#امام_موسی_بن_جعفر_ع_شهادت
مرغ حق اوفتاده کنج قفس
چون عقابی که بی پر و بال است
چه قدَر بی حیا زمانه شده ست
جای خورشید در سیه چال است
دم افطار میزنند او را
پیش چشمش جهان چو دود شده
آسمان هم ز ماتم خورشید
جامه ی آبی اش کبود شده
بس که بر حال او گریسته اند
چشم های ستارگان خیس است
یوسف این بار کنج زندان و
تازیانه به دست ابلیس است
بدنش زخم و صورتش خونین
گه به شلاق و گه به مشت زده است
سِندی کافر یهودی پست
گاه او را به قصد کشت زده ست
جرم او بوده اینکه می فرمود
بی وضو نام مادرم مبرید
فحش برمادرم مده ملعون
جای دشنام ها مرا بزنید
زهر با پیکرش چه ها کرده
جسم او ذره ذره آب شده
آه از ضرب تازیانه کبود
تن پور ابوتراب شده
جای سالم نمانده در تن او
دست و پاهاش در غُل و زنجیر
چارده سال گوشه ی زندان
سیر از زندگانی اش شد سیر
درد بازو و پهلو او را کشت
یاد میکرد دائم از مادر
دائم عجل وفاتی اش بر لب
یاد دیوار بود و ضربه ی در
عرش از ماتمش سیه پوش است
ناله ی انبیا درآمده است
پیکری روی تخته پاره کنون
از سیه چال ها در آمده است
مرغ جانش ز تن پرید اما
چارده سال زد به زندان پر
روی یک تخته پاره میبردند
پیکر پاک موسی جعفر
ای غریبی که گشت زندانت
قتلگاه تو و مدینه ی تو
وقت جان دادنت دگر ننشست
شمر ملعون به روی سینه ی تو
گشت تشییع پیکر پاکت
بود بر دوش جمله ی یاران
و نمودند لحظه ی آخر
چقدر با شکوه گلباران
غسل دادند و هم کفن کردند
مردمان جسم پاک اطهر تو
شکر دیگر جدا نگشت و نرفت
بر سر نی سر مطهر تو
دم آخر اگرچه معصومه
دختر تو نبود در بر تو
شکر دیگر نشد اسیر و کسی
به اسیری نبرد خواهر تو
#جواد_کریم_زاده
@javadkarimzadeh
#بمناسبت_وفات_حضرت_ابوطالب_ع
همسرش دختر شیر و پسرش شیر خدا
شیر داماد اسد بود در آن بیشه ی شیر
#جواد_کریم_زاده
#پیامبر_اعظم_ص_عید_مبعث
۰۰۰مدد می خواست تا لب برگشاید
و شاید نه، یقینا" احمد آنجا یا علی گفت
مددجو چونکه پیغمبر ز نام پاک مولا شد
لبان ناز پیغمبر بسان غنچه ای وا شد
گل احمد شکوفا شد
لبان نازنینش غرق نجوا شد
ثناگوی خدای حق تعالی شد
حرا گویی چو کشتی شد
کُه نور همچو دریا شد
محمد ناخدای کشتی نوح و امیر شهر بطحا شد
حرا گویی گلستان شد و ابراهیم پیدا شد
تبر در دست احمد از برای یت شکستن هم مهیا شد
حرا میقات موسی شد
و کوه نور گویی طور سینا شد
و احمد سرور یکصد هزار و چند موسی شد
دمش جانبخش عیسی شد
و اعجاز مسیحا از دم احمد چو احیا شد
ز اانفاس خوشش احمد طبیب درد و درمان هزاران چون مسیحا شد
محمد همچو نوح و موسی و عیسی
خلیل آسا هویدا شد
اولی العزم و عظیم و اعظم و عظما
علی و عالی و اعلا و والا شد
خطاب آمد که ای احمد
امیر کائنات و جمله مخلوقات
نهادم بر سرت تاج رسالت را
بیفکندم به دوش نازنین تو عبایی از نبوت را
کمر بستم تورا من شال رحمت را
و بر پای تو نعلین کرامت را
دگر اسلام شد دینت
و قران شد کتاب و معجزی بر دین و آیینت
نمودم سینه ات را مخزن الاسرار
و نور تابناک روی پاکت مطلع الانوار
سرآمد بر رسولانی
و جمع انبیا اندر رکابت همچو انگشتر
و بر انگشتری انبیا هستی نگین تابناک احمد
عجب خُلقی چه سیمایی
عجب حُسن دل آرایی
تو یاسینی تو طاهایی
تو جانبخش مسیحایی
الا ای نازنین پیغمبر خاتم
تو آن مسند نشین عرش اعلایی
که بالا تر ز بالایی
که حتی بر علی عالی اعلا تو مولایی
تمام کائنات از حُسن رویت با صفا گشتند
و پابوس ابوالقاسم محمد مصطفی گشتند
الا ختم رسل ای نفس کل پیغمبر ممتاز
که عشق اکنون بشد آغاز
تو شمع محفل توحیدی
و از هر بهی بهتر
تویی ای شمع جمع آفرینش
رحمت للعالمین زین پس
به کل عالمی سرور
برو برهم بزن زین پس بساط دیو نکبت را
برو بشکن بتان جور و ذلت را
برو ویران نما کاخ شیاطین خبیث اهل ظلمت را
برو نابود کن تاریکی و جهل و رذالت را
برو احمد علی یارت و دست حق نگهدارت
#جواد_کریم_زاده
@javadkarimzadeh
