#طنزجبهه😂🤣
من چقدر خوشبختم😁😂
قبل از عملیات بود...
داشتیم با هم تصمیم میگرفتیم اگر گیر افتادیم چطور توی بی سیم
به همرزمامون خبر بدیم...
ڪه تڪفیریا نفهمن...
یهو سید ابراهیم (شهید صدرزاده) از فرمانده های تیپ فاطمیون
بلند گفت: آقا اگر من پشت بی سیم گفتم همه چی آرومه من چقدر خوشبختم بدونید دهنم سرویس شده😅
@javan_farda
#طنزجبهه😂🤣
(بزن جا دیروزی)
شنیده اید می گویند عدو شود سبب خیر؟ 🧐
ما تازه معنی آنرا فهمیدیم. 😁✌️🏻
دیروز عصر که با خمپاره سنگر تدارکات را زدند. نمی دانید تدارکاتچی بیچاره چه حالی داشت! باید می بودید و با چشمان خودتان می دیدید. 😆😬
دار و ندارش پخش شده بود روی زمین، کمپوت، کنسرو و هر چه که تصورش را بکنید، همه آنچه احتکار کرده بود!😱🤫
بچه ها هم مثل مغولها هجوم بردند سمت آنها،🤩🤩🤩
هر کس دو تا، چهار تا کمپوت زده بود زیر بغلش و می گریخت و بعضی همانجا نشسته بودند و می خوردند و طاقت اینکه آنرا تا سنگر ببرند نداشتند.😂😂😂
تا چند روز دو لپی می خوردند و شعار می دادند: جنگ جنگ تا پیروزی، صدام بزن، جای دیروزی!🤣✊🏻
#رسانه_باشید
•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•
@javan_farda
#طنزجبهه
حمام یا جهنم😂😱
سال ۶۵ تیپ ۵۸ مالک اشتر مستقر در مهران
این تیپ چون تازه تاسیس شده بود واقعا هیچی نداشت 😕
بهمین خاطر بچه ها بهش میگفتند تیپ علی گدا 🤪، چون مسئول تدارکاتش علی آقا از بچه های خوب جبهه بود
علی آقا که این چیزا را شنیده بود تصمیم گرفت یه حمام حلبی تو محوطه بپا کنه 😎
بزرگترین مشکل این بود که با حلب ساخته شده بود و آفتاب آن حلبها را از گرما داغ تر از آب می کرد🤯
و اگر مراقب نبودی و پشتت یا هر جای بدنت به حلب ها میخورد میسوختی و دادت هوا میرفت😶😵
من گاهی میشنیدم بعضی از داخل حمام صدای آخ اخ شأن بالاست😂
حالا بعضی ها داخل حمام یکبار آخ میگفتن بعضی ها دو بار 🙄
اونایی که دو بار اخ بلند میگفتن بچه های خط بودن🤫
چون مسول حمام به وضع آن رسیدگی نمی کرد جز پر کردن تانکر آب که فقط یه چند تا شیر معمولی داشت یعنی آب سرد و گرم نداشت
کسانی که از خط با سر وضع خاکی میآمدند برن حموم ، تا میرسیدن مقر ساعت میشد یک و آب تانکر ها داغ شده بود😬😲
طفلی ها بچه های خط از این موضوع بی خبر بودند😶
به محض ورود به حموم تا آب باز میکردن آب داغ میریخت رو سر و تنشان🤭، آخ اول را اینجا میگفتن🤣
و آخ دوم را زمانی میگفتن که با خم شدن یا ... تنشان میخورد به حلبهای داغ حمام ، چون یه جایشان حتما سوخته بود😂
حالا سنگر ما میدانست اونایی که یه آخ میگن بچه های مقر هستند و جاییشان به حلب خورده (آنها قبل حمام چند گالن آب سرد داخل تانکرها می ریختن تا آب ولرم بشه )🤓
اونایی که دو تا آخ میگفتن از بچه های خط هستند چون هم آب میسوزاندشون هم داغی حلب ها🤣
خاطره از برادر عزیز سید عبدالله اکبری
#افول_امریکا #مرد_میدان
•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•
@javan_farda
#طنزجبهه 😂
خروپف ،خروپف!😴
پناه بر خدا ، هیچ جوری گردن نمی گرفت 😑. هر چی ما می گفتیم ، دیگران می گفتند، قبول نمی کرد که نمی کرد😕.می گفت:«من؟! غیر ممکن است. من نفس بلند هم تو خواب نمی کشم!!من و خر پف؟؟!!🧐
این گذشت تا یک روز که قبل از ظهر خوابیده بود وسخت هم خرناسه می کشید. دست برقضا ضبط صوت تبلیغات هم دست بچه ها بود.
چیزی حدود یک ربع ساعت ، صدایش را همانطوری که خواب بود ضبط کردیم😎😁🤪
.با بچه های تبلیغات هم که مسئول پخش نوار مناجات و قرآن و سخنرانی از بلندگو بودند،هماهنگ کردیم،برای روز عید که برنامه تئاتری تدارک دیده بودیم.
همه جمع بودند و مجری اعلام کرد : اینک برای اینکه بفهمیم خواب مومن چگونه عبادت است، قسمتی از مناجات یکی از رزمندگان عزیز قبل از نماز ظهر را ضبط کرذه ایم که با پخش آن به استقبال ادامه برنامه می رویم😌.
نوار چرخید و او خرخر کرد و جمعیت روده بر شد از خنده!🤣🤣
برای خاطر جمع کردن او ، بچه ها توی نوار کاست اسمش را صدا کرده بودن که فلانی!فلانی! بلند شو موقع نماز است.به اسم او که می رسید صدای خنده بچه ها بلندتر می شد.😬😂🤣
بنده خدا که خودش هم تماشاچی ماجرا بود نمی دانست بخندد یا گریه کند. تنها عبارتی که آن روز می گفت این بود:«خیلی بی معرفتید ، باشه ، بالاخره گذر پوست به دباغخانه می افتد و نوبت گریه هاتان هم می شود!!»
#مرد_میدان
•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•
@javan_farda