eitaa logo
قرارگاه شهدای حسنارود
399 دنبال‌کننده
7.1هزار عکس
5.2هزار ویدیو
37 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
💠 در یکی از توقفگاه‌ها که آب قافله تمام شد و راه را هم گم کرده بودند، امام علیه السلام از شدت بیماری وتشنگی نزدیک بود جان بدهد، حضرت سلام الله علیها او را زیر سایه شتری نشاند و همچنان که بادش می‌زد، می‌گفت: ای برادرزاده، برای من دشوار است که تو را در این حال ببینم. 💠 در شهر عقلان جوانی بازرگان به نام زریر خزاعی وقتی شهر را مزیّن دید و مردم را شادمان، شرح حال اسرا را پرسید و پس از اطلاع از هویت آنان، به سراغ کاروان رفت. با مشاهده امام علیه السلام به گریه افتاد. حضرت سجاد علیه السلام از او خواست به سربازانی که سر مقدس حضرت امام حسین علیه السلام را بر نیزه حمل می‌کردند، بگوید جلوتر بروند تا مردم به آن نگاه کنند و چشم از زنان اهل بیت بردارند. زریر 50 دینار به سربازان داد و خواسته امام را برآورده کرد، سپس برگشت و پرسید: «اگر حاجت دیگری دارید بفرمایید تا انجام دهم.» امام فرمود: زنان لباس و پوشش می‌خواهند. زریر بلافاصله جامه‌های فراوانی برای زنها فراهم کرد. سربازان خبردار شدند و او را آن قدر زدند تا از هوش رفت. 💠 در شهری به نام یک مرد یهودی به نام یحیی با مشاهده تلاوت آیات قرآن توسط سر مبارک علیه السلام متعجب و متنبه شد و جامه‌ای از خز را به حضرت سجاد علیه السلام هدیه داد. 💠 امام علیه السلام در شهرهای سیبور، بعلبک و حلب با دیدن بی‌احترامی مردم به اسرا و شادمانی آنان اشعاری با این مضمون خواند: «آل رسول برشتران بی‌جهاز سوار شوند و آل مروان بر مرکب‌های آراسته. این همان زمان است که شگفتی‌هایش از نظر بزرگان پایان‌پذیر نیست و مصائبش نامشخص است. 💠ای کاش می‌دانستم مشغله‌های زمان تا به کجا ما را به دنبال خود می‌کشاند. ما را بر شتران عریان و بی‌جهاز در هرشهر و دیاری می‌گردانند و کسانی از آنان که مهار شتران را در دست گرفته‌اند حمایت می‌کنند گویا ما در میان آنها چون اسیران رومیانیم و آنچه پیامبر فرموده نادرست بوده! وای بر شما که به رسول خدا کفر ورزیدید. شما به گم‌کرده‌ای می‌مانید که راه‌ها را نمی‌شناسد. من فرزند امام هستم. چه شده است که حق من بین این گروه کفّار ضایع شده است. »
💠پس از رسیدن نامه‌ی یزید مبنی بر اینکه سر مبارک علیه السلام و کسانی که با او کشته شده‌اند و آنچه از آنها غارت شده و اهل و عیال او را نزد او بفرستند، عبیدالله بن زیاد دستور داد کربلا آماده شوند و امر کرد امام سجاد علیه السلام را با زنجیر ببندند. 💠سربازان نیز دست‌های او را به گردنش زنجیر کردند و سپس او و سایر اسرا را در پشت سرهای شهدا روانه کردند. مخفّر بن تعلبه عایزی و شمر بن ذی الجوشن همراه‌شان به راه افتادند و رفتند تا به گروهی که سر حضرت علیه السلام نزدشان بود، و سپس به شام رسیدند. امام علیه السلام در طول راه به حمد خدا و تلاوت قرآن و استغفار مشغول بود و حتی یک کلمه با سربازان عبیدالله سخن نگفت تا کاروان به شام رسید (ع) ✍ علیه السلام از پدرش از امام علیه السلام نقل کرده است که فرمود:« مرا بر شتری لنگ سوار کردند، بدون روپوشی و جهازی، و سر سید الشهداء علیه السلام بر نیزه‌ی بلندی بود و زنان بر اشتران پالان دار پشت سر من بودند و جماعتی که ظلم و ستم را از حد گذرانده بودند، با نیزه‌ها در جلو و عقب و اطراف ما بودندهر گاه یکی از ما می‌گریست، سرش را به نیزه می‌کوبیدند تا آنگاه که وارد دمشق شدیم و کسی فریاد زد:« ای اهل شام، اینها اسیران اهل بیت ملعون هستند.»