eitaa logo
کانال اشعار آئینی جواد کریم زاده
260 دنبال‌کننده
205 عکس
61 ویدیو
0 فایل
زنده گردد از دمت هر مرده ای ای مسیح حضرت زهرا حسین
مشاهده در ایتا
دانلود
و به نام خدای حی رحیم کنم آغاز مدحت و تکریم مدحت او کنند اهل البیت بعد مدح خدای حی رحیم کیستم من که مدح او گویم جان ناقابلم بر او تقدیم کیست او از سلاله حسن است هم ابا القاسم است و عبد العظیم پادشاه کبیر ملک ری است هم امام زاده واجب التعظیم حسنی زاده است و می باشد همچو جدش کریم ابن کریم از مدینه چو آفتاب دمید شد مقیم ری و به خلق زعیم ملک ری شد ز یمن آمدنش طور سینا و حضرتش چو کلیم نفس قدسی اش مسیحایی دل و قولش سلیم و عقل سلیم حرمش قطعه ای بود ز بهشت هر بهشتی ست در طواف حریم عاشقان در حریم او زائر و ملائک به محضرش چو ندیم بوی جنت ز تربت پاکش بر مشامم رسد سحر ز نسیم همچو حیدر قسیم نار و بهشت مهر ، خلدست و قهر او چو جحیم بنده و خادمی درگاهش بوده این آرزوی من ز قدیم تا ز مدحش چنین شکر ریزد از لبم، گو مرا ز نار چه بیم آنکه انت ولیُنا فرمود می دهد بر چنین مقام درود آمدی با تو عشق معنا شد نوبت عاشقی مهیا شد با خودت یک بهار آوردی پر ز گل کوه و دشت و صحرا شد چشم ری شد ز مقدمت روشن چشم خفته ز نورتان وا شد برکت از وجودتان لبریز مثل یک آبشار زیبا شد گل حُسن حَسن به ری رویید مایه ی رنگ و بوی گل ها شد ای پیام آورِ امام همام حرمت قبله گاه دلها شد اجر زوارت ای سلاله ی عشق همچو زوار پور زهرا شد زائران گرد مرقدت به طواف وه مقامت چقدر والا شد شیعه با فقه و منطقت آقا عاشق از پیشتر به مولا شد با روایات و با احادیثت دل هر شیعه ای مصفا شد تو به ری موسی کلیم هستی با تو ری همچو طور سینا شد به دل مرده روح میبخشی وه دمت چون دم مسیحا شد ای که دیدی رخ چهار امام و لبت دست بوس آنها شد بار ها شد پس از زیارتتان گره از کار زائرت وا شد یک دمی هم شده قبولم کن هر که شد نوکر تو آقا شد آمدی در کنار مشهد و قم کربلایی دوباره بر پا شد حسنی زاده ای کرامتتان باعث رستگاری ما شد آنکه انت ولیُنا فرمود می دهد بر چنین مقام درود ای شکوه تو از جلال حسن رخت آیینه ی جمال حسن ای کریمی که ارث برده ای از جود و الطاف بی مثال حسن ای بزرگی که این چنین بخشید حضرت حق به تو کمال حسن بر سر عمامه و عبا بر دوش به کمر بسته ای تو شال حسن سیدی ، خال هاشمی داری وه چه زیبا مثال خال حسن ای که داری هماره حُسن حَسن در عبادت تو شور و حال حسن مُلک ری مُلک بی زوال شماست دو جهان ملک بی زوال حسن گشته محراب جبرئیل و ملک طاق ابروی چون هلال حسن دائما میزند مه و خورشید روز و شب بوسه بر نعال حسن بر تنت خلعت زعامت خلق گشته بر گردنت مدال حسن می رسم تا خدا به لطف شما میرسم با تو تا وصال حسن روی قلبم همیشه نام حسین چشمم آشفته ی خیال حسن صلوات خدا به تو هر دم بر تو و بر حسن و آل حسن وه که مست از ولایتان گردم چون که نوشم می زلال حسن دائما از لب تو دُرّ ریزد نَقلِ قول و حدیث و قالَ حسن آنکه انت ولیُنا فرمود می دهد بر چنین مقام درود @javadkarimzadeh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
