#پیامبر_اعظم_ص_مدح
عشق است اقتدار محمد و آل او
عشق است جایگاه رفیع و کمال او
عالم تمام مات بر این پادشاهی است
مات حکومت قَدَر و بی زوال او
شد خال روی هاشمی اش قبله گاه خلق
شد سجده گاه ابروی همچون هلال او
سعدی ندیده قامت طوبی که گفت سرو
کم آورد ز قامت و از اعتدال او
یا بی سبب نبوده که هر صبح و شامگاه
خورشید و ماه بوسه زند بر نِعال او
گر مُرده زنده از دم عیسی شود،مسیح
زنده شود ز بانگ اذان بلال او
بنهاده بر سرش ز کرامت عِمامه ای
صلوات بر عبا و قبا و به شال او
حُسنش نکو و خُلق نکو ، خوی او نکو
صلوات اهل بیت به جمع خصال او
صلوات جبرئیل و ملک ،جمع کائنات
بر خُلق پاکِ بی بدل و بی مثال او
شایسته است جان بدهم گر هزار بار
یک بار گر به خواب ببینم جمال او
شایسته است گر بفرستم هزار بار
صلوات بر جمال و کمال و جلال او
صلوات عاشقان محمد جُدا جُدا
بر میم و حا و میم و در آخِر به دال او
آندم که گُل ز بوی محمد صفا گرفت
بلبل به لب ترانه ی یا مصطفی گرفت
#جواد_کریم_زاده
@javadkarimzadeh
بر جلوه ی ذات حی سرمد صلوات
بر چهره ی دلربای احمد صلوات
جبریل به دور آسمانها گوید
بر خلق خوش پاک محمد صلوات
اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم
@javadkarimzadeh
احمد چو در و غار حرا چون صدف ست
مبعث شدو عالمی به شور و شعف ست
عید برکات آمد و عید صلوات
عیدی همه به دست شاه نجف ست
اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم
@javadkarimzadeh
#پیامبر_اعظم_ص_عید_مبعث
ز شوق رویت ای جانا زنم بر لب چو ساغر را
ز می شویم دهانم را کنم مدحت، پیمبر را
تویی آن رحمت للعالمینی کز سر رحمت
به سر بنهاده ات ایزد ز مهرش تاج و افسر را
به دختر بچه ها دادی هدیه زندگانی را
کزین برتر نباشد شوق پروازی کبوتر را
به جاهل های بی دین خرافاتی تو فهماندی
پدر باید بداند بیش از این ها قدر دختر را
به پاس مهربانی هایت ای پیغمبر رحمت
خدا اعطا نمودت دختری مانند کوثر را
نبودش در جهان الا علی عالی اعلا
که در شانش خدا هم کفو او آورده حیدر را
به شان سوره ی کوثر نمودم مدحتی دیگر
که بینم کور چشمان حسود شوم ابتر را
#جواد_کریم_زاده
@javadkarimzadeh
#بمناسبت_بیست_و_هشتم_رجب
#وداع_با_مدینه
سحرگاهی صبا پیک بلا شد
دل عالم به داغی مبتلا شد
جهانی شد به هنگام صباحی
سراسر ناله و افغان و آهی
به میخواران صبا جام بلا داد
می از میخانه ی کرب و بلا داد
ولایت با بلا چون گشت همدست
حسین ابن علی بار سفر بست
علم مست و قلم مست و غزل مست
دوچشم ساقی از روز ازل مست
قلم بنویس شرح حال او را
حدیث ساقی و مشک و سبو را
جوانان حرم محمل چو بستند
خواتین جمله بر محمل نشستند
مدینه داشت چشم اشکباری
به حال زار طفل شیرخواری
مدینه این که می بینی رباب است
به آغوش رباب اصغر به خواب است
مدینه این شمیم عطر لاله ست
وزان از گلبن روی سه ساله ست
دگر سو این دل مجنون لیلاست
