#مدح_شهدا
رحمت پروردگار برشهدای قهی
رحمت حق بیشمار بر شهدای قهی
سلام رب جلیل، به نغمه ی جبرئیل
در همه لیل و نهار، بر شهدای قهی
سلام یکبار نه، ده نه و صد بار نه
بلکه هزاران هزار، بر شهداي قهی
سلام آن جاودان ، سرور اَهل جهان
احمد مکی تبار، بر شهدای قهی
سلام فخر زنان فاطمه همراه آن
صاحب بر ذوالفقار بر شهدای قهی
سلام ام البنین مادر قطع الیدین
در همه ی روزگار بر شهدای قهی
سلام عباس او شاخه گل یاس او
سلام آن نامداربر شهدای قهی
رایحه و عطر گل، سلام جمع رُسُل
سلام هشت و چهار بر شهدای قهی
سلام هر مرد و زن سلام هر سینه زن
تا به ابد یادگار بر شهدای قهی
من اَهل این قریه ام شد همه سرمایه ام
اینکه کنم افتخار بر شهدای قهی
#جواد_کریم_زاده
@javadkarimzadeh
#امام_حسن_مجتبی_ع
#مدح_شهادت
قرنها او کریم بوده و هست
هیچ کس چون شه کرم نشود
هیچ کس چون کریم اهل البیت
دست و دلباز و محترم نشود
گبر و ترسا و ارمنی و جهود
با وجودش دچار غم نشود
هر گدائی که نزد او آید
کاهل است ار که محتشم نشود
هر کجا پا گذاشت ممکن نیست
سفره ای از کرم علم نشود
همنشین جزامیان گردد
بنده ی درهم و دِرَم نشود
نان به سگ از کرم دهد حتی
به سگ از سوی او ستم نشود
هرچه خوردند و برده اند از او
خم به ابرو نداد و خم نشود
اینهمه خورده و ز اعجازش
لقمه ای هم ز سفره کم نشود
مدح او را خدا تواند کرد
کار هر شاعر و قلم نشود
و کسی میشود در این عالم
عاشق روی این صنم نشود؟
کاش می شد طعام او هرگز
وقت افطار زهر و سَم نشود
و کریمی چنین در این عالم
کاش میشد که بی حرم نشود
#_جواد_کریم_زاده
@javadkarimzadeh
#امام_زمان_عج_مدح
مرا چشمیست خون افشان زهجرت ای کمان ابرو
فراقت میکُشد ما را نهایت ای کمان ابرو
به روی صفحه ی قلبم قلم مستانه میرقصد
کند وصف جمالت را روایت ای کمان ابرو
غلام نرگس مست دو چشمانت شوم ای جان
چو گردم مست از میِّ ، ولایت ای کمان ابرو
ز هستت مست میگردد دمادم خالق هستی
که جا دارد دهد هستش به پایت ای کمان ابرو
به اذن خالق هستی کند جبریل سرمستی
به بام عرش میخواند ثنایت ای کمان ابرو
ملائک سجده گر هردم به محراب دو ابرویت
و مهر و ماه با اذن خدایت ای کمان ابرو
کمان ابروی دلبر صراط مستقیم ماست
به راه راست کن ما را هدایت ای کمان ابرو
به امید وصال تو شراب ناب مینوشد
ز هجرت میکند ساقی شکایت ای کمان ابرو
شود ای آفتاب آیا بگنجانی مرا یکدم
به زیر سایه مهر از عنایت ای کمان ابرو
سحرگاهان صبا پیغام وصل یار می آورد
به همراه شمیم جانفزایت ای کمان ابرو
سر بازار حسن تو هزاران یوسف مصری
دخیل عشق بندد بر عبایت ای کمان ابرو
گُل نرگس بیا ای جان که از بویت بهار آید
و جان گیرد جهانی از صفایت ای کمان ابرو
هماره مدحتت بوده دلیل اعتبار من
