eitaa logo
کانال اشعار آئینی جواد کریم زاده
264 دنبال‌کننده
209 عکس
61 ویدیو
0 فایل
زنده گردد از دمت هر مرده ای ای مسیح حضرت زهرا حسین
مشاهده در ایتا
دانلود
علی کیست ؟ ساقی خمِّ غدیر چه خُمّی ست آن برکه و آبگیر بپا خیز و ساغر ز ساقی بگیر چنانی که مستت کند بی نظیر سپس دم زن از مدح شاه کبیر امیری علیُّ و نعم الامیر بر آن شد نویسم صفات علی قلم زد قدم در صراط علی رسیدم به اوصاف ذات علی شدم گیج و مبهوت و مات علی قلم عاجز از مدح میر خبیر امیری علیُّ و نعم الامیر جهان خیره از اعتلای علی بر ایوان و گنبد طلای علی مسلمان شدم با ولای علی شدم بنده و مبتلای علی سرا پا علی هست خیر کثیر امیری علیُّ و نعم الامیر دل از عشق حیدر به تاب و تب است که ذکرش مداوم به روی لب است همه مدح او چون نماز شب است همه ذکر حیدر فقط یا رب است به قاتل دهد از کرم نان و شیر امیری علیُّ و نعم الامیر علی کیست؟ بهر پیمبر ولی وصی نبی کیست؟ قطعا علی ز رویش همه نور حق منجلی نظیرش نباشد به عالم یلی به مظلوم باشد علی دستگیر امیری علیُّ و نعم الامیر علی کیست؟ نفس و دم مصطفی علی کیست؟ حیدر، اسد، مرتضی علی کیست؟تفسیر شمس الضحی علی کیست؟معنای بدر الدّجی به قربان آن شمس و بدر منیر امیری علیُّ و نعم الامیر منم عاشق و بی قرار علی گدای علی ریزه خوار علی زعشقش شدم سربدار علی بُوَد دار من ذوالفقار علی قسم بر خداوند حی قدیر امیری علیُّ و نعم الامیر چه گویم من از مدحت بو تراب که مدحش بود بی حد و بی حساب کجا گنجد اوصاف او در کتاب نمی از یم مدح عالیجناب امینی دهد شرح در الغدیر امیری علیُّ و نعم الامیر علئُ مع الحق و حق با علی و عالی و والا و اعلی علی غلام است شیعه و مولا علی ا گر شیعه هستی بگو یا علی علی از کرم دست ما را بگیر امیری علیُّ و نعم الامیر چه میشد که روزی ز شوق و شعف شوم زائر و مست شاه نجف دهد از ولا ساغری را به کف که باشد مرا از ولا این هدف شوم مست صهبای جام غدیر امیری علیُّ و نعم الامیر @mahdi110ahmadi
بسم ‌الله الرحمن الرحیم شکر لله که شدم من ز محبان علی جان مادر پدرم باد به قربان علی شیر با مهر علی داد به من مادر و گفت که حلالت پسرم باش به فرمان علی ای که گفتی ز ازل تا به ابد حیدریم باش تا روز ابد بر سر پیمان علی شیعه از روز ازل هست غدیری منشش گر خورد لقمه ای از سفره احسان علی لعنت حق به کسانی که نمک را خوردند ناسپاسان که شکستند نمکدان علی من غلامی ز غلامان غلام علی ام کاش در رتبه شوم من ز غلامان علی سر و سامان من بی سر و سامان وقتی است که شوم در به در و بی سر و سامان علی خاک نعلین علی گر شوم این چشمان را می نهم بر قدم قنبر و سلمان علی افتخار دگرم این که به مژگان روبم خاک صحن و حرم و گنبد و ایوان علی شده ام مست میِ خوشه ی انگور ضریح تا کنم مستی در حلقه ی مستان علی هر کجا کار دلت خورد گره می بایست سر به پایش نهی و دست به دامان علی کسر شانش تو بدان هر چه غلوّ در شعر است که خدا مدح علی کرده به قرآن علی این همه شهد و شکر کز دهنم می ریزد ذکر جانم علی و جانم علی، جانِ علی کرد مولا مددم تا که به گرد گل او نغمه خوانش شوم و مرغ ثنا خوان علی @javadkarimzadeh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
آب زنید راه را جلوه ی داور آمده سجده کنید شاه را میر غضنفر آمده مژده که عید آمده، عید سعید آمده، عشق پدید آمده ، حضرت حیدر آمده گشته جهان چو گلستان آمده جان جان جان عالم پیر شد جوان، روح به پیکر آمد بوی بهشت می‌وزد، با نفحات احمدی دسته گل محمدی ، وه چه معطر آمده خیز ز جا قیام کن به مقدمش سلام کن سجده کن، احترام کن نور منور آمده آمده شاه لافتی، آمده نفس مصطفی یاسین، نور، هل اتی ، احمد دیگر آمده وجه خداست روی او،محمدی ست خوی او مست شو از سبوی او ساقی کوثر آمده شمس الضحی ست این علی بدرالدجی ست این علی نقطه ی باست