#بهشت_یا_جهنم
#قسمت_سیودوم
هنوز چند قدم ازش دور نشده بودم🚶🏻♂ که بلند وسط مسجد داد… هی گاو …🐮
همه برگشتن سمت ما …🤭 جا خورده بودم …😳 رفتم جلو و گفتم: با من بودی؟ … 😠باور نمی کردم آدمی مثل حاج آقا، چنین حرفی بزنه …😡
بله با شما بودم …🙂 چی شده؟ …🧐 بهت برخورد؟ …🤨
هنوز توی شوک بودم … 😶
چرا بهت برخورد؟ …🧐 مگه گاو چه اشکالی داره؟ … .🤷🏻♂
دیگه داشتم عصبانی می شدم … 😤خیله خوب فهمیدم، چون به خدات این حرف رو زدم داری بهم اهانت می کنی …😏
اصلا فکرش رو هم نمی کردم چنین آدمی باشه … بدجور توی ذوقم خورده بود … 😒به خودم گفتم تو یه احمقی استنلی … چطور باهاش همراه شده بودی؟ … در حالی که با تحقیر بهش نگاه می کردم ازش جدا شدم ..
مگه فرق تو با گاو چیه که اینقدر ناراحت شدی؟ ..😌🙂
دیگه کنترلم رو از دست دادم … رفتم توی صورتش …🤬 ببین مرد، به الانم نگاه نکن که یه آدم آرومم … سرم رو می اندازم پایین، میام و میرم و هر کی هر چی میگه میگم چشم … من یه عوضیم پس سر به سر من نزار … تا اینجاشم فقط به خاطر گذشته خوب مون با هم، کاری بهت ندارم …
بچه ها کم کم داشتن سر حساب می شدن بین ما یه خبری هست … از دور چشم شون به من و حاجی بود …😨
گاو حیوون مفیدیه … 😊🐮گوشت و پوستش قابل استفاده است… زمین شخم می زنه ..
دیگه قاطی کردم … پریدم یقه اش رو گرفتم … .
زورشم از تو بیشتره …☺️
زل زدم تو چشم هاش … فکر نکن وسط مسجدی و اینها مراقبت … بیشتر از این با اعصاب من بازی نکن ….
#حاج_قاسم
•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•
@javan_farda
#بهشت_یا_جهنم
#قسمت_سیوسوم
بچه ها حواسشون به ما بود … 😶با دیدن این صحنه دویدن جلو …🏃♂ صورتش رو چرخوند طرف شون … برید بیرون، قاطی نشید …
یه کم به هم نگاه کردن … مگه نمیگم از مسجد برید بیرون؟… دل دل کنان و با تردید رفتن بیرون … .
زل زد توی چشم هام … تو می فهمی، شعور داری، فکر می کنی … درست یا غلط تصمیم می گیری … اختیار داری الان این وسط من رو خفه کنی یا لباسم رو ول کنی …. ولی اون گاو ؛ نه … هر چقدر هم مفید باشه با غریزه زندگی می کنه … بدون عقل … بدون اختیار … اگر شعور و اختیار رو ازت بگیرن، فکر می کنی کی بهتر و مفیدتره … تو یا گاو؟ …
هم می فهمیدم چی میگه … هم نمی فهمیدم … .
من نمی دونم چی بهت گذشته و چه سرنوشتی داشتی… اما می دونم؛ ما این دنیا رو با انتخاب های غلط به گند کشیدیم …❌ ما تصمیم گرفتیم که غلط باشیم پس جواب ها و رفتارهامون غلط میشه …🛑 و گند می زنیم به دنیایی که سهم دیگران هم هست … مکث عمیقی کرد … حالا انتخاب تو چیه؟ ..
یقه اش رو ول کردم …
خم شد، کت کتانم رو از روی زمین براشت، داد دستم و گفت … به سلامت … 🙂
من از در رفتم بیرون و بچه ها با حالت نگران و مضطرب دویدن داخل …😨
برگشتم خونه … خیلی به هم ریخته و کلافه بودم … ولا شدم روی تخت … تمام روز همون طور داشتم به حرف هاش فکر می کردم …💭
به اینکه اگر مادرم، انتخاب دیگه ای داشت … اگر من، از پرورشگاه فرار نکرده بودم … اگر وارد گروه قاچاق نشده بودم … اگر … اگر … تمام روز به انتخاب هام فکر کردم … و اینکه اون وقت، می تونستم سرنوشت دیگه ای داشته باشم؟ … چه سرنوشتی؟ … .
همون طور که دراز کشیده بودم از پنجره به آسمان نگاه کردم … ☁️🌥
تو واقعا زنده ای؟ … پس چرا هیچ وقت کاری برای من نکردی؟ … چرا هیچ وقت کمکم نکردی؟ … جایی قرار دارم که هیچ حرفی رو باور نمی کنم … اگر واقعا زنده ای؛ خودت رو به من نشون بده … اگر با چشم هام ببینمت … قسم می خورم بهت ایمان میارم …✋🏻✋🏻
پ.ن
سعی کنین در مورد حاج آقا قضاوت نکنین کارشو بلده
#حاج_قاسم
•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•
@javan_farda
لازماستخودمانرابراےملاقاتباحضࢪتمہدۍ﴿عجلاللہتعالۍفرجہشࢪیف﴾آمادهکنیم!
-شھیداحمدمشلب🖇🌿
@javan_farda
روزِ حساب کتاب کهِ برسه...
بعضی از گناهات رو کهِ بهت نِشون میدن
میبینی براشون استغفار نکردی، اصلاً یادت نبوده!😧
امّا زیر هر گناهت یه استغفار نوشته شده..!
اونجاست کهِ تازه میفهمی یکی به جات توبه کرده...
یکی که حواسش بهت بوده!!!
یه پدر دلسوز...
یکی مثلِ مهدی...💔
يَا أَبَانَا اسْتَغْفِرْ لَنَا ذُنُوبَنَا...
اللّهم عجل لولیک الفرج
@javan_farda
{•جوانفردا•}
فـــاطمه دوم حیــدر شــدی
مادر یک ماه و سه اختر شدی
ماه تو از ماه فلک خوبتر
پیش علی از همه محبوب تر
#بعد_زهرا_تو_شدی_مادر_ما_نوکرها🖤
#وفات_حضرت_ام_البنین(س)🥀
•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•
@javan_farda
#پشتتریبون🎙
امروزیهداداشی
همونحرفِهمیشگیروزد...
گفت"هرکسلایقِشهادتنیست"
بهشگفتمبلهخب!
بودنکساییکهکلِزندگیشونتومسیرِتباه
صرفشده...
ولیبایهعملصالحلایقِشهادتشدن!
وبودنکساییهم
کهکلِزندگیشونوجانمازابکشیدنوصرفِ
عملِصالحشده...ولیخب...
امااانازریا…💔
@javan_farda
#حدیث_گرافی 🌸
امام علی(ع) :
دروغگو و مرده یکسانند؛
زیرا برتری زنده بر مرده، به سبب اعتماد به اوست.
پس اگر به سخن او اعتمادی نشود، زنده نیست.
✍غررالحکم(حدیث2104)
@javan_farda
9429906_661.mp3
17.65M
مداحی وفات حضرت ام البنین (س) با نوای
#محمود_کریمی
@javan_farda
{•جوانفردا•}
✌️🏻✌️🏻...
بچهها بیایید
#قول بدیم که
حداقل کاری نکنیم ڪه
ظهور عقب بیوفته🙃💔
#وفات_حضرت_ام_البنین
#پسران_انقلاب
@javan_farda
{•جوانفردا•}
●°°°°°°
⟮∞🌼♥️∞⟯
.
