eitaa logo
کانال اشعار آئینی جواد کریم زاده
262 دنبال‌کننده
205 عکس
61 ویدیو
0 فایل
زنده گردد از دمت هر مرده ای ای مسیح حضرت زهرا حسین
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
آمده از خیمه برون پور شاه نور دو چشمان شه کم سپاه شور به پا کرده قد و قامتش یا که قیامت قد قدقامتش سرو قدی لاله رخی مه جبین زیر قدم هاش بلرزد زمین چکمه به پا کرده که غوغا کند حشر دگر آمده بر پا کند خود به سر،بسته حمایل به دوش واله و شیدا و بسی پر خروش تیغ کجی بر کمر آویخته زلف سیه بر سر و رو ریخته صولت او صولت پیغمبری ماه بر آن چهره بود مشتری چهره ی او معنی شمس الضحی یا که به تفسیر چو بدرالدجی ماه سما گشته به صد آبرو سجده گهش طاق دو ابروی او در نسب آمد ز ازل هاشمی احمدی و حیدری و فاطمی همچو اباالفضل قریشی نسب فخر عرب هست و خدای ادب روی مهش هر که ببیند ز دور گفته نبی آمده از کوه نور گِرد رُخش عده ای از بانوان زجه زنان لاله ی لیلا بمان هم به بر شمع چو پروانه اند گرد رخش واله و دیوانه اند سبزه قبا حضرت قرص قمر از گره ی هاشمیون شد به در جرعه ز پیمانه و ساغر زده باده ز میخانه ی کوثر زده محو رخ حضرت ساقی شده مست هوالباقی و باقی شده چشم به چشم پدرش دوخته آتشی اندر دلش افروخته شمع شده آب شده سوخته چون ز اباالفضل ادب آموخته گفت که بابا شه و سلطان دین سرور خوبان و امام مبین جمله ی اصحاب فدایت شدند بنده و خاک کف پایت شدند رخصتی اینک بده سلطان عشق تا بنهم جان سر پیمان عشق حال اگر رخصت میدان دهید هاشمیان را شوم اول شهید روح به جانم تو مسیحا بده جان به تن لاله ی لیلا بده آه کشید از دلش آن مستطاب گفت که صبری کن و کم کن شتاب راه برو چند قدم در برم اکبر من نور دو چشم ترم تا که ببینم قد و بالای تو سِیر کنم قامت رعنای تو گفت برو حیدر کرب و بلا صف شکن خیبر کرب و بلا عازم معراج به دشت بلا حضرت پیغمبر کرب و بلا بعد تو این دل چو شود بی قرار خاک بوَد بر سر این روزگار رفت به میدان رجز آغاز کرد همچو نبی باب سخن باز کرد گفت عدو این نوه ی حیدر است؟ نِی به خدا حضرت پیغمبر است منطق و خُلقش همه پیغمبری در کف او تیغ کج حیدری تیغ مگو معجزه ی ذوالفقار هیبت او حیدر دُلدُل سوار گفت به مرگم به خدا سینه چاک مرد خدا رای ز مردن چه باک فخر کنم بر پدرم مرتضی فخر عرب پادشه لافتی فاتح خیبر یل بدر و حُنین باب حسین پادشه عالمین او که ز نامش همه لرزان شوید معرکه بگریز و گریزان شوید مست من از باده ی آگاهیم نامم علی و اسد اللهیم کیست مرا پایه ی جنگاوری حیدری ام حیدری ام حیدری @javadkarimzadeh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
دل پر از خونست و پر غم نیز هم در فراقت دیده پر نم نیز هم ای بهار از هجر روی باغبان غنچه بیتاب ست و شبنم نیز هم تو طبيبی بر دل بیمار ها هم دوای درد و مرهم نیز هم "گریه بر هر درد بی درمان‌ دواست" گریه بر داغ محرم نیز هم باز آمد فاطمیه، باز غم همره آن اشک ماتم نیز هم صحبت از مسمار و دیوار و در و کوچه و سیلی محکم نیز هم یک طرف پرپر گل یاس کبود یک طرف داغ مجسم نیز هم تا به کی باشد حسامت در نیام صبر تا کی؟ چهره در هم نیز هم با همان‌ یاران اندک هم بیا با همان جمع فراهم‌ نیز هم با سلیمانی و سلمان و مسیح مالک وعمار و میثم نیز هم عالمی را پر ز عدل و داد کن گرچه هستی شاه عالم نیز هم بر ظهور خود دعا کن ای غریب گرچه بر آنی مصمم نیز هم شهسوارا کی کنی پا در رکاب؟ تیغ در دستان و پرچم نیز هم کاش این آدینه روز وصل بود وصل یار و دوری غم نیز هم
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
محمد تقی آل بحر العلوم که علامه ای بود بس پارسا بفرمود دیدم به رویا شبی که گویی شده روز محشر بپا بدیدم مکانی ست بس با شکوه که میعاد گاه دل و دلبر ست نمودم سوالی که اینجا کجاست بگفتند این چشمه کوثر ست چو نزدیک گشتم بدیدم به عین که آنجاست از نور حق منجلی نظر کردم و از شعف چشم من پر از نور شد از جمال علی بدیدم که ساقی مستان عشق سرا پا بُوَد غرق نور و سرور بدستان پاک یداللهی اش نموده پر از آب جام بلور بسی جامها ی بلورین پاک پر از آب کرده کنارش نهد ز آب گوارای کوثر علی به هر کس که خود میشناسد دهد به ناگاه دیدم در آن شور حال بپا گشت هنگامه و همهمه بپاشید بر روی علامه ی امینی ز کوثر، شوی فاطمه به رويش بسی آب کوثر بریخت در آندم که علامه نزدش رسید بفرمود رویم سپید از تو شد خداوند رویت نماید سپید نمودی ز رافت دو دستان خود سپس بار دیگر ز کوثر پر آب و اینبار در کام علامه ریخت ز آن باده ی کوثری بوتراب چهل سال تحقیق و کوشش نمود چو مرغی که در دام حیدر اسیر سرانجام آن شاهکار گران بشد جمعِ تالیف او ، الغدیر @javadkarimzadeh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا