا
💠 حمایت از #کالای_ایرانی در سیره شهید حمید سیاهکالی مرادی
💕 وقتی تاریخ مراسم عروسی قطعی شد، از فردای ماه رمضان افتادیم دنبال مقدمات مراسم. قرار بود از جهیزیه چهار وسیله یخچال، تلویزیون، فرش و ماشین لباس شویی را حمید بخرد. بقیه جهیزیه را تا حد امکان همراهیم می کرد تا بخریم.
🧔در همان روز اول خرید حمید گفت: وقتی #حضرت_آقا گفته اند از #کالای_ایرانی حمایت کنید، ما هم باید گوش کنیم و جنس ایرانی بخریم.
✅ هر فروشگاهی که می رفتیم دنبال جنس ایرانی بودیم. نظر هر دوی ما هم همین بود، تا حد امکان جنس ایرانی.
📚 کتاب یادت باشد؛ شهید مدافع حرم حمید سیاهکالی مرادی به روایت فرزانه سیاهکالی مرادی،همسر شهید، ص118.
https://eitaa.com/joinchat/1604255801C05dc52c0cd
#زندگی_به_سبک_شهدا
❇️ ترویج فرهنگ کتاب خوانی در سیره شهید محمد علی رهنمون
🔸می خواستیم برای مادر خیرات کنیم.
محمد گفت: به جای شام و ناهار و این طور چیزها، با پولش کتاب بخریم برای بچه های روستا. می گفت: این جوری مادر هم راضی تره.
📚 کتاب یادگاران، جلد ۱۶، کتاب رهنمون، خاطره شماره ۱۲
https://eitaa.com/joinchat/1604255801C05dc52c0cd
#زندگی_به_سبک_شهدا
#شهید_عبدالله_میثمی
💠آداب معاشرت
آشنا که می دید، صورتش پر از خنده می شد. دست او را می گرفت بین دست هاش و پیشانی اش را می بوسید. تا وقتی ایستاده بود و حال و احوال می کرد، دستش را رها نمی کرد. (یادگاران 5؛ کتاب میثمی، خاطره78)
🌸امام علی علیه السلام:
بهترین وسیله ای که مردم با آن دلهای خود را به دست می آورند و کینه¬ها را از دلهای دشمنانشان می زدایند، خوشرویی هنگام برخورد با آنان است و جویای احوال آنان شدن در غیابشان و گشاده رویی با آنان در حضورش. (بحارالانوار، ج78، ص57، ح124)
https://eitaa.com/joinchat/1604255801C05dc52c0cd
#زندگی_به_سبک_شهدا
#شهید_ابراهیم_هادی
🍃هر وقت می دید بچه ها مشغول غیبت کسی هستند مرتب می گفت: صلوات بفرست! یا به هر طریقی بحث را عوض می¬کرد...
هیچ گاه ازکسی بد نمی گفت، مگر به قصد اصلاح کردن... هیچ وقت لباس تنگ یا آستین کوتاه نمی-پوشید...
🧔🏻بارها خودش را به کارهای سخت مشغول می کرد. زمانی هم که علت را سؤال می کردیم می گفت:"برای نفس آدم این کارها لازمه".
📚سلام بر ابراهیم، زندگی¬نامه و خاطرات شهید ابراهیم هادی، ص180.
وسلام برهمه شهیدان
🌹 روح همه شهدا را شاد کنیم با ذکر صلوات بر محمد و آل محمد
🌹 قرارگاه شهدای حسنارود👇
https://eitaa.com/joinchat/1604255801C05dc52c0cd
#زندگی_به_سبک_شهدا
✴️ مهندس خانهدار
🍃وقتی میاومد خونه دیگه نمیذاشت من کار کنم. زهرا رو میذاشت روی پاهاش و با دست به پسرمون غذا میداد می گفتم: یکی از بچهها رو بده به من با مهربونی میگفت: نه، شما از صبح تا حالا بهاندازه کافی زحمت کشیدی. مهمون هم که میامد پذیرایی با خودش بود.
