11.33M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🖤
🥹
کاش میدانستم دقیقا" کجای این فضا نافلهی شب خواندند و در شفع و وتر گریه برای قتیلالله کردند!
این نماز نشستهی بانو
آبروی تمام نافلههاست
فیالبداهه:
خانم جانم!
من اگه یه روز نگم "فدات بشم"، شب نمیشه
#کربلا
#احمد_نعمتی (تکبیت)
#نریمان_پناهی (زیرصدا)
#جواد_هاشمی_تربت (تهیّهی فیلم)
http://www.instagram.com/javadhashemi69/
@javadhashemi_torbat
.
فعل "ادرکنی" به معنی "مرا دریاب" است و برای مذکّر به کار میرود ولی همین فعل برای فرد مؤنّث "ادرکینی" میشود لذا رباعیّاتی که برای مخدّرات اهل بیت علیهمالسّلام سروده میشود نمیتواند به ردیف ادرکنی باشد:
مثلا":
ای مادر چار آفتاب! ادرکنی
البتّه قبول دارم که ادرکینی نه به گوش مردم آشناست و نه برای فارسیزبانان خوشتلفّظ است و نه در وزن رباعی جا میشود.
▪️▫️
به همین دلیل👆
این مصراع هم خراب خواهد بود:
یا فاطمهی بنت اسد! ادرکنی
#حضرت_فاطمه_بنتاسد_سلاماللهعلیها
#حضرت_امالبنین_سلاماللهعلیها
#رباعی
#یادداشت_ادبی
#جواد_هاشمی_تربت
@javadhashemi_torbat
🏴
●قلوبنا محزونة●
نودمین
جلسهی ادبی_مهدوی التجا
نقد ادبی (شعر و سبک)
چهارشنبه ۲۹ مرداد ۱۴۰۴ شمسی
ساعت ۱۸ تا ۲۰
دفتر محمل
شرکت برای عموم آزاد
#التجا (۹۰)
#نقد_ادبی
#جواد_هاشمی_تربت
http://www.instagram.com/javadhashemi69/
@javadhashemi_torbat
21.23M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
میگویند تنها صداست که میماند.
صاحب این صدا امروز تشییع و تدفین شد.
واقعا" حسینیهی انصار الحسین علیهالسّلام مملو از جمعیت بود.
گفتند اهل تبرّی بوده. همین صدا را از او پخش کردند.
کاش بتوانید دانلود کنید! شنیدنی است
زندهیاد ذاکر الحسین علیهالسّلام
#علیاصغر_نیلچی
چهارشنبه ۲۹ مرداد ۱۴۰۴
#جواد_هاشمی_تربت
http://www.instagram.com/javadhashemi69/
@javadhashemi_torbat
جوادهاشمی"تربت"
حدود ۱۷ _ ۱۸ سال قبل، غزلی خوب از #ژولیده_نیشابوری در موضوع بازگشت کاروان به مدینه از کتابهای او ان
▪️
حدود ۱۷ _ ۱۸ سال قبل، غزلی خوب از #ژولیده_نیشابوری در موضوع بازگشت کاروان به مدینه از کتابهای او انتخاب کرده بودم که دوستی برای نشرش یادآوری کرد🙏:
ای مدینه! بزم شادی بعد از این بر پا مکن
بی حسین برگشته زینب، در به رویش وا مکن
از حسین و داستان کربلا از من مپرس
صحبت او در کنار تربت زهرا مکن
انتظار دیدن فرزند زهرا را مکش
خنده بعد از این به روی مردم دنیا مکن
آن قدر از زندگی سیرم که گویم با اجل
بهر قبض جان من، امروز را فردا مکن
يا رسول الله! برخیز و ببین حال مرا
آن چه میگویم به نزد مادرم افشا مکن
بعد پرپر گشتن گلهای باغ، ای باغبان!
صحبت آب روان با زینب کبری مکن
هر جوانی را که دیدی شانه بر زلفش مزن
جان اکبر! بیش از این خون در دل لیلا مکن
هر چه میخواهی تو با امّالبنین برگو ولی
در بر او صحبت بی دستی سقّا مکن
✔هنوز وجود دارد اشعار خوبی که به #گوگل راه نیافتهاند.