که محو اکبر خوش قد و بالاست
مدینه این که در محمل نشسته است
به عبدالله و قاسم حرز بسته است
بود نام شریفش نجمه خاتون
که انجم زعشق او هستند مفتون
مدینه از چه ای در تاب و در تب
چرا دلواپسی بر حال زینب
که زینب را حسینش پاس دارد
مخور غم زینبش عباس دارد
حسین ابن علی باشد کنارش
یلی همچون ابالفضلست یارش
یکی روحند اما در دو جسم اند
به یک معنا ولیکن در دو اسم اند
یکی شد پرچم آن یک نقش پرچم
به پا شد زین دو آوای محرم
اگر چه زینب کبری ست مضطر
سرش بنهاده بر دوش برادر
به هر محفل که جای زاری اوست
حسین آماده ی دلداری اوست
چو بر محمل گذارد پای بانو
نماید پلهگه عباس زانو
به محمل پا نهد با شوکت و فر
رکاب پای او عباس و اکبر
محارم گرد او احرام بستند
به گرد شمع او پروانه هستند
مدینه شاهدی در این مراسم
به نجمه مام عبدالله و قاسم
تمامی یلان دارند مادر
رباب و اصغرش لیلا و اکبر
دگر سو مادری بس دل غمین ست
که نام نامی اش ام البنین ست
که دارد چار سردار دلاور
یلانی چون ابوفاضل و جعفر
بگفت عباس ای نور دو عینم
برو جان تو و جان حسینم
تمام عمر بود این افتخارم
فدایی حسین، عباس دارم
تو هستی اسوه ی هر راد مردی
مبادا بی حسینم باز گردی
بدین درگاه عمری خاکبوسم
خجالت میکشم رویت ببوسم
تو را بوسم؟ ادب کی میگذارد
بمیرم من، حسین مادر ندارد
روی و آب ریزم پشت پایت
فدایی حسین جانم فدایت
بهمراه گل مولی الموالی
ز گل باغ مدینه گشت خالی
#جواد_کریم_زاده
1.17M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🌺
استشمام عطرخوشبوی"رمضان" از پنجره ملکوتی"شعبان "گوارای وجود پاکتان
🌸 حلول ماه #شعبان تهنیت باد۔۔
#امام_حسین_ع_حضرت_عباس_مدح_میلاد
گشته جهان پر زگل درمه شعبان، چنان
گوئی گیرد گلاب،یاس به باغ جنان
لاله به سوم شکفت،به چارمش ارغوان
زین دو شکفتن شده غلغله ای در جهان
از لب هر بلبلی،وز لب قمریَکان
نغمه و آوازشان ،رسد به عرش برین
سوم شعبان شد وغنچه ی گل باز شد
لاله به دشت آمد و عشق هم آغازشد
به چارمش ارغوان به لاله سرباز شد
سِرّ نهان برملا،گشوده این راز شد
این که گل ارغوان به لاله سرباز شد
تاکه کند جان خود فدای آن نازنین
بلبل و قُمری نگر،گشته غزل خوانشان
آهو و کبک دری،گشته خرا مانشان
سرو سهی خم شده تا بَرِ دامانشان
جمله به فرش چمن،ریزه خورِ خوانشان
وه که گل ارغوان بر سرِ پیمانشان
روی گُل لاله را بوسه زند آتشین
از سرِ شرم آبشار،سر به فرودآورد
دَم چو به توصیفشان،ربِِّ ودود آورد
بر رُخ زیبایشان،ماه سجود آورَد
هم به طلب آسمان، جامه کبودآورد
کم ز بَر و رویشان ،عنبر و عود آورد
که دیده در گُلسِتان، دو غنچه گل اینچنین
لاله ی کرب و بلا،خیمه به هامون زده ست
هم که گل ارغوان،پای به جیحون زده ست
سوار توسن چو پای در قدح خون زده ست
دو مشت خود ارغوان به آب مجنون زده ست
یاد گل لاله اش به دل شبیخون زده ست
آب بریزد زلب رسم وفا را ببین
گر بدهم جان دهم بهر گل رویشان
فخرکنم گر شوم ،خاک سر کویشان
خورده گره دل بدان، سلسله ی مویشان
خواه کشد هرکجا،سر بدهم سویشان
گشته چو محراب من،طاق دو ابرویشان
مادحِشان گشته ام،تا به دَمِ واپسین
#جواد_کریم_زاده
@javadkarimzadeh
#احتجاج_ابوالحسن_خرقانی_با_خداوند_ #مناجات_نامه_خواجه_عبدالله
بشنو ز حقیقت این سخن را
آوازه ی شیخ ابوالحسن را
شیخ خرقان ، شهیر عارف
گنجینه ی دانش و معارف
تنها به زبان نبُد خدا گو
حق گو بُد و دائما خدا جو
در نیمه شبی پس از ارادت
و عرضه ی طاعت و عبادت
هنگام انابه و منا جا ت
بر درگه حیّ و باب حا جا ت
گفتا که به عرصه ی قیا مت
چون نامه دهی بدست امت
در حشر به امر حی دانا
کردار کسان شود هویدا
در پاسخ هر سوال معقول
دانم چه دهم جواب مقبول
دادند ندا به او ز سو یی
بر گوی کنون هرآنچه گویی
گفتا چو مرا بیافریدی
اندر رحم آفریده دیدی
اندر ظلمات محض بودم
در کنج رحِم گهی غنودم
چون عادت در رحم نمودم
آورده ای ام تو در وجودم
با حال گرسنه گشتم همراه
همراه شدم به گریه و آه
وآنگَه که شدم به گاهواره
گفتم که گشوده راه چاره
کارم پس از این بسی ست آسان
بگشوده گره ز کار ، یزدان
گوئی که مرا ز رنج رستند
دیدم که ز دست و پای بستند
دادند مرا اگر چه قَند آق
کردند مرا به زور قُنداق
گشتم سپس عاقل و سخنگو
گفتم که رهید م از هیاهو
لیکن به معلمم سپردند
تاب از تن خسته ام ببردند
آورد برون ز روزگارم
با چوب ادب بسی دمارم
ز آن دوره گذشتم ار به محنت
کردی تو به شهوتم مسلط
با تیزی شهوتم چو خو شد
برنده و خصم آبرو شد
از بیم عقوبت فسادم
تصمیم نکاح، عقل دادم
وآنگاه بدادی ام تو فرزند
در دلم بسی شفقت آمد
از بهر لباس طفل و اطعام
ضایع بنمودی ام تو ایام
عمرم همه صرف رنج و غم شد
از عمر چو رفته رفته کم شد
از عهد شباب هم گذشتم
رنجور و نزار و پیر گشتم
از پیری و ضعف و درد اعضا
بر من چه رسید ای خدایا
گفتم که مگر وفات آید
شاید که ره نجات آید
آسایش و راحتی گزینم
سختی و الم دگر نبینم
اما تن ناتوان و بیمار
بر قابض روح شد گرفتار
آنگاه که قبض رو ح گشتم
وز تاب و تب جهان گسستم
در تیره گی لحد نهادی
در بین مزار جای دادی
آمد دو ملک برای پرسش
گفتند ترا چه بُد پرستش
بر گوی کنون که رب تو کیست
آئین و کتاب و مذهبت چیست
گفتم که خدا ی را پرستم
وز جام می اش هماره مستم
دیدند چو باده نوش هستم
از پرسش و از جواب رستم
آنگاه ز گور تا برستم
دادی خط و نامه را به دستم
در محشر و صحنه ی قیامت
بودم همه غرق در ندامت
بر نامه چنین نوشته بی شک
که ای بنده، اِقرَا کتابَک
اینست کتاب من که گفتم
لعلی که تمام عمر سفتم
کارم همه دم فغان و آهست
کار تو گذشت از گناهست
آگاه تویی که بنده ات کیست
پس مانع عفو و بخشش ات چیست
ناگه ز جلالت خدایی
بر گوش بیامدش ندایی
فرمود ابوالحسن ز اکرام
بخشیدمت این زمان و هنگام
بر تو ز عطیه، و ز کرامت
آمرزش خود کنم عنايت
#جواد_کریم_زاده
@javadkarimzadeh