eitaa logo
کانال اشعار آئینی جواد کریم زاده
264 دنبال‌کننده
209 عکس
61 ویدیو
0 فایل
زنده گردد از دمت هر مرده ای ای مسیح حضرت زهرا حسین
مشاهده در ایتا
دانلود
تا که چشمش به قتلگه افتاد دید ای وای سبط پیغمبر گیر یک مشت قاتل افتاده زیر شمشیر و دشنه و خنجر دست خود را ز دست عمه کشید سوی گودال میدوید آنگاه با رجز گفت ای حرامیها من یل مجتبا یم عبدالله در رگم خون مجتبی جوشد همچو قاسم منم دلیر و یلی شیر هستم ز بیشه ی توحید حسنی زاده ام ز نسل علی نوه ی شاه لافتی ام من پدرم مجتبی عمویم حسین یادتان رفته است چه کرد حسن با خوارج به عرصه ی صفین یک تن و چند تن حرامی ها چقدر بی حیا و نامردید زود عموی مرا رها سازید سوی من رو کنید اگر مردید بین باران نیزه و شمشیر آمد و شد سپر ز بهر عمو دست خالی چو دست بالا برد ناگهان تیغ خورد بر بازو آه از آن لحظه ای که دید حسین یاوری روی سینه اش افتاد دید با تیر حرمله طفلی بر روی سینه ی عمو جان داد @javadkarimzadeh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
شمر اگر تیغ کشد حرمله گر تیر زند به خدا دست ز یاری عمویم نکشم
آمد از خیمه برون صف شکن کرب و بلا سیزده ساله یلی و حسن کرب وبلا اذن بگرفته ز مولا و شده در تب و تاب بند نعلین نبسته ست ز بس کرده شتاب قاسمست و به رگش خون حسن میجوشد زره اندازه اش ار نیست قبا میپوشد بر سرش بسته حسین ابن علی عمامه بی کُله خود و زره می کند او هنگامه شیر کرار حسن وارث شیر جمل است در شجاعت چو حسن‌ آمده مرد عمل است سوی میدان شهادت‌ شده با اذن عمو گشته سرمست ز پیمانه و از باده ی هو پهلوانیست دلیر و یل بی واهمه است بر لبش نغمه ی يا حیدر و یا فاطمه است در رجز خوانی خود گفت به آوای جلی قاسم هستم و فدایی حسین ابن علی مجتبی را همه در جنگ جمل یاد آرید چون ز تیغ پسرش ناله و فریاد آرید تیغ در دست به ناگاه بلا نازل کرد "اَزرق و چار پسر را به درک واصل کرد" کوفیان دست به نامردیِ در جنگ زدند بر تنش خصم ز هر چار جهت سنگ زدند تیرها بود که بر پیکر و بازویش خورد نیزه ای آمد و اینبار به پهلویش خورد ناگهان گرد و غباری شد و طوفان دیدند همه از خشم حسین ابن علی ترسیدند دید قاسم چه غباری شد و گوئی مِه شد قاتلش نیز به زیر سم اسبان له شد استخوانهاش شکستند و پر از زخم تنش مانده در زیر سُم و نعل ستوران بدنش سر خود را چو به دامان عمو یش حس کرد خواست حرفی بزند سینه ی او خِس خس کرد چه نگاهی به عمو حضرت قاسم می‌کرد خنده بر روی لبش بود و تبسم می‌کرد گوئیا از لب او شعر و غزل میریزد مرگ در کام خوشش همچو عسل میریزد گفت مولا ، که غمت گشته چو آتش به دلم چه کنم جانِ برادر که ز رویت خجلم میبَرَد سوی حرم سرو بلند چمنش میبَرد پیکر خونین عزیز حسنش قد کشیده ست به زیر سم اسبان ای وای و در آغوش عمويش بدهد جان ای وای نجمه گفتا پسرم خوش قدو بالا شده است ای ابالفضل ببین هم قد سقا شده است @javadkarimzadeh