سؤالی کرد یوسف از زلیخا الا ای آنکه گشتی واله ی ما بگو در خلقت یوسف چه دیدی که غیر از حُسن او چیزی ندیدی امان از شور بی پروایی تو چه باشد چاره ی رسوایی تو که قعر چاه ما را بود خوشتر زبان بُد متصل بر ذکر داور مرا آورد بیرون از دل چاه و بختم با زلیخا گشت همراه بگفت ای ماه خوش سیمای خوش روی بیا و نرم‌تر با ما سخن گوی گذشته کار من از چاره جویی و حق داری نکوهش هر چه گویی الا یوسف که دل از ما ربودی و عشقت گشت جان را تارو پودی خدایی، آدمی، حوری چه هستی مرا چشم تو بوده جام مستی چنان از جام چشمت مست گشتم که پنداری ز مستی هست گشتم تو را گر روی زیبا آفریدند یقین بهر زلیخا آفریدند چو رب النوع زیبایی تو هستی چه بتوان کرد جز زیبا پرستی نگویم حیله ی شیطان من بود که شیطان نزد کیدم سجده بنمود نه کیدم خدعه ی افسونگری بود تماما عشق و عاشق پروری بود به زلف چون کمندت تا دل افتاد به آسانی به کارم مشگل افتاد کمان ابرویت بر قلب من تیر زد و شد آهوی عشقم زمینگیر زمژگانت بسی فریاد کردم‌ به رسم عاشقی بیداد کردم دگر از ماه رخسارت چه گویم که هر دم خواهمش چون گل ببویم ز زندان رفتنت ای ماه کنعان پشیمانم پشیمانم پشیمان همانانی که انگشتان بريدند چه شد حرف زلیخا را خريدند؟ که هر چشمی به رخسارت نظر بست بُرَد جای ترنج انگشت از دست چو از وصلت شدم در مصر ناشاد نهادم نام آن را یوسف آباد سبب این بوده جرم عشق دلخواه که گفتی دم به دم استغفرالله به پاسخ گفت یوسف حال بنگر که‌ آگه گردی از اسرار دلبر مرا در سینه عشق یار باشد و تنها عشق آن دلدار باشد که خلاق عظیم و حی معبود جهانی ز عشق او بنمود موجود همان دلبر که حق بستود آنرا ز نورش خلق بنمود این جهان را چنان او را خدا پرورده از نور که او صد بود و من یک پرده از نور زلیخا گر ببیند سرورش را بجای دست میبُرّد سرش را اگر بیند رخش را جای انگشت ببرّد سر و خود را زعشق او کشت چو بینی جلوه اش از کف دهی هوش و یوسف گردد از یادت فراموش نمایاندند بر ما نور او را همانا دولت منصور او را چو یوسف دید نور شاه لولاک به حالی نزد او افتاد بر خاک تمام آفرینش خاک پایش ملائک جملگی آیینه دارش تمامی سجده گر بر ماه رویش دمادم تا ابد تسبیح گویش درود حق بر اوصاف و کمالش به میم و حا و م و دال و آلش بر آن احمد که سرمستان سرمد "بخوانندش ابوالقاسم محمد" اللهم صل علی محمد و آل محمدو عجل فرجهم @javadkarimzadeh
باز شبِ جمعه و روضه و اشکِ بصر باز شروع غم و نوحه ی شب تا سحر هر شب جمعه بپاست روضه ی در کربلا مادر سلطان عشق گشته بر او نوحه گر مویه کند بر غریب مادر شیب الخَضیب بر سر و سینه زنان خسته و خونین جگر بر شه عریان بدن بر بدن بی کفن روضه بخواند چنین فاطمه با چشم تر زینت دوش نبی از چه تو تشنه لبی آه نبوده ست آب مهریه ی من مگر هم که منم مام آب هم پدرت بوتراب با لب عطشان چرا خاک نگشتی پسر از سرِ شب تا پگاه ، همره با اشگ و آه بر تن بی سر کند فاطمه هر دم نظر آه از آندم که دید خنجر شمر پلید چون ز قفا مبرید از سر اولاد سر @javadkarimzadeh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