این علی شافع محشر آمده کیست علی تمام دین ،علی امیرمومنین چه آسمان، چه در زمین، بر همه رهبر آمده میر دلاور ست او ، فاتح خیبر ست او که درب قلعه ها زجا به پنجه اش در آمده قبله همیشه مایلش جود و کرم چو سائلش پادشاهان مقابلش جمله چو نوکر آمده حامی مستمند اوست دوای دردمند اوست بهر یتیم و بینوا، همدم و یاور آمده بر لب اوست زمزمه نام شریف فاطمه چون که به تارک علی، زیور و افسر آمده مست علی ام از ازل، میچکد از لبم عسل مست ترم ازین غزل، باده به ساغر آمده مژده دهید یار را ، آن مه ده چهار را مهر سپیده سر زده ظلمت شب سر آمده
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
ابتدا زینب انتها زینب زین اَب زین مرتضی زینب دختر شاه لافتی زینب گوهر و دُرِّ هَل اَتی زینب خواهر شاه سر جدا زینب السلامُ علیک یا زینب می‌نویسم بنام قلب صبور معنی آیه های مُصحف نور می‌نویسم ز روی حسّ غرور جاودان باد تا به صبح نُشور نام سرچشمه ی بقا زینب السلامُ علیک یا زینب کیست زینب به دهر گوهر ناب روز را آفتاب و شب مهتاب دختر بوتراب و مادر آب شیعیان را شفیعه، یوم الحساب همره دُخت مصطفی زینب السلامُ علیک یا زینب ذکر روی لبم نفس به نفس دائما نام پاک اوست و بس بوده از کودکی مرا همه کس دور از او باد چشم هر ناکس داده بر شیعه اعتلا زینب السلامُ علیک یا زینب مبتلا بر غم پیمبر بود هم پرستار درد مادر بود ناظر زخم فرق حیدر بود هم که غمخوار دو برادر بود بر غم و رنج مبتلا زینب السلامُ علیک یا زینب کشته مادر ز ضربِ دَر دیده فرق بشکسته ی پدر دیده بین تشت لخته ی جگر دیده سر خونین به تشت زر دیده هم که‌ سرها به نیزه ها زینب السلامُ علیک یا زینب رنج دیده ز فرقه ی اعدا السلام ای اسیر رنج و بلا نی غلط گفته ام اسیر کجا تو امیری به شام و کوفه ، مها اعتباری به کربلا زینب السلامُ علیک یا زینب در جزا حق چو بستری چیند بر سریری ز نور بنشیند شیعیان را به حشر می‌بیند همچو مرغی که دانه برچیند دوستان را کند جدا زینب السلامُ علیک یا زینب تشنه در زیر آفتاب آن ماه دَم آخر به یاد ثارالله بسترش را نهاد دختر شاه داشت بر لب فغان و ناله و آه در بَرَش پیرهنِ اخا زینب السلام‌ُ علیک یا زینب
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
عشق است اقتدار محمد و آل او عشق است جایگاه رفیع و کمال او عالم تمام مات بر این پادشاهی است مات حکومت قَدَر و بی زوال او شد خال روی هاشمی اش قبله گاه خلق شد سجده گاه ابروی همچون هلال او سعدی ندیده قامت طوبی که گفت سرو کم آورد ز قامت و از اعتدال او یا بی سبب نبوده که هر صبح و شامگاه خورشید و ماه بوسه زند بر نِعال او گر مُرده زنده از دم عیسی شود،مسیح زنده شود ز بانگ اذان بلال او بنهاده بر سرش ز کرامت عِمامه ای صلوات بر عبا و قبا و به شال او حُسنش نکو و خُلق نکو ، خوی او نکو صلوات اهل بیت به جمع خصال او صلوات جبرئیل و ملک ،جمع کائنات بر خُلق پاکِ بی بدل و بی مثال او شایسته است جان بدهم گر هزار بار یکبار اگر به خواب ببینم جمال او شایسته است گر بفرستم هزار بار صلوات بر جمال و کمال و جلال او صلوات عاشقان محمد جُدا جُدا بر میم و حا و میم و در آخِر به دال او آندم که گُل ز بوی محمد صفا گرفت بلبل به لب ترانه ی یا مصطفی گرفت
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