#پیامبر_اعظم_مبعث
اصنام کعبه از خدائی خسته بودند
جمعی به الله الصمد دل بسته بودند
کابوس بتها نیمه شب برق تبر بود
خواب بُتان هر شب بسی آشفته تر بود
سنگ و گلی ها منتظر بهر شکستن
بتهای چوبین با امید دود گشتن
هرچند خیل بت پرستان بی عدد بود
آوای بتها تا سحرگه یا صمد بود
واللهُ خیر الماکرین آنجا ثمر داشت
مکر خدایان دروغین کی اثر داشت
خواندند بتها قل هواللهُ احد را
بردند بر لب نام اللهُ الصمد را
از شرم اینکه رَبّ قوم بت پرستند
برخاک می افتاده خود را می شکستند
گویا که می دیدند نور بت شکن را
شمس جمال احمد ظلمت شکن را
#جواد_کریم_زاده
@javadkarimzadeh
#پیامبر_اعظم_ص_مبعث
بود اندر حرا امین زمان
گرم راز و نیاز با یزدان
در نیایش به اوج حق بینی
در ستایش به سجده ی سبحان
سرور کائنات ابوالقاسم
ساقی می خوران و سرمستان
مست از باده ی اهورایی
فارغ از تن بُد و همی از جان
عشقبازی به درگه معبود
پاکبازی به غایت ایمان
بر لبش لا اله الا هو
در دلش بود نور جاویدان
در دل کوه نور و غار حرا
ناگهان نور حق نمود عیان
جلوه ی حق عیان به جبرائیل
او ملَک بود و مصطفی انسان
گفت اقراء ببر به لب احمد
نام ربّ جلیل و الرحمان
آفریننده ای که از خونِ
بسته اندر ورید و الشریان
خلق گرداند و از قلم آموخت
آدمی را که بود بس نادان
یا محمد بخوان بخوان با من
نام زیبای قادر منان
گفت خواندن ندانم و اُمّی
هستم و بینی ام تو بس حیران
من چِسان خوانم این که میگویی
ببرم نام بر زبان و دهان
من چه گویم بگو چه می خواهی
پیکرم را نگر بُوَد لرزان
گوئیا مصطفی در آن حالت
بود حیران و شد کمی نگران
شک ندارم که برد در آندم
مصطفی نام مرتضی به زبان
به یقین گفت یا علی مددی
مددی کن ز غم مرا برهان
چون مدد خواه شاه مردان شد
کرد او را مدد شه مردان
هست مشکل گشا شه مردان
با علی مشکلت شود آسان
ناگهان بر لبش شکوفا شد
نام نیک خدای هر دو جهان
چشم او برق زد چو ابر بهار
لب او شد چو غنچه ی خندان
شد سراپا وجود او تسلیم
چشم بر حکم و گوش بر فرمان
گفت اینک تویی رسول خدا
ختم پیغمبران و فخر زمان
و وزیرت علیست در بعثت
همچو هارون به موسی عمران
برو بشکن تمام بت ها را
برو بشکن کمر تو از شیطان
جهل را زیر پای خویش بسای
خُرد کن کفر را سر و دندان
برو من یار و یاورت هستم
آنچنانی که دادمت سامان
برو احمد خدانگهدارت
برو دست علی به همراهت
#جواد_کریم_زاده
@javadkarimzadeh
ز اوّل حیِّ سرمد یا علی گفت
به لب همواره ایزد یا علی گفت
به وقت خلق عالم از سر شوق
دمادم ذات سرمد یا علی گفت
به هنگام نزول وحی و قرآن
امین وحی بی حد یا علی گفت
به کوه نور و در غار حرا با
رسول الله امجد یا علی گفت
ملک چون گفت اقرا بِسم رَبِّک
مدد بگرفت احمد یا علی گفت
به سر بنهاد تاج پادشاهی
به هستی گشت ارشد، یا علی گفت
پس از وحی رسالت مصطفی تا
به سوی خانه آید یا علی گفت
خدیجه چون به رویش درب بگشود
درون خانه آمد یا علی گفت
مدد بگرفت بعد از وحیِ جبریل
چو مُدثّر بخواند یا علی گفت
اگرچه کبریا و کائنات و
کبوتر دور گنبد یا علی گفت
مقامش بس موذّن بر مناره
پس از نام محمّد یا علی گفت
جواد کریم زاده
#پیامبر _اعظم_ص_عید_مبعث
ز اوّل حیِّ سرمد یا علی گفت
به لب همواره ایزد یا علی گفت
به وقت خلق عالم از سر شوق
دمادم ذات سرمد یا علی گفت
به هنگام نزول وحی و قرآن
امین وحی بی حد یا علی گفت
به کوه نور و در غار حرا با
رسول الله امجد یا علی گفت
ملک چون گفت اقرا بِسم رَبِّک
مدد بگرفت احمد یا علی گفت
به سر بنهاد تاج پادشاهی
به هستی گشت ارشد، یا علی گفت
پس از وحی رسالت مصطفی تا
به سوی خانه آید یا علی گفت
خدیجه چون به رویش درب بگشود
درون خانه آمد یا علی گفت
مدد بگرفت بعد از وحیِ جبریل
چو مُدثّر بخواند یا علی گفت
اگرچه کبریا و کائنات و
کبوتر دور گنبد یا علی گفت
مقامش بس موذّن بر مناره
پس از نام محمّد یا علی گفت
#جواد_کریم_زاده