#امام_رضا_ع_ولادت
امشب خدا ساقی شده باده به ساغر میکند
یک بار دیگر جام را لبریز کوثر می کند
وانگه شراب ناب را در کام دلبر میکند
الله که شادان تر دل موسی ابن جعفر میکند
بر دامن نجمه نشانده ذات حق یک گل پسر
نامش علی بر ساحتش حور و ملائک سجده گر
نجمه مگو کو در لقب انوار انجم میشود
یعنی که نجمه مادر آن نجم هشتم می شود
بحر ولایت از شعف اندر تلاطم میشود
آندم که نجمه مادر بانوی در قم می شود
در آسمانها و زمین خواند چنین روح الامین
باشد رضا و خواهرش مهر و مه ایران زمین
جبریل از عرش خدا مستانه می آید فرود
همراه شور و نغمه و تهلیل و تکبیر و درود
با اذن رب العالمین با اذن یزدان ودود
در آسمان ها و زمین مستانه می خواند سرود
از لطف ایزد جلوه ی پرنور سرمد می رسد
یعنی که امشب عالم آل محمد می رسد
نازد به خود هفت آسمان خورشید رخشان آمده
ذیقعده میبالد به خود ماهی درخشان آمده
عالم سر افرازی کند در پیکرش جان آمده
شاهان به خاکش سجده گر شاه خراسان آمده
شد ریزه خوار سفره ی احسان او شاه و گدا
آمد به دنیا حضرت سلطان علی موسی الرضا
بر صدر پاک مصطفی تابیده قرآنی دگر
گیرد مسیحا از دمش هر لحظه جانی تازه تر
صدها سلیمان ریزه خوار سفره ی خیر البشر
داوود میخواند زبور در مدحتش شب تا سحر
موسی به طور موسی جعفر قدم برداشته
پای برهنه گوییا با سرقدم برداشته
سرمست و شادان کو دلی هر دم نماید یاد او
خوشتر دل ویرانه ای کو میشود آباد او
دل چون کبوتر پر زند در صحن گوهرشاد او
رو بندِ دل را بند کن بر پنجره پولاد او
قربان نام نامی اش اسمش دوا، ذکرش شفا
باشد طبیب دردها سلطان علی موسی الرضا
در سجده گاه این صنم باید کنی دل یک دله
وانگه نمایی دل ز شوق حضرتش در ولوله
سرخوش تمام کائنات از شوق او در هلهله
عالم سراپا گوش در پای حدیث سلسله
هرکس که میخواهد کند از نور حق دل منجلی
باید شود مست ولای حیدر و آل علی
بالله ولای مرتضی باشد تو را حصن حصین
اصلا ولای مرتضی باشد تمام اصل دین
خواهی شوی ایمن دمی برپای این منبر نشین
وانگه بگو از جان و دل حیدر امیر المومنین
شمشیر شاه لافتی، شد تیغه اش مانند لا
بر تیغه بعد از لا اله،بنوشته الاّ الله را
#جواد_کریم_زاده
@javadkarimzadeh
#امام_رضا_ع_ولادت
مژده بده یار را با لب خندان عشق
می رسد امشب ز ره،حضرت سلطان عشق
عرش خدا پر ز نور،ارض و سما پر ز شور
آینه بندان شده عالم امکان عشق
حور و ملک صف به صف شاخه ای از گل به کف
نغمه ی کُرنا و دَف ذکر رضا جان عشق
خیز و به میخانه شو ،همدم پیمانه شو
جرعه بزن از میِ ساقی مستان عشق
با دل خود همسفر هم ره باد سحر
همچو کبوتر بپر جانب ایوان عشق
صحن و حریم رضا گنبد و گلدسته ها
وه که زند طعنه بر روضه ی رضوان عشق
خادم نقّاره زن بر دل نقّاره زن
ذکر رضا جان برآر از دل جانان عشق
نام خدایش علی نام علی هم علی
نام رضا هم علی جانم علی جان عشق
از دمِ قدسی او زنده مسیحا شود
بنده ی درگاه او گشته سلیمان عشق
وز پی دربانی اش فخر کند بر رُسُل
محضر او با عصا، موسی عمران عشق
سجده چو در سجده گه ماه کند بر رخش
غرق تحیر شود یوسف کنعان عشق
نیست عجب گر شود سنگ به دستش طلا
با نگهش می شود کفر مسلمان عشق
فخر کنم بر فلک ناز کنم بر ملَک
چون که شدم بنده ی شاه خراسان عشق
باز شنو سلسله با شعف و هلهله
نقل حدیث از لب سلسله جنبان عشق
هرکه دلش منجلی شد ز ولای علی
گُل کند آتش در آن باغ و گلستان عشق
حِصنِ حَصین ولا ، شرط و شروطش رضاست
شیعه بُوَد تا ابد بر سر پیمان عشق
آمده ام از کرم شاه پناهم بده
هم بنشان بر سر سفره ی احسان عشق
گوی چه خواهی جواد زین صله ی شعر شاد؟
اذن دهد تا شوم مرغ ثنا خوان عشق
خسرو خیر البشر کاش که با یک نظر
ثبت کند شعر من در دل دیوان عشق
#جواد_کریم_زاده
@javadkarimzadeh
5.44M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
# شهید ابراهیم هادی
#الگوی جوانمردی و پهلوانی
بیا بشنو ز حیرت داستانی
ز مردی و مرام پهلوانی
حدیث راد مرد ارجمندی
ز سرو خوش قد و بالا بلندی
جوانی اسوه ی ایمان و پاکی
فروتن، با حیا مشدی و خاکی
به مردی اقتدا کرده به مولا
نشسته پای درس پوریاها
اساس کارهایش نیک بختی
نهاده پا به جای پای تختی
به رنج مردمان گردیده حساس
ادب آموز دانشگاه عباس
فدا کاری همه بود و نبودش
وفا آمیزه ای در تار و پودش
ز بعدش مادر گيتی نزادی
جوانمردی چو ابراهیم هادی
ز احوالات او گفتند چندی
که در هر حال ما را هست پندی
به کشتی داشت او حال و هوایی
رسید او چون به دیدار نهایی
حریفش گفت در گوشش به سکو
نظاره گر نشسته مادر او
مکن از معرفت اجرا ی فن را
بیا مشکن دل این پیر زن را
مرا این برد را بس احتیاج است
بهای برد خرج ازدواج است
بیا و در ره حق گام بردار
در این میدان مرا ناکام مگذار
دلیری کن در این رزم نفسگیر
رها کن آهو از چنگال این شیر
به ناگه در دلش شوری برانگیخت
مرام و معرفت را درهم آمیخت
به یاد آورد آیین علی را
مرام پوریاهای ولی را
در آن آوردگه بر نفس خود تاخت
به خاک افتاد و آن آورد را باخت
مکدر گشت خاطر از مربی
بگفتا هذه من فضل ربی
بلی او پیرو راه حسین است
اسیر نهضت پیر خمین است
و او اسطوره ای شد همچو آرش
گذشت از آتش او همچون سیاوش
بپیمود او ره خیر و سعادت
سعادت شد بر او راه شهادت
نمود آن پاکباز پاکدامن
سرو جان را فدای دین و میهن
نشد سرو بلند قامتش خم
نشد از خاک ایران یک وجب کم
من از خون شهیدان سرفرازم
به ابراهیم هادیها بنازم
#جواد_کریم_زاده