بر این مدحتگری فرما عنایت ای کمان ابرو
#جواد_کریم_زاده
@javadkarimzadeh
#احتجاج_ابوالحسن_خرقانی_با_خداوند_ #مناجات_نامه_خواجه_عبدالله
بشنو ز حقیقت این سخن را
آوازه ی شیخ ابوالحسن را
شیخ خرقان ، شهیر عارف
گنجینه ی دانش و معارف
تنها به زبان نبُد خدا گو
حق گو بُد و دائما خدا جو
در نیمه شبی پس از ارادت
و عرضه ی طاعت و عبادت
هنگام انابه و منا جا ت
بر درگه حیّ و باب حا جا ت
گفتا که به عرصه ی قیا مت
چون نامه دهی بدست امت
در حشر به امر حی دانا
کردار کسان شود هویدا
در پاسخ هر سوال معقول
دانم چه دهم جواب مقبول
دادند ندا به او ز سو یی
بر گوی کنون هرآنچه گویی
گفتا چو مرا بیافریدی
اندر رحم آفریده دیدی
اندر ظلمات محض بودم
در کنج رحِم گهی غنودم
چون عادت در رحم نمودم
آورده ای ام تو در وجودم
با حال گرسنه گشتم همراه
همراه شدم به گریه و آه
وآنگَه که شدم به گاهواره
گفتم که گشوده راه چاره
کارم پس از این بسی ست آسان
بگشوده گره ز کار ، یزدان
گوئی که مرا ز رنج رستند
دیدم که ز دست و پای بستند
دادند مرا اگر چه قَند آق
کردند مرا به زور قُنداق
گشتم سپس عاقل و سخنگو
گفتم که رهید م از هیاهو
لیکن به معلمم سپردند
تاب از تن خسته ام ببردند
آورد برون ز روزگارم
با چوب ادب بسی دمارم
ز آن دوره گذشتم ار به محنت
کردی تو به شهوتم مسلط
با تیزی شهوتم چو خو شد
برنده و خصم آبرو شد
از بیم عقوبت فسادم
تصمیم نکاح، عقل دادم
وآنگاه بدادی ام تو فرزند
در دلم بسی شفقت آمد
از بهر لباس طفل و اطعام
ضایع بنمودی ام تو ایام
عمرم همه صرف رنج و غم شد
از عمر چو رفته رفته کم شد
از عهد شباب هم گذشتم
رنجور و نزار و پیر گشتم
از پیری و ضعف و درد اعضا
بر من چه رسید ای خدایا
گفتم که مگر وفات آید
شاید که ره نجات آید
آسایش و راحتی گزینم
سختی و الم دگر نبینم
اما تن ناتوان و بیمار
بر قابض روح شد گرفتار
آنگاه که قبض رو ح گشتم
وز تاب و تب جهان گسستم
در تیره گی لحد نهادی
در بین مزار جای دادی
آمد دو ملک برای پرسش
گفتند ترا چه بُد پرستش
بر گوی کنون که رب تو کیست
آئین و کتاب و مذهبت چیست
گفتم که خدا ی را پرستم
وز جام می اش هماره مستم
دیدند چو باده نوش هستم
از پرسش و از جواب رستم
آنگاه ز گور تا برستم
دادی خط و نامه را به دستم
در محشر و صحنه ی قیامت
بودم همه غرق در ندامت
بر نامه چنین نوشته بی شک
که ای بنده، اِقرَا کتابَک
اینست کتاب من که گفتم
لعلی که تمام عمر سفتم
کارم همه دم فغان و آهست
کار تو گذشت از گناهست
آگاه تویی که بنده ات کیست
پس مانع عفو و بخشش ات چیست
ناگه ز جلالت خدایی
بر گوش بیامدش ندایی
فرمود ابوالحسن ز اکرام
بخشیدمت این زمان و هنگام
بر تو ز عطیه، و ز کرامت
آمرزش خود کنم عنايت
#جواد_کریم_زاده
@javadkarimzadeh