همه دیدند که گهواره به تاب افتاده تب و تابی به دل طفل رباب افتاده هم دیدند که برخاست زگهواره علی گر چه شش‌ماهه ولی بهر خودش بود یلی دید تنها شده آقاش ابا عبدالله هیچ کس نیست دگر دور و بر ثارالله هر چه میدید به دوروبر مولا کشته همه اصحاب فدای سر مولا کشته نیست سقایی و عباس دلاورر کشته قاسمش کشته ی کین و علی اکبر کشته اسلم و شوذبش و عون و جعفر کشته مسلم و جون و حبیب ابن مظاهر کشته هم بریر و وهب و هم که زهیرش کشته همه اصحابش و هفتاد و دو یارش کشته گفت برخیز پدر جان که امیدیست هنوز یک علی مانده که سرباز رشیدی ست هنوز بسکه این دشت ابوفاضل و اکبر دیده دامن دشت پر از بوی علی گردیده پهلوانی چو علی ابن ابیطالب نیست هیچ کس بر علی و آل علی غالب نیست من ز نسل ولی الله ام و از این ایلم تو خلیل هستی و من حضرت اسماعیل ام ای پدر لحظه ی جانبازی من آمده است وقت ایثار و سر افرازی من آمده است ذره ای نیست مرا واهمه ازضربت تیر خیز و قنداقه ی من را به سر دست بگیر وقت جانبازی من جانب قربانگاه است تو خلیل الله و اصغر چو ذبیح الله است هر که آورده به همراه گلی خوشبو را تا که قربان بنمایند مهی خوشرو را زینب آورده به همراه دو فرزندش را نجمه آورده به همراه دو دلبندش را بهر یاری شما فاطمه ی ام بنین چار فرزند فرستاده همه ماه جبین ام لیلا که فرستاده علی اکبر را تا بریزد به برت شاخه گلی پر پر را مادر من که فقط داشت مرا بی کم و بیش نذرکرده ست برای تو همین کودک خویش رمز پیروزی تو خون علی اصغر توست حنجر نازک گلگون علی اصغر توست تو شوی حاجی و من ذبح تو در کوی منا حاجی کرب و بلا، ساکن در کوی بلا هیچ ترسی به دل پاک بنی فاطمه نیست به خداوند قسم در دل من واهمه نیست مادرم گفته ز ما تا به خدا فاصله نیست مادرم گفته علی جان عددی حرمله نیست نقش سربند سرم یا علی و یا زهراست چشم من تا به ابد بر لب خشک سقاست تشنه ام لیک کجا تشنه ی این آب فرات تشنه ی کوثرم و تشنه ی از آب حیات قرنها بعد کزین کرب وبلایت خبرست خون من بهر قیامت سندی معتبرست طفل ششماه چه غوغا کده ای راه انداخت شور اندر حرم و خیمه گه شاه انداخت خود برداشته عمامه به سر بنهاده تبغ و اسب و سپرش را به غلامش داده با شتر آمده اینبار به‌ سوی لشگر که سر جنگ ندارد پسر پیغمبر گفت ای قوم اگر آدمیت می فهمید جرعه ای آب به این کودک تشنه بدهید حرمله حاضر و آماده ی دستور امیر دهم اول پدرش یا که پسر را دم تیر گفت تیرت چو سپیدی گلویش گیرد پدر طفل ز داغ غم او می‌میرد تیر در چله و در دست گرفته ست کمان تا به یک تیر سه شعبه بزند او دو نشان ناگهان تیر رها شد ز کمان شد از شست با شتاب آمد و بر حنجر اصغر بنشست همه دیدند حسین است که بر می‌گردد چه گرفته است در آن دست که بر میگردد چیست در زیر عبا آه خدا رحم کند چه خبر شد وسط راه خدا رحم کند پشت خیمه چه کند آه خدا می‌داند رفته قبری بکند؟ آه خدا میداند مادرش آمده از طفل خبر می‌خواهد از پدر آمده قنداق پسر می خواهد آه و افسوس و دریغ از دل پر خون رباب آه شرمنده شد و غرق خجالت ارباب شد غروب و سر پاک پسرش را بردند صبح فردا به روی نیزه سرش را بردند @javadkarimzadeh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا