eitaa logo
قیام جوانان
1.7هزار دنبال‌کننده
3.6هزار عکس
1.9هزار ویدیو
43 فایل
﷽ 🌱 به کانال قیام جوانان خوش آمدید. ✌️🏻 فردای این‌ کشـ🇮🇷ـور متعلق به ماست... ➕ ارتباط با ما:👇🏻 @nojavan_pishran 💌 پیام‌های ناشناسِ شما را می‌خوانیم: https://daigo.ir/secret/853477141
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
قیام جوانان
🔸آغاز ثبت‌نام قرارگاه نوجوانان_پیشران استان چهارمحال و بختیاری کشوری پیشرفته با #نوجوانان_پیشران 😍
سلام توجه 📣 توجه 📣 آیا می‌دانید ادامه ارتباط ما با شما و فقط از طریق این قرارگاه است؟😊 📌پس رفقای دیگه تون رو خبر کنید جا نمونند از ثبت‌نام 🔸تعداد ثبت‌نامی‌ها تاکنون ۵۲ نفر
5.74M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
این روحیه هست که غزه را پیروز خواهد کرد...😭👏 🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸 🔸کانال ایتا👈 https://eitaa.com/javanan_chb
هدایت شده از مرکز موسیقی ماوا
24.32M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎬نماهنگ "حریفت منم" منتشر شد 🎙با صدای محمد اسداللهی ✍️شعر: محمد اسداللهی 🎼تنظیم : احسان جوادی 👥و همراهی: گروه سرود ساکنان آسمان پیشوا و قلب های بی قرار کرج 📌تهیه شده در مأوا 💠مرکز موسیقی مأوا🔰 تلگرام | ایتا | بله | روبیکا | واتساپ
45.37M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
فلسطین کلید رمز آلود فرج است...🇵🇸 ۱۳ آبان ۱۴۰۲ شهرکرد🇮🇷 🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸 🔸کانال ایتا👈 https://eitaa.com/javanan_chb
جلسه هم‌اندیشی با حضور با موضوع 📌رئیس نهاد کتابخانه‌های شهرستان از دختران اندیشه‌ورز شهرستان اردل برای شرکت در این جلسه هم‌اندیشی دعوت کرده... 🔸زمان: پنج‌شنبه ۱۸ آبان ساعت ۱۱ 🔹مکان: کتابخانه شهید باهنر شهرستان اردل 🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸 🔸کانال ایتا👈 https://eitaa.com/javanan_chb
19.11M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
روایتی از رویداد گفتمانی جمعی از که در لبیک به دعوت امام خود جمع شده‌اند برای رسیدن به 👏 🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸 🔸کانال ایتا👈 https://eitaa.com/javanan_chb
قیام جوانان
🔸تعداد ثبت‌نامی‌های #قرارگاه_نوجوان_پیشران تا این ساعت👆👆
تعداد ثبت‌نامی‌های تاکنون👆👆 🔸مراقب باش جانمونی خیلی کار داریما😊
🔸جلسه‌ای از جنس راهبری جمعی از خادمین سفر مشهدمقدس در دور هم جمع شدند هم اشکالات بیان شد هم برخی خاطرات😂 📌ادامه مسیر و شیوه کار در برای راهبران بیان شد... 🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸 🔸کانال ایتا👈 https://eitaa.com/javanan_chb
「💚✨」 • روبه روی ایوان طلایت نشسته بود و با حسرت نگاهت می‌کرد میشد تمام حسرتش را از چشم هایش خوانا تر از هر متن و نوشته ای به هر خط و زبانی خواند و فهمید حلقه های اشک چشم هایش را پر کرده بود اما گریه نمی‌کرد حسرتش نمی‌گذاشت گریه کند فقط نگاهش را دور تا دور حریم امنی که او را مانند قطره ای در آب، به آغوش گرفته بود می‌چرخواند که مبدا اشک هایش بریزد. بقیه که امدن خودش را جمع کرد و واکس را تحویل گرفت و به دل جمعیت زد؛ کفش ها را با حساسیت خاصی تمیز می‌کرد انهم کفش هایی که معلوم نبود چندیدن سال است حتی با پارچه ای نم دار پاک نشده اند. از کارش باید محتوا تولید میشد و مدام میگفت تف به ریا و بدون جلب توجه کارش را سریع و تمیز و فوری و انقلابی انجام میداد. از جایی به بعد دنبال کفش هایی رفت که کنار فرش ها برای چند دقیقه نماز از صاحبشان دور افتاده بودن رفت تا بدون توجه انها را تمیز کند و سریع رد شود حال چشم هایش حال بهتری داشت اما هنوز هم حسرت عجیبی را با خود به هر سو روانه می‌کردند. کارش که تمام شد به آسمان رو کرد و با صدایی خش دار گفت: چه به روز خود اورده ایم که زمان صاحب دارد و ما بدون صاحب از قطب عالم امکام دور افتاده‌ایم؛ بدون ذره ای پشیمانی نفس هایمان را هدر می‌دهیم و خودمان هم هدر می‌رویم چگونه در زمانی که تمام موجودات عالم در حال درک این مطالب هستند انسان که اشرف مخلوقات است خود را به نبود رابط او با خدایش عادت داده!؟ چگونه این نَفس که نمی‌گذارد بدون دلیل خودمان بی منت خادمی برادران و خواهران دینی‌مان را کنیم؛ چرا حتما باید بگذارد حرف مادیات پیش اید تا اندکی ساکت شود‌؟ چشم هایش حال علاوه بر حسرت ناراحت هم شده بود و به دنبال مرحمی برای دردش و قوتی برای استمرار بر دعوت سیرت خدایی و مهدوی در تمام مسیر بی هدف چرخ می‌زد حال ساعت ها از آن لحظه می‌گذرد، اندکی ارام تر شده اما بی جان تر شده بود میان جمعیتی که گریه امانشان را بریده هنوز چشم هایش بی هدف می‌گشت دنبال چیزی که حسش می‌کرد اما نمیدید بی هدف به همه جا سرک می‌کشید، میدانست چیزی از جنس آرامش انجاست اما نمیدانست کجاست ناگهان جعبه ای چوبی بین پارچه ای سبز نگاهش را خیره کرد پارچه کنار می‌رود و در جعبه را باز می‌شود نگاهش به انی خالی از هرچیزی می‌شود پاهایش سست شده و اراده ی حرف هایش را از دست میدهد و میخواند: بوی سیب و حرم حبیب و از اینجا به بعد زبانش قفل می‌شود کسی که جلویش از حسرتش صحبت کرده بود نه؛ بلکه جدش برای پاهای خسته اش قوتی از جنس پرچم حرمش آورده است چشمه هایش در اوج گریه برق میزند مانند چشم های کسی که بعد از ساعت ها متوجه می‌شود کسی برای بیرون کشیدن جسم زیر آوار مانده‌اش امده و میتواند بدون تحمل فشار در آغوش او خوشحال باشد از دور به حالش غبطه میخورم اصلا به قول شاعر: خوشا خوشی که بوی حرم بدهد:) 🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸 🔸کانال ایتا👈 https://eitaa.com/javanan_chb