رفیق اگر تو رسیدی سَلام ما برسانی
که من به اَهل وفا و مروتی نرسیدم
- شهریار
دَر اِنتظار تو چَشمم سپید گَشت و غَمی نیست
اگر قبول تو اُفتد، فَدای چَشم سیاهَت ...
- شهریار
مرجان
پارت_سی_وپنج
مهربان تازه منو دید و گفت : مرجان توام اومدی ؟ دستهاشو برام باز کرد و همو بغل گرفتیم ...
مادرشوهرش و ممد اقا به سمت ما اومدن و دعوتمون کردن داخل ...
مهربان دستم رو گرفت و گفت : تا شما چای بخورید من با مرجان میام ...
منو برد سمت اتاق هاش ...
جاهازشو مرتب چیده بود و یه تخت قشنگ تو یکی از اتاق ها داشت ...
روش نشستم و گفتم : وای مهربان همه چی داری ...
_ اره ممد اقا همه چی خرید ...کمدشو باز کرد و گفت : این لباسا بهمتنگ شده همه رو گزاشتم برای تو ...
چشمکی زدم و گفتم : ممنونتم ابجی ...
کنارم روی تخت نشست و گفت: اقام چطوره ؟
_ خوبه همه خوبن ...خودت چطوری ؟ خداروشکر بچه دار شدی!
_ اره بخدا ممد اقا اجازه نمیده دیگه یه جارو بزنم ...میگه هرچی میخوای فقط بگو ...
سرشو رو شونه ام گزاشت و گفت : همه چی خوبه خداکنه زودتر بدنیا بیاد ...
_ خداروشکر ...
_ بلند شو بریم یه چایی میوه بخور ...بعد میایم اینجا ...
_ بریم ...
خانواده ممد اقا سنگ تموم گزاشته بودن و بقدری ازمون پذیرایی کردن که شرمنده شدیم...
ممد اقا گوسفند زمین زد و گفت : براشون شب کباب کنین و اضافه اشو بزارین ببرن ...چشم روشنی مهربان ...
مامان تشکر کرد و خاله گفت : انشالله هرسال یه پسر میاره براتون...
ممد اقا سرخ شد و خوشحال بود ...
مرجان
پارت_سی_وشش
خونه شون قشنگ بود و چقدر دلباز بود ...اونشب اونجا موندیم و همه خواهر و برادر های ممد اقا اومدن ...
دور هم بودیم و چقدر به مهربان علاقه داشتن ....
از بین اونا یه پسری بود که چشم هاش از رو من کنار نمیرفت ...
چندبار بهش اخم کردم ولی ول کن نبود و مدام نگاهم میکرد ....
مهربان کنارم نشست و گفت : اون پسره رو میبینی همش نگاهت میکنه ؟!
اروم گفتم : اره ...
خندید و خودشو کنترل کرد و گفت : میخواد بیاد دست بوسی اقا ...
اخمی کردم و گفتم: غلط میکنه مگه من دست بوس میخوام ...
من یه مرد میخوام که وقتی نعره میزنه از ترس بـمیرن ...نه این که تا شونه های منم نمیشه ...
مهربان از خنده اب دهنش گلوش پرید و شروع کرد به سرفه کردن ...
براش اب ریختم و خورد ...
در حقیقت همین بود من کسی رو میخواستم که مرد باشه...
اونشب اونجا خیلی خوب بود و فرداش برگشتیم ...
مهربان موقع خداحافظی خیلی گریه کرد و دل هممون رو پر از غم کرد ...
بهار نصفه شده بود و بارون بهاری مدام میبارید ...
بذرهامون رو کاشته بودیم و منتظر بارون ها بودیم که از دل خاک جوونه بزنن و روزیمون رو بـدن ...جوونه های کوچیک بیرون اومده بودن و بقدری پر بار بودن که خداروشکر میکردیم چون سال خوبی داشتیم ...
22.05M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
+هیچوقت فرق وفاداری و موندنو نفهمیدم !
آدمی که میمونه وفاداره؟ یا آدمی که وفاداره میمونه؟
-موندن یعنی حیفت بیاد
خاطراتی که هنوز نفس می کشن رو زنده به گور کنی
وفا یعنی
حتی اگه خاطراتت مرده باشن هم چالشون نکنی !
بفرست برای هر متاهل متعهدی که میشناسی👌🤌
Hossein-Tavakoli-Daryaye-Aroomi-320.mp3
8.69M
برای_آروم_جونم
امشب از هر شب
به تو عاشقترم..🥺💖
شبت_در_آغوش_من
برای دریای آروم زندگیم 😉
پست پایانی امشب
شبتون آروم و دلبرانه
💕⃟💕⃟🕊MEHRSA◕‿◕