آب زنید راه را راه نجات می رسد مژده دهید باغ را جلوه ی ذات می رسد آب حیات می رسد جلوه ی ذات می رسد دسته گل محمدی با نفحات می رسد بشنو حدیث قند را ز دامن حدیث عشق هادی امام عشق را شاخه نبات می رسد ماه اگر ز آسمان نور دهد بر این زمین نور حسن ز سامرا تا به کُرات می سد حُسن جمال او حسن، قدر و کمال او حسن جاه و جلال او حسن،عین صفات می رسد احمد و حیدری دگر گشته دوباره جلوه گر حُسن تمام اهل بیت ،با حسنات می رسد خلوتیان آسمان سجده به درگهش برند همره جبرئیل چون وقت صلاه میرسد احمد و جمله اولیا جانب سُرَّ مَن رَءا همره خیل انبیا با صلوات می رسد پای چو بر زمین نهد به خاک مرده جان دهد سبزه گیاه و گل دمد آب حیات می رسد پشت نماز او زند صف سپه ملائکه مدح و ثنای او به گوش ز کائنات می رسد گشته به یُمن مقدمش زنده مسیح از دمش وز نفس مطهرش شور و نشاط می رسد تا که عبا تکان دهد رزق همه جهان دهد چون که امام عسکری با برکات می رسد آمده از صبح امید،دهد به شیعیان نوید ز صُلب پاک عسکری راه نجات می رسد صبا خبر به عاشقان دهد امام انس و جان ز کعبه سوی جمکران و عتبات می رسد ابن رضا همچو رضا به داد شیعیان خود وقت وفات می رسد روز ممات می رسد بهر ظهور مهدی اش منتظران دعا کنید وقت گذشتن از صراط در عرصات می رسد حسن اگر دعا کند کرب و بلا عطا کند ز دست پاک فاطمه برگ برات می رسد بی مدد حسن مگر، ز طبع شعر شاعرش این کلمات می رسد این ابیات می رسد؟ @javadkarimzadeh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
طبعم نشاط کرد بر اوصاف دلبری ورنه بدون ذوق کجا مدح گستری شوقم به سر به دل همه شور و نشاط و وجد دل می‌تپد که شوق بیفتد به هر سری چشمم منورست به نورجمال دوست کامم معطر از می خوشرنگ ساغری نورش شکست قفل قفس وز دریچه ای مرغ دلم پریده به شاخ صنوبری تا لب به مدح یار ز هم باز میکنم گردد زبان مکمل لب در بیانگری امشب قلم به صفحه زند بوسه دم به دم چونان به روی طفل زند بوسه مادری دست و زبان و لب همه در مدح او شریک لیکن کجا توان که کنم مدح رهبری یا مرتضی علی مددی کن تو از کرم ای شاه عالمین که ساقی کوثری خوشبو شود دهان و بروید گل از چمن اندر ربیع ثانی ز اوصاف عسگری شاهی که بین لشکر دشمن امیر بود همواره داشت بر سر خود تاج افسری از کوری دو چشم حسودان روزگار بوده است بر تمام جهان میر و سروری شاهنشهی که جمله ی شاهان و سروران در بارگاه او همه در حال نوکری امشب سرای حضرت هادی چو گلشن است مسرور گشته انس و ملک حوری و پری امشب حدیث دامن خود پر ز گل ببین پرنور گشته حجره ات از نور انوری آمد حسن که جان جهانی فدای او نیکو خصال، پاک نژاد، از خطا بری خلقش محمدی و مرامش چو فاطمه زهدش حسن شجاعت حسین صولت حیدری غیر از وجود پاک محمد که جد اوست باشد مقامش افزون از هر پیمبری خود بحر و گوهرش شده مهدی فاطمه وز بحر ده امام برون همچو گوهری گردد تصدق سر او هفت آسمان گشته منیر نور رخش مهر خاوری یوسف به روی ماه حسن رشک میبرد خورشید و ماه بر رخ او گشته مشتری نوح و خلیل و موسی و عیسی تمام قد نزدش ستاده اند کند بنده پروری این تاج افتخار به هر کس نمی‌دهند الا که در حریم ولایش به چاکری خاک حریم سامره اش توتیای چشم فرش سریر اوست همه عرش داوری غیر از محمد و علی و آل فاطمه هرگز نبود و نیست وجود برابری ای نور چشم احمد و زهرا و مرتضی ای آنکه داده بر تو خداوند برتری بالله قسم که از قد و قامت قیامتی بالله قسم که از رخ و رخساره محشری فخرم همین که مهدی زهراست پور تو عشقم همین بود که تو از صلب حیدری تاجش به سر که نوکر کوی تو می شود خاکش به سر ز کینه کند بر تو خودسری مارا رسان به سامره ات از ره کرم زانجا روانه ی حرم شاه بی سری دارد "جواد" امید که همراه عاشقان گردد کبوتر حرمت بهر زائری @javadkarimzadeh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا