#حضرت_زینب_س_مدح
ای قلم از شوق سینه چاک کن
صفحه امشب فخر بر افلاک کن
ای مرکب می شو در ساغر بریز
ای مرکبدان ز ساغر می بریز
ای قلم شو مست از جام و سبو
شمه ای از وصف زینب را بگو
کیست زینب نور چشم مصطفی
کنز صبر و مهد ایثار و حیا
کیست زینب؟ بهترین دُر در صدف
زینت افزای شهنشاه نجف
ای قلم برگوی با هر زمزمه
مدحت دخت عزیز فاطمه
کیست زینب گوهر ی والا مقام
ذوالفقار مرتضی اندر نیام
دختر حیدر عقیله عالمه
کوثری دیگر مثال فاطمه
کیست زینب جان شیرین حسن
حیدری دیگر به هنگام سخن
کیست زینب پنج تن را نور عین
کیست زینب یار و غم خوار حسین
کیست او یاسی ز دشت یاسمین
کیست او دست خدا در آستین
کیست او تفسیر قرآن مبین
هذه دخت امیرالمومنین
ملک هستی مشتی از خاک گلش
صد هزاران همچو حاتم سائلش
خاک پایش نی زمین بل نه فلک
فرش راهش تا ابد بال ملک
آسمان ها و زمین در مشت او
کهکشان ها حلقه در انگشت او
همچو زهرا بهترین بانوی دهر
دست بوسش انبیا در روز حشر
اولیا خدمتگزار درگهش
فاطمه مدهوش از روی مهش
چادر او برکت خوان زمین
معجر او شهپر روح الامین
چون به مدحش انبیا پرداختند
در جنان هم زینبیه ساختند
کی جدا از حلقه ی آل کساست
او که مداح نخستینش خداست
خطبه خوان کوفه و شام بلا
تا قیامت اعتبار کربلا
زینبیون را همیشه رهبر است
بر شهیدان تا ابد پیغمبر است
پرده بردار ای دلا از راز عشق
با ولای شاه بانوی دمشق
#جواد_کریم_زاده
@javadkarimzadeh
#زیارت_اربعین
ای که با شور حسینی تو هوایی شده ای
زائر کوی شهیدان خدایی شده ای
جاده گر امن و امانست،تو یادت باشد
با دعای شهدا، کرب و بلایی شده ا ی
#جواد_کریم_زاده
@javadkarimzadeh
#حضرت_ابالفضل_ع_مدح_شهادت
باز به اِذن احد دادگر
گشت قلم مادح نوری دگر
باده زد از خم می داوری
مست شد از شیوه ی مدحتگری
اذن گرفت از گل باغ بهشت
مست شد و صل علی را نوشت
همره صلوات و صد ها درود
مثنوی تازه ی خود را سرود
مرغ دلش بال و پر ی باز کرد
مدح گل یاسمن آغاز کرد
مدحت او را چو دُر و لعل سُفت
بر سر شوق آمد و اینگونه گفت
در نسب از روز ازل هاشمی
احمدی و حیدری و فاطمی
سید و مولا ی قریشی نسب
مظهر پاکی و خدای ادب
ای تو به بستان ولا یاسمن
بنده ی درگاه حسین و حسن
صف شکن عرصه ی پیکارها
منسب تو صدر علمدار ها
ای به وفا شهره ی شهر وفا
ای به عطا مظهر جود و سخا
نور رخت پرتو یی از نور ذات
حُسن تو معنای تمام صفات
نور کمالات مقام رفیع
نزد خدا صالح و عبد و مطیع
قبله ی حاجات همه عالمین
ای همه جا کاشف الکرب حسین
آب کجا و لب عطشان تو
باد کجا زلف پریشان تو
جود و عطا ریخته در دامنت
دشت پر از بوی گلاب تنت
مرد ترینی تو به حد کمال
ای رَجل دوره ی قحط الرِّجال
هر چه بگوییم ز وصفت کمست
بحر شرف ، نزد تو دریا نمست
ای شرف الشّمس رکاب حسین
پاکترین گوهر ناب حسین
فاش کنم سرِّ تو و فضل را
فلسفه ی نام ابالفضل را
ای پدر فضل و عطا و کرم
وی کرم از روی شما محترم
ای الف نام تو آغاز عشق
بای تو بسم الله صد راز عشق
گر الف از شوق مثنی شده ست
واژه ی آبست که معنا شده ست
لام تو لوح و قلم کردگار
فای تو فضل و کرم کردگار
ضامن امنیت جان حسین
هم نفس و هم ضربان حسین
معنی لام دگر نام تو
لیله ی اَسری شب یلدای تو
لیله ی اَسری شب عاشور بود
از سر شب تا به سحر شور بود
شاهد تو نفحه ی باد سحر
محو عبادات تو با چشم تر
ای همه ی همّ و غمت خیمه ها
ای حرم و اهل حرم را پناه
آیتِ اَلله و فقیه و بصیر
مجتهد و عالم و شیخ الکبیر
نور بگیرد ز رخت ماه و مهر
بر سر انگشت تو گردد سپهر
نور درخشان ، قمر هاشمی
ای علوی زاده ، مه فاطمی
صاحب دلداده ی زلف کمند
گشته ز کردار نکو سربلند
پرتو نور قمر رو سپید
خط به امان نامه ی ظلمت کشید
از پی آن نامه ی آن نابکار
زینب کبری شده بد بی قرار
ای خط بطلان زده بر نامه اش
پشت نموده به امان نامه اش
ماه درخشان به دل شب تویی
صبر و قرار دل زینب تویی
باده ی توحید چو در جام شد
زینب کبری دگر آرام شد
در بر آن سرور و سلطان عشق
سر بنهادی تو به پیمان عشق
هر که چو تو گشت به دامش اسیر
گفته امیری و و نِعمَ الامیر
هست به گیسوی تو بس رازها
لیک به وصفش بکنم اکتفا
وصف کنم شمش جمال تو را
وصف کنم از نوک سر تا به پا
وصف حسین ست به شمس الضّحی
نور تو تفسیر به بدرالدّجی
بر اثر سجده به حق با جبین
نور گرفته یل ام البنین
سجده گه و نسبت محراب یار
طاق دو ابروی تو و ذوالفقار
ای پسر سیّده ی کائنات
چشم تو سر چشمه ی آب حیات
گونه ی تو خیس ز باران نور
سینه ی تو پهنهی سینای طور
با نفست عالم، احیا شده ست
وز دم تو زنده مسیحا شده ست
ای ز وفا شهره ی در عالمین
ذکر لبت تا به ابد یا حسین
بر شهدا منسب تو شاهی است
بال تو دستان یداللهی است
دست تو بر کوه صفا زد علم
پای تو در راه خدا زد قدم
قامت عالی نسبت پر شکوه
هیبت زهرایی تو همچو کوه
مدح کنم سروِ قدت بیت بیت
یار و فدایی همه اهل بیت
سرو قدت فلسفه ی شور و شین
لاله ی عباسی باغ حسین
سرو قدت بوسه گه تیر ها
جایگه نیزه و شمشیر ها
ای به فدای قد و بالای تو
تیر کجا و قد رعنای تو
مهر که خود سید و مولای تو ست
راحتی اش سایه ی طوبی تو ست
بر اثر معجز چشمان تو
کفر شود تازه مسلمان تو
بسکه شفا بخش به روح و تنی
گشته مسلمان تو هر ارمنی
دارالشفای همه ی عالمی
جان مسیحا ، نه مسیحا دمی
سجده چو جبریل به پایت نهد
جان ملک الموت به پایت دهد
گرچه تویی پُر دل و شیر شجاع
سر بنهادی تو به امر ی مُطاع
امر امامت، تو پذیرا شدی
مشک به دوش آمده ،سقا شدی
شیر شجاع و یل بی واهمه
ساقی طفلان و یَل علقه
مشک تو ابر همه ی اشکها
اشک تو باران همه مشک ها
صف شکن و حیدر کرب وبلا
مست می و باده ی قالو بلی
پای به در یا زده با تاب و تب
پای نهادی تو برون تشنه لب
مشک پر از آب سوی خیمه گه
یک تنه بردی تو ز قلب سپه
مقصد تو خیمه ی بی شیر بود
پیکرت آماج بسی تیر بود
دست و سر و چشم فدا کرده ای
لیک کجا مشک رها کرده ای
مشک بدندان و سپر شد سرت
تیر به مشک آمد و بر پیکرت
گرچه به فرق تو بر آمد عمود
لیک غمت پارگی مشک بود
در دلت هنگامه ی غم شد به پا
ناله زدی ناله ی ادرک اخا
آتش غم در دلت افروختی
سوختی و سوختی و سوختی
گشت وفایت پر پرواز تو
از ازل عشق ست سر آغاز تو
کیست که باشد به ادب اینچنین
جان بفدایت یل ام البنین
#جواد_کریم_زاده
@javadkarimzadeh
#امام_حسین_ع_شهادت
لب تشنه روی نیزه سری بود خون چکان
صد پاره پیکری به روی خاک داد جان
از آب هم مضایقه کردند و بعد از آن
از خاک هم مضایقه کردند کوفیان
لب تشنه ای که والده اش مام آب بود
و آن بی کفن که والد او بوتراب بود
#جواد_کریم_زاده
@javadkarimzadeh
#حضرت_زینب_قتلگاه_عصر_عاشورا
آه از آن لحظه که شد بی کَس و یاور زینب
شد سراسیمه سوی نعش برادر زینب
آمد از تل سوی مقتل به سر و سینه زنان
چه کند خاک عزا ریخته بر سر زینب
تا رسید او به لب قتلگه شاه شهید
دید بیرون شد از آن شمر ستمگر زینب
شد سرازیر به گودال به صد ناله آه
تا بجوید بدن پاک صنوبر زینب
تیر ها دید بسی ،تیغ بسی بشکسته
هم که بشکسته بسی نیزه و خنجر زینب
هر چه می گشت نمی جُست تن پاک حسین