#ژولیده_نیشابوری
#ورود_به_مدینه
#بازگشت_به_مدینه
#جواد_هاشمی_تربت
http://www.instagram.com/javadhashemi69/
@javadhashemi_torbat
🏴
صلّی الله علیک یا اباعبدالله
▪️تسبیح تربت▪️
دیشب در جلسهی التجا یا همان "انجمن ادبی محمل" یکی از شعرا هدیهای از سفر #کربلا (همین اربعین) برایم آورد که بسیار سپاسگزار اویم.🙏
▫️امروز صبح همراهم بود. دقایقی روی سنگ مزار #مادرم گذاشتم.
#جواد_هاشمی_تربت
http://www.instagram.com/javadhashemi69/
@javadhashemi_torbat
#حضرت_رسول_اکرم_صلیاللهعلیهواله
🥹تا آخرین نفس، نگران حسین بود
دیدم یکی از کانالها هفت بیت از مرثیهی نبوی، اثر حاج #محمود_ژولیده را گذاشته، گفتم بگذار پیش از چاپ دیوان، متن کامل شعر با تغییرات لحاظ شده را در دسترس قرار دهم:
از بس پیامبر به علی التفات داشت
دیده به دیدهاش لحظات وفات داشت
خود چشمهی حیات ولی تشنهی علی است
گویی از او ارادهی آب حیات داشت
سینه به سینهاش دم آخر نهاد و گفت:
هر کس محبّ اوست به دنیا، نجات داشت
هذیان نداشت خاتم پیغمبران به لب
ذکر علی در آن قلم و آن دوات داشت
در مسجدش چو غیرِ علی را امام دید
او را به خشم بر حذر از آن صلات داشت
محراب را به شأن علی دیده بود و بس
یعنی همان که وقت رکوعش زکات داشت
چون گفت راز خویش به نجوا رسول عشق
زهرای خسته، راحت جان از ممات داشت
آغوش میگشود برای دو نور عین
از بس که با حسین و حسن التفات داشت
با هر نظر، حبیب خدا داشت نکتهای
امّا نگاه زینب کبری نکات داشت
تا آخرین نفس، نگران حسین بود
گاهی گریز روضهی آب فرات داشت
در روزهای آخر عمرش بقیع را
آگاه از مصائب بعد از وفات داشت
زآن روز، رنج و محنت زهرا شروع شد
هر چند زیر سایه، تمام کرات داشت
فرمود: دخترم! به خدا میبرم پناه
زآن فتنهها که رنج تو را در حیات داشت
تو بازوی علیّ و علی بازوی خداست
وز بازوی شکستهی تو دین، ثبات داشت
ماه صفر
۱۳۸۸ شمسی
#محمود_ژولیده
#جواد_هاشمی_تربت
http://www.instagram.com/javadhashemi69/
@javadhashemi_torbat
بازنشر چند بیت کوتاه در شهادت #حضرت_رسول_اکرم_صلیاللهعلیهواله
یثربا! رفت آفتاب مهرُخان
داغ «یاسین» است، «الرّحمن» بخوان
قدسیان! کرّوبیان! یارش شوید
او مهاجر گشته، انصارش شوید
آید از آیات قرآن این خروش
یا نبیّ الله! چشم از ما مپوش
.
منبرا! آید علی بعد از نبی
هان! مبادا جا دهی بر اجنبی!
#مثنوی
#تبری
#جواد_هاشمی_تربت
http://www.instagram.com/javadhashemi69/
@javadhashemi_torbat
▪️
▪️
▪️
▪️
▪️
#مادرم
این اوّلین اوّلِ شهریوری است که نیستی.
هدیهی زادروز تو، سلامی به امام رئوف:
السّلام علیک یا اباالحسن
یا علیّ بن موسی الرّضا
▪️
▪️
▪️
#جواد_هاشمی_تربت
http://www.instagram.com/javadhashemi69/
@javadhashemi_torbat
داستانی متناسب با تقریب به ذهن شدن کرم حضرت امام حسن (علیهالسّلام)
جريان دیگری را نقل كردهاند راجع به يكى از ارباب كرم و صاحبان جود عرب به نام «مُعن بن زائدة».
مُعن دستى گشاده داشت، هر كس به او مراجعه مىكرد، دست خالى و محروم برنمىگشت.