باز بسم الله الرحمان الرحیم شد سر آغاز صراط مستقیم هر کجا نام احد آمد به لب کام شیرین تر شد از شهد رطب او که خالق بر تمام هستی است ذکر نام او شراب مستی است نام او می می‌شود در جام ما جرعه ی نوری شود در کام ما خانقاه و مسجد و دیر و کنشت می‌شود با نام او باغ بهشت چون شوی مست از می رب جلیل هست ساقی رهگشا ی هر دلیل ساقی ما قصه و افسانه‌ نیست انحصارا در پس ميخانه نیست ساقی ما باده نوشی با صفاست ساقی ما مست نور مصطفاست ساقی ما ساقی نوری جلیست نور او در کام زهرا و علیست او که مستان را بود فریاد رس نام او شد زندگی در هر نفس هر نفس با نام او شد زندگی یاد او باشد طریق بندگی نام ساقی در رگ و خونست و پوست هر چه هستم هست من از هست اوست باده نوشان غرق در ساقی شدند تا که در دریای او باقی شدند از پی باقی شدن بر خاستند جرعه ای از ساغر او خواستند با وضو از نفس خود بیرون شدند در پی لیلای خود مجنون شدند با نمازی محو نور او شدند نغمه پرداز کلام هو شدند هر سحرگاهان می هو هو زدند بر سر سجاده ها زانو زدند کوچه باغ عشق را راهی شدند با شمیمی مست آگاهی شدند با شمیم عطر حق جان یافتند جرعه ای از نور ایمان یافتند دوش اندر کوچه ی مردان شدم در خیال خویش سرگردان شدم چونکه لاف آشنایی را زدم حلقه ی شیخ بهایی را زدم درگشود از مرحمت آن باوفا کرد لطفی از سر صدق و صفا حجره ای دیدم بسی آراسته جامه هایی پاک و بس پیراسته عطر و مهر و تسبیح و سجاده ای در کنارش خواجه ی آزاده ای مست از جام نمازی باشکوه سجده گر چون ذره ای در نزد کوه مست از جام نمازی باوقار با خضوع و با خشوع و خاکسار مرد ربانی سرا پا شور بود نوربود و نور بود و نور بود مرد ربانی سرا پا پاک بود خاک بود و خاک بود و خاک بود تکیه دادم گوشه ای از آن سرا گفتمش یا شیخ پندی ده مرا گفت با من کیستی ای جان من نیمه ی شب گشته ای مهمان من گفتمش مست ولای حیدرم گردی از نعلین پای قنبرم نی غلط گفتم ببخشای از کرم کاش بینم خاک پای قنبرم شیخ ما درویش یا صوفی نبود از جمیع فرقه ی کوفی نبود گرچه کشکول و تبر زین داشت او نغمه ی هو هو ی شیرین داشت او بود دائم حال او حسن القضا عاشق سلطان علی موسی الرضا الغرض کشکول خود را برگشود پند شیخ از بهر ما این نکته بود گفت با من گوش کن هان ای رفیق کن مجسم هست چاهی بس عمیق درمیان چه بود یک ریسمان هست آویزان بر آن فردی عیان در ته چه اژدهایی پرنهیب با دهانی آتشین و پرلهیب درمیان آن همه جوش و خروش میجوندی ریسمان را یک دو موش رنگ آن موشان سفید است و سیاه میجوند آن ریسمان موشان به چاه ظرفی از شهد عسل در آن زمان میکند آن فرد آنجا نوش جان بی خبر از اژدها در آن محل میزند انگشت بر ظرف عسل گفتمش اینها که گفتی چیست شیخ فرد آویزان به چه گو کیست شیخ گفت این چاه است در معنا جهان رشته ی عمر من و تو ریسمان پس شب و روزند موشان پلید شب سیاه و روز درمعنا سپید اژدها مرگ است اندر قعر چاه او که بر ما میکند هردم نگاه جیفه ی دنیاست آن ظرف عسل میچشد انسان عسل در این مثل خاصه سرگرم خوراک و شهوتست روز و شب او را مدام این عادیست پیر معنا مرگ را تفسیر کرد پند او از مرگ ما را سیر کرد شیخ گفت از مرگ ما را باک نیست ترس قبر تیره و غمناک نیست خوف ما در زندگی ترس از خداست چون مرا حیدر امیر و مقتداست در ره او سرخوش و مستانه رو او که قوت غالبش بد نان جو وه که در دل از سر خوف و رجا ره نداد او هیچ کس را جز خدا ‌کیست او کوبنده ی لات و منات نیست جز راه علی راه نجات نیست ما را اضطراب و واهمه روز محشر با وجود فاطمه‌ پاک شو هرگز اسیر دل مباش وز هوای نفس خود غافل مباش در نماز و روزه و خمس و زكات جهد کن ای بنده تا گیری برات بهر دنیا گرم بازاری مکن مرد باش و مردم آزاری مکن بر یتیم و بر اسیر و بر فقیر همچو مولایم علی شو دستگیر در خیالم مثنوی میبافتم خویش را در بستر خود یافتم من کجا و محضر شیخ بها او سراپا پر بها من بی بها شیخ ما در نیمه شب بیتاب بود کار ما هم خواب بود و خواب بود سالها نرد منیت باختم ای دریغا مرگ را نشناختم من گرفتارم به نفس خویشتن هر زمان و هر مکان با لاف من نفس ویران دل ز نو آباد کن دم به دم ای دل خدا را یاد کن با علی باید که ایزد را شناخت‌ سوی یزدان با علی باید شتافت مرگ گر چون اژدها پر هیبت است هیبت ما اشکهای هیئت است تا علی را دوست داری ای "جواد " خوفت از هنگامه ی محشر مباد @javadkarimzadeh