تا بجوید تن او گشت مکرر زینب
ناگهان صوت اُخَیَّ اِلیَّ آمد
که بیا بر سر این پیکر بی سر،زینب
گفت آیا تو حسینی که به هنگام وداع
تو که بر سینه گرفتی سر خواهر زینب؟
تن پاک تو که صد چاک نَبُد در بر من
که گرفته است کنون بی سر،در بر زینب
تشنه بودی و شده تشنه ی بوسیدن آن
لب عطشان حسین بر لب کوثر زینب
گر میسر نشود بوسه زند بر سر تو
جای آن سر بزند بوسه به حنجر زینب
زینب و قتلگه و پیکر بی سر، ای وای
آه از آن لحظه که شد بی کَس و یاور زینب
#جواد_کریم_زاده
@javadkarimzadeh
#حضرت_زینب_س_اربعین
اما هوای شور عزا در قلم گرفت
از غم قلم به دوش نوایش علم گرفت
شب تا سحر قلم ز لبش ناله می چکید
عطر حسین از لب آلاله می چکید
شاعر سرود مثنوی و شرح قصه را
اما قلم نگاشت غم و درد و غصه را
بر صفحه زد شرر ز غم و آه جان گداز
از سینه اش گشود به یکباره عقده باز
با ناله گفت کاین چه غم و آه و ماتم است
باز این چه شورش است که در خلق عالم است
یک اربعین جهان همه در آه و غم گذشت
بر اهل بیت و آل پیمبر ستم گذشت
گرچه حرارت قلم و صفحه پر تب است
اما تمام غم به دل و قلب زینب است
گفتم قلم بیا مدد دست خسته باش
راوی راه قافله ی دل شکسته باش
زینب رسید کرب و بلا با نوای غم
بر خاک کربلا به دو صد نوحه زد علم
داغ حسین بعد چهل روز مبهم است
کار جهان و خلق جهان جمله در هم است
زینب به سینه اش به جز از آه و درد نیست
حتی به شاخ خشک دلش برگ زرد نیست
این داغ بی کسی نفسش را بریده است
هجده سر بریده به نی گو که دیده است
بر نیزه ای عجب سر سالار زینب است
بر نیزه ای سری ز علمدار زینب است
بر نیزه ای دگر سر پر خون اکبر است
حتی به نیزه ای سر شش ماهه اصغر است
بر نیزه ای دگر سر گلگون قاسم است
سر های دیگر از بدن آل هاشم است
از کربلا به کوفه و از کوفه تا به شام
دیدم به روی نیزه سر پاک تو مدام
از آن دمی که راهی راه سفر شدم
با دست بسته بهر یتیمان سپر شدم
بودش مدام قافله در شور و ولوله
سویی سنان و شمر و دگر سوی حرمله
آنها سوار مرکب و با تازیانه ها
از کینه می زدند به سر ها و شانه ها
شلاق و تازیانه و بی گاه کعب نی
این هتک حرمت و ستم و ظلم تا به کی
آه از سوار ناقه ی در بین قافله
سجاد بود و غل بُد و زنجیر و سلسه
دیدم سری به نیزه بلند است در برم
سالار و سرورم تو بُدی در برابرم
دیدم نمی رسد به تو دستم برادرم
از داغ تو به چوبه ی محمل زدم سرم
دیدم به تشت زر سر پر خونت ای حسین
دیدم ملائک اند ز داغت به شور و شین
آه از دمی که زد به لبت چوب خیزران
آه از دمی که چوب مکرر بزد بر آن
رازی بود در این که چرا قد خمیده ام
یک اربعین ز داغ تو اندوه دیده ام
هر چند گفته ام ، بود این قصه نا تمام
ای وای از مصائب پر درد شهر شام
این ها که گفته ام سر سوزن ز غم نبود
نزد جفای شامی و آزارِ از یهود
دیدم که طبل خاتمه ی جنگ می زنند
اما دوباره بر سر ما سنگ می زنند
بنگر که بی حیایی آنان چه کرده بود
آنجا که رفت قافله بازار برده بود
دیدم یزید و کاخ ستم را خرابه را
دیگر چگونه شرح دهم عمق ماجرا
آورده ام به همره خود خیل ناله را
شرمنده ام مگیر سراغ سه ساله را
ظلمی که شد ز کینه ی آل امیه است
جا مانده ام حسین سه ساله رقیه است
شرمنده ام ز روی تو خورشید تابناک
کنج خرابه ماه سپردم به دست خاک
اما حسین من و جگر گوشه ی بتول
از کربلا روم به سوی روضه ی رسول
سوغات من ز کرب و بلا پیرهن بود
پیراهن حسین شه بی کفن بود
سوغات دیگری که به مام قمر برم
بر مادر ادب ز قمر یک سپر برم
#جواد_کریم_زاده
@javadkarimzadeh