مُعن براى استراحت به يک کاخ تابستانى آمده بود، جوی آبى از ميان آن عبور مىكرد. شرايط جورى بود كه چند روزى كسى را به حضور نمیپذیرفت و قراولها و چاکرها مانع بودند.
یک بنده خدایی از راه دور آمده بود. نيازى داشت كه مىخواست به مُعن بن زائدة اظهار كند، راهش ندادند. كنارى نشسته بود، فكر مىكرد، چه كار کنم كه عرض حال به مُعن بدهم.
تكّه چوبى برداشت يک بيت شعر روى آن چوب نوشت:
أيا جودَ مُعنِ ناج مُعناً بحاجتى
فليس إلى جودَ مُعن سواک شفيعُ
اى جود معن! اى كرم معن بن زائدة! نياز مرا به حضور مُعن عرضه بدار؛ زيرا كه براى رساندن عرض حال من به معن بن زائدة جز خودِ جود و كرم او وسيلهاى ندارم.
#جواد_هاشمی_تربت
http://www.instagram.com/javadhashemi69/
@javadhashemi_torbat
اين تكّه چوب را انداخت روى آبى كه از اين جوى مىرفت و از برابر قصر تابستانى معن بن زائدة عبور مىكرد.
تختى گذاشته بودند روى آب و معن روى تخت نشسته و به آب نكَاه مىكرد، همين طور كه نگاه میكرد ديد تكّه چوبى از روى آب دارد رد مىشود مثل این که چيزى رویش نوشته شده به غلامانش دستور داد كه اين چوب را از روى آب برداريد و به من بدهيد. غلامان چوب را برداشتند و به دست معن بن زائدة دادند. ديد اين بيت شعر روى آن نوشته شده، خواند خيلى به فكر فرو رفت، گفت: برويد بيرون باغ ببينيد در اين نزديكىها كسى هست؟ معلوم مىشود اين بنده خدا از راه دور آمده و نياز مبرم داشته برويد و بياوريدش. رفتند ديدند بله یک آدم ژندهپوشى در سايهی ديوارى نشسته، آمدند و او رابه حضور مُعن بن زائدة بردند.
مُعن به او گفت: اين بيت شعر را تو نوشتى؟ گفت: بله. دستور داد صد هزار درهم به اين بنده خدا دادند و يكى از حجره هاى قصر را هم در اختيارش گذاردند كه استراحت كند، ۵5لباسش دادند، خوراكش دادند.
روز دوّم احضارش كردند، گفت اين بيت شعر را تو نوشتى؟ گفت: بله، دستور داد صد هزار درهم ديگر به او دادند و دو مرتبه لباس وخوراک و احسان و انعام بسيار به او نمودند و تا پنج روز اين عمل را تكرار كرد.
جوادهاشمی"تربت"
اين تكّه چوب را انداخت روى آبى كه از اين جوى مىرفت و از برابر قصر تابستانى معن بن زائدة عبور مىكرد
روز پنجم اين بنده خدا فكر كرد كه نكند معن بن زائدة پشيمان شود و هر چه پول به من داده را پس بكَيرد، آخر اين مقدار، من شايسته و مستحق نبودم لذا نيمه شب فرار را بر قرار اختيار كرد و گریخت.
روز بعد، معن دستور داد برويد اين بنده خدا را بياوريد، غلامها آمدند دم در حجره، ديدند كسى ميان حجره نيست.
به معن بن زائدة گفتند: اين بنده خدا فرار كرده است. گفت: به خدا قسم! اگر مىماند همه روزه او را به حضور مىپذيرفتم و تا هر چه در اختيارم بود به او نمیدادم دست از احسانم برنمىداشتم؛ چون او جود مرا، كرم و سخاوت مرا پیش من واسطه قرار داده است.
1️⃣ کتاب "حدیث پسر شبیب" اثر محقّق ارجمند جناب #سید_مجتبی_بحرینی.
2️⃣با تشکّر از دوست بزرگوار آقا
#مجید_دیبازر و آقا #حمید_محمدپور که زحمت حروفچینی را کشیدند.
#جواد_هاشمی_تربت
http://www.instagram.com/javadhashemi69/
@javadhashemi_torbat