عجبــحالوهوایـےدارد؛
چادرِمشکۍزهرایـےمن ..'!
.
#وفات_حضرت_ام_البنین
#دختران_انقلاب
@javan_farda
#آیه_گرافی
•♡•هرکسبرخداتوکلکندپساوبرایشکافیاست.
سوره طلاق ایه۳
@javan_farda
{•جوانفردا•}
♡...
هرآدمےخودشتصمیممۍگیره
ڪہدرونشچےباشہ!
گُلیاخار
خاڪیاآسمان
براےدیدنخودٺ،بایدچشماتوببندۍ
باقلبتحسڪنے،درونتچیھ!؟
ستارهاۍدرخشانیا
ظلماتمَحض...
تصمیمبگیرهمیشہپرنورباشے
ازتاریڪےهانترس
چون؛
تومیتونےدنیارو،روشنڪنے..
خداتورواینطورآفریده🌙!
#تلنگرانه
@javan_farda
{•جوانفردا•}
•••🌱🌿•••
#حدیث😇
پیامبر اڪــرم{ص}:↯
خداونـــد ،اصرارڪنندگان دࢪ دعا ࢪا دوســت داࢪد♥️✔️
📚بحــار ؛ ۹۳:۳۷۸📚
#مادر_ادب
•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•
@javan_farda
#استوری🌱
از بچگی آرزوم بود خدمت شما برسم😅
•💌•"رهبرمونه ها :)😍
.
#حضرت_ماه♥️
•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°• #حاج_قاسم
@javan_farda
#بهشت_یا_جهنم
#قسمت_سیوچهارم
اون شب دیگه قرآن گوش نکردم 👂 تا وضعیت مشخص بشه… نه تنها اون شب، بلکه فردا، پس فردا و …
مسجد هم نرفتم 🕌 و ارتباطم رو با همه قطع کردم ..
یک هفته … 10 روز … و یک ماه گذشت … اما از خدا خبری نشد … هر بار که از خونه بیرون می رفتم یا برمی گشتم؛ منتظر خدا یا نشانه از اون بودم … برای خودم هم عجیب بود؛ واقعا منتظر دیدنش بودم …🙁
اون شب برگشتم خونه … چشمم به Mp3 player افتاد … تمام مدت این یه ماه روی دراور بود … چند لحظه بهش نگاه کردم … نگه داشتنش چه ارزشی داشت؟ … حرف های یک خدای مرده ..😒
با ناراحتی برش داشتم و بدون فکر انداختمش توی سطل زباله ..
نهار نخورده بودم … برای همین خودم رو به خوردن همبرگر دعوت کردم …🍔 … اعصابم خورد بود … حس می کردم یه ضربه روحی شدید بهم وارد شده … انگار یکی بهم خیانت کرده بود … 😓بی حوصله، تنها و عصبی بودم … تمام حالت های قدیم داشت برمی گشت سراغم … انگار رفته بودم سر نقطه اول …
دو سالی می شد که به هیچی لب نزده بودم …🍷 چند ساعت بعد داشتم بدون تعادل توی خیابون راه می رفتم … بی دلیل می خندیدم و عربده می کشیدم …😂🤣🚶🏻♂ دیگه چیزی رو به خاطر ندارم …
اولین صحنه بعد از به هوش اومدنم توی بیمارستان بود … سرم داشت می ترکید و تمام بدنم درد می کرد 😥… کوچک ترین شعاع نور، چشم هام رو آزار می داد … سر که چرخوندم، از پنجره اتاق بیمارستان، یه افسر پلیس👨🏻✈️ رو توی راهرو دیدم… اومدم به خودم تکانی بدم که … دستم به تخت دستبند زده شده بود … .
اوه نه استنلی … این امکان نداره … دوباره ..
بی رمق افتادم روی تخت … نمی تونستم چیزی رو که می دیدم، باور می کردم …
#حاج_قاسم
•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•
@javan_farda