{•جوانفردا•}
°•ترانه عشق•° •°بهانه عشق°• •°تو میراث جاودانه عشق°• #انتقام_سخت @javan_farda
#داستانک
داشتم جدول حل می کردم، یکجا گیر کردم: "حَلّٰال مشکلات است؛ سه حرفی"
👨💼پدرم گفت: معلومه، «پول»
گفتم: نه، جور در نمیاد
🧕مادرم گفت: پس بنویس «طلا»
گفتم: نه، بازم نمیشه.
🧖♀تازه عروس مجلس گفت: «عشق»، گفتم : اینم نمیشه.
💁♂دامادمان گفت: «وام»، گفتم: نه.
👮♂داداشم که تازه از سربازی آمده گفت: «کار»، گفتم: نُچ.
👵مادربزرگم گفت: ننه، بنویس «عُمْر»، گفتم: نه، نمیخوره
هر کسی درمانِ دردِ خودش را میگفت، یقین داشتم در جواب این سؤال،
▪️پابرهنه میگوید «کفش»
▪️نابینا می گوید «نور»
▪️ناشنوا میگوید «صدا»
▪️لال میگوید «حرف»
و...
🔺 اما هیچ کدام جواب کاملی نبود
💐 جواب «فَرَج» بود و ما هنوز باورمان نشده😔
تا نیایی گِره از کارِ بشر وا نشود...
#اللٰهُمَعَجِّلْلِوَلیِکَالفَرَجْبِهحَقِزینَب
@javan_farda
#داستانک
😊زن فقیری که خانواده کوچکی داشت،
با یک برنامه رادیویی تماس گرفت
و از خدا درخواست کمک کرد.
مرد بی ایمانی که داشت به این برنامه رادیویی گوش می داد،
تصمیم گرفت سر به سر این زن بگذارد.
آدرس او را به دست آورد
و به منشی اش دستور داد مقدار زیادی
مواد خوراکی بخرد و برای زن ببرد.
ضمنا به او گفت:
وقتی آن زن از تو پرسید چه کسی
این غذا را فرستاده،
بگو کار شیطان است.
وقتی منشی به خانه زن رسید،
زن خیلی خوشحال و شکرگزار شد و
غذاها را به داخل خانه کوچکش برد.
منشی از او پرسید:
نمی خواهی بدانی چه کسی غذا را فرستاده؟ زن جواب داد: نه، مهم نیست.
وقتی خدا امر کند،
حتی شیطان هم فرمان می برد :)
#بهخداایمانبیارمسلمان
#حاج_قاسم #مرد_میدان
@javan_farda
#داستانک
یک روزی معلم بر تخته موارد زیر را نوشت:
🖍️
*١×٩ = ٧*
*٢×٩ = ١٨*
*٣×٩ = ٢٧*
*٤×٩ = ٣٦*
*٥×٩ = ٤٥*
*٦×٩ = ٥٤*
*٧×٩ = ٦٣*
*٨×٩ = ٧٢*
*٩×٩ = ٨١*
*١٠×٩ = ٩٠*
🀄 هنگامی که نوشتن را تمام کرد، به پشت سر خود نگاه کرد، دید که دانش آموزان می خندند،🎋 🧮
زیرا معادله اولی اشتباه بود.
معلم به آنها گفت:
من معادله اولی را عمداً اشتباه نوشتم.
🏵️ زیرا امروز می خواستم مساله خیلی مهمی به شما آموزش دهم، و آن :
چگونه مردم با شما برخورد می کنند؟!
✅🌸 اگر دقت کرده باشید، من 9 معادله را صحیح نوشتم،
🎋 هیچکس بخاطر آنها مرا تشویق نکرد، بلکه همه بخاطر یک اشتباه خنده های تمسخر آمیز و منتقدانه کردند.
🎲 حتی بعضی ها هم بقیه معادله ها را نخواندند، و ذهنشان را مشغول همان اشتباه کردند!
💠 اغلبِ مردمِ نزدیک شما برایشان مهم نیست که کار را خوب انجام می دهی، و اگر هم هزار بار خوب انجامش دهی.
💠 اما تو به خاطر یک اشتباه مورد هدف انتقاد آنها قرار می گیری.
🎋 پس زیاد بودن مسخره کنندگان شما را سست نکند.🌸
⚡کسی که فقط به اشتباهات و لغزش های مردم نگاه کند، مردم هم نسبت به او نگاه قدرشناسانه و محترمانه نخواهند داشت.
✅پس جوری زندگی کن که مورد پسند خدا باشی
و اشتباهات کوچک بقیه رو بزرگ نکنیم وچشم پوشی کنیم
و به نیکی ها و کارهای خوب اش دقت کنیم🌹
#مرد_میدان
#حاج_قاسم #فاطمیه
@javan_farda
🍂🍃❤️🍂🍃❤️🍂🍃❤️🍂🍃❤️
#داستانک
✅حکایتی جالب / چند دختر سر راهت دیدی؟؟!
یک جوان از عالمی پرسید: من جوان هستم و نمیتوانم خود را از نگاه به نامحرم منع کنم، چاره ام چیست؟
عالم نیز کوزه ای پر از شیر به او داد و به او توصیه کرد کوزه را سالم به جایی ببرد و هیچ چیز از کوزه بیرون نریزد
و از شخصی درخواست کرد او را همراهی کند واگر شیر را ریخت جلوی همه مردم او را کتک بزند!
جوان کوزه را سالم به مقصد رساند و چیزی بیرون نریخت.
عالم از او پرسید: چند دختر سر راهت دیدی؟
جوان جواب داد:هیچ، فقط به فکر آن بودم که شیر را نریزم که مبادا در جلوی مردم کتک بخورم و خارو خفیف شوم.
عالم گفت: این حکایت مومنی است که همیشه خدا را ناظر بر کارهایش می بیند و از روز قیامت و حساب وکتابش که مبادا در منظر مردم خارو خفیف شود بیم دارد.
آیا انسان نمیداند که خدا او را می بیند(علق/14)
#تلنگرانہ
@javan_farda
#داستانک🥀
منتظر تاکسی بودم
یکی رسید ، گفتم مستقیم!
وقتی نشستم گفتم: ببخشید عزیز، میشه ضبطو خاموش کنی؟؟؟؟
○ گفت: داداش اینا مجازه؛ چیز بدی هم نمیخونه.....
● میدونم .....ولی عزادارم!
○ "شرمنده"
و ضبط رو خاموش کرد.
○تسلیت میگم اقوام نزدیکتون بوده؟؟؟؟
● بله مادرم ....
○ واقعا تسلیت میگم. داغ_مادر خیلی سخته....منم تو بیست و پنج سالگی مادرم مریض بود و زجر میکشید. بنده ی خدا راحت شد. 😔
● خدا رحمتش کنه
○ خدا مادر شمارم بیامرزه...
بعد پرسید
○ مادر شما هم مریض بودن؟
● نه.مجروح بود....
○ مجروح جنگی؟؟ شیمیایی بود؟؟
● نه ... یه عده اراذل و اوباش ریختن سرش و تا میخورد زدنش.
○ جدأ؟شمام هیچکاری نکردی؟
● ما نبودیم وگرنه میدونستم چیکار کنیم.....
○ خدا لعنتشون کنه... یعنی اینقد ضربات شدید بوده؟؟؟
● آره... مادرم سه_ماه بستری شد و بعد از دنیا رفت.... 😭
○ داداش ببخشیدا...عجب بیناموسایی بودن! من خودم هر غلطی میکنم؛ گاهیم نا اهلی های بدی می کنم، ولی پای ناموس که وسط باشه نمیتونم آروم بشینم ....
بغضم گرفت ...تو دلم گفتم کاش چندتا جوون نا اهل مثل تو بودن اون روز....نمیذاشتن به ناموس_علی جسارت بشه......
سکوتمو که دید گفت ظاهرأ ناراحتت کردم....
● نه خواهش میکنم ... واقعا داغ مادر بده! مخصوصا اگه جوون باشه...
○ آخ آخ... جوون بودن؟؟
● آره فقط_هجده_سالش_بود...💔
○ گرفتی ما رو اخوی؟؟؟؟؟
شما که خودت حدودا از ۳۰ سال بیشتر سن داری
حرفش رو قطع کردم و گفتم: مادر شما هم هست... این هجده ساله مـــادر همهی ما شیعه ها حضرت_زهراست.....
یه مکثی کرد و با تعجب نگام کرد و بعد دوباره خیره شد به جاده....
○ آها ببخشید تازه متوجه شدم..... راست میگی... هیچوقت اینجوری به قضیه نگاه نکرده بودم... چقدر حالا این غم برام متفاوت شد ... وای مادرم ... ولرزیدن شانه هاش
■ لحظاتی به سکوت گذشت
○ گفت یه سیدی مداحی هم دارم؛ البته برا محرمه....
و بعد یه نگاه سوالی بهم انداخت؛
جواب ندادم...
خودش داشبورد رو باز کرد و یه سی دی گذاشت تو ضبط.
چند ثانیه بعد یه نوای آشنا بلند شد.
یاحسین_غریب_مادر🎶
من بودم و راننده و صدای مداحی و و اشک هق هق و یه روضه دونفره .....
#حضرت_زهرا
#فاطمیه
•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•
@javan_farda