🔅 دوستاش بهشوخی میگفتند: مهندس که نباید تو خونه کار کنه! میگفت: من که از حضرت علی (علیه السلام) بالاتر نیستم. مگه به حضرت زهرا (سلام الله علیها) کمک نمیکردند؟
📚برشی از زندگی شهید حسن آقاسیزاده
https://eitaa.com/joinchat/1604255801C05dc52c0cd
#زندگی_به_سبک_شهدا
#شهیدغلام_رضاصادقزاده
💠صیغه عقدمان را حضرت امام ره خواندند. بعد از مراسم عقد، با هم رفتیم بهشتزهرا. عهد بستیم تا زمانی که زندهایم، در خط امام ره باشیم و رهرو راه شهدا.
سر خرید عقد، دو تا حلقه نقره گرفتیم. روی هر دویش هک شده بود:
🌷«تنها ره سعادت: ایمان، جهاد، شهادت.»🌷
📚فهیمه باباییان پور به اهتمام علیرضا اکبری، نامههای فهیمه، صص۱۹، ۲۴ (به روایت همسر شهید)
https://eitaa.com/joinchat/1604255801C05dc52c0cd
#زندگی_به_سبک_شهدا
🌸جلسه گفت وگوی خانوادگی
🔰یکی از فرزندان شهید بهشتی می گوید :
پدرم در هفته وقت خاصی را برای گردهم نشینی و گفت وگوی اعضای خانواده درباره مسائلی که در طول هفته مطرح بود ، اختصاص می دادند .
خیلی به ندرت این جلسه تعطیل می شد ، حتی در اوج روزهای انقلاب نیز این جلسه برقرار بود . ... مادر چایی درست می کردند و میوه ای می گذاشتند و همه طبق قرار کنار هم می نشستیم و طبق یادداشتهایی که داشتیم ، نظراتمان را می گفتیم . ...
به تدریج افراد یکدیگر را بهتر درک میکردند ، نظرات هم دیگر را بهتر می شنیدند و همین موجب انسجام ، الفت و فراوانی محبت در میان اعضای خانواده می شد .
📚خانواده پویا، ج ۵ ، ص ۱۱ و ۱۲.
https://eitaa.com/joinchat/1604255801C05dc52c0cd
#زندگی_به_سبک_شهدا
💠 چادر جهاد❗️
🍃آمده بود مرخصی. داشتیم دربارهی منطقه حرف میزدیم لابهلای صحبت گفتم: «کاش میشد من هم همراهت به جبهه بیایم!» حرف دلم را زده بودم.
لبخندی زد و پاسخی داد که قانعم کرد. گفت: «هیچ میدانی سیاهی چادر تو از سرخی خون من کوبندهتر است؟ همینکه حجابت را رعایت میکنی، مبارزات را انجام دادهای.»
📚 کتاب کاش با تو بودم، ص۴۲ ، به روایت از همسر شهید محمدرضا نظافت.
🌹شادی روح همه شهدا صلوات
🌹قرارگاه شهدای حسنارود👇
https://eitaa.com/joinchat/1604255801C05dc52c0cd
🏴▫️🏴▫️🏴▫️🏴▫️🏴
#زندگی_به_سبک_شهدا
🌷 شهید فتح الله ژیان پناه
سفره عقدمان با بقیه سفره ها فرق داشت،به جای آینه و شمعدان،تفسیر المیزان را چیده بودیم دور تا دور سفره،برکتی که این تفسیر به زندگی مان می داد،می ارزید به هزاران شگونی که آینه شمعدان می خواست داشته باشد.
✨برای مراسم هم برنج اعلا خریدیم؛ولی فتح الله نگذاشت بازش کنیم، می گفت«حالا که این همه آدم ندار و گرسنه داریم،چطور شب عروسی غذای گرون قیمت بدیم؟»
برنج ها را بسته بندی کردیم و دادیم به خانواده های نیازمند.فتح الله برنج ها را می داد دست مردم و می گفت:«این هدیه حضرت امام خمینیه.»
📚خدابود و دگر هیچ نبود،ص40(به روایت همسر شهید)
🌹 قرارگاه شهدای حسنارود👇
https://eitaa.com/joinchat/1604255801C05